رمان دلارای پارت 320

4.3
(79)

 

 

 

 

انگار به یکباره تنش در استخر یخ فرو رفت

 

برای ثانیه ای یخ زد و به همان سرعت دوباره داغ شد

 

اینبار گویی در کوره می‌سوخت

 

انگشت های آلپ‌ارسلان دور‌گردنش بود و لب هایش را برای لحظه ای رها نمی‌کرد

 

بوی آشنای سیگارش را می‌توانست حس کند

 

باید اعتراف میکرد حتی برای همین تلخی سیگار روی لب های مردانه اش هم دلتنگ بود

 

اشک از‌گوشه چشمش روی گونه اش چکید و ارسلان محکم تر بوسیدش

 

مثل تشنه ای که بعد از روزها به آب رسیده

 

انگار که تنها راه باز شدن نفسش لب های دلارای است

 

بوسید و هم زمان دست هایش را از گردن دخترک سمت کمرش هل داد

 

دلارای سعی کرد عقب برود

 

نمی‌توانست نفس بکشد

 

به سختی انگشتان بی حسش را روی سینه‌ی او فشرد و بالاخره کمی فاصله گرفتند

 

هوا را با شدت به ریه هایش کشید و نفس زنان خیره در چشمانِ شاکی آلپ‌ارسلان ناخواسته لب زد

 

_ نمیتونستم نفس بکشم…

 

انگار که حقش را از او گرفته و حالا توضیح میدهد!

 

 

ارسلان دستش را پشت گردن دخترک گذاشت و جلو کشیدش

 

اینبار لب های داغش به پوست شانه اش چسبید

 

دلارای چشمانش را بست و ناخواسته آه کشید

 

تمام روزهایی که بر او و هاوژین گذشته بود از مقابل چشمانش عبور کرد

 

تمام سختی ها

تنهایی ها

تمام اشک هایی که از بیچارگی ریخته بودند

 

نفهمید کی صورتش خیس شد ، تنها زمانی به خودش آمد که لب های ارسلان اینبار روی اشک هایش فرود می آمد

 

با خشونت کنار گوشش دستور داد

 

_ نکن

 

دلارای مثل بچه ها بینی اش را بالا کشید و او دوباره تشر زد

 

_ گریه نکن

 

با خشونت پشت دستش را روی گونه های خیس دلارای کشید و آرام عقب هلش داد

 

دلارای دهان باز کرد تا حرفی بزند که با حلقه شدن دستان ارسلان دور کمرش و گرمای لب هایش سکوت کرد

 

ناخودآگاه عقب عقب رفت تا زمانی که پایش به کاناپه برخورد کرد

 

 

با فشار دست های ارسلان روی کاناپه دراز شد و آه کشید

 

سر ارسلان در گردنش فرو رفت و او موهایش را چنگ زد

 

صدایش می‌لرزید

 

_ بچه … هاوژین بیداره

 

ارسلان توجهی نکرد

 

پوست گردنش را آرام گاز گرفت و با ناله ی بی طاقت او لب هایش کش آمد

 

دلارای نالید

 

_ ارسلان

 

کنار گوشش با صدایی خش دار پچ زد

 

_ خوابیده … بیدار بود گریه می‌کرد

نمیدونی چه جغجغه‌‌ای زاییدی دخترحاجی؟

 

دلارای لب گزید تا دوباره بغض نکند

 

چرا این مرد امشب فرق داشت؟

 

چرا لحنش محبت آمیز بود؟

 

چرا شبیه به خانواده های واقعی شده بودند؟

 

به حرفش گوش داد!

لجبازی نکرد و زمانی که انگشت هایش قسمت انتهایی تیشرتش را گرفت و بالا کشیدش حرفی نزد

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 79

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

69 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hasti
Hasti
3 ماه قبل

اکلیلی شدم این پارت

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
3 ماه قبل

چی شد؟!چرا دلی با یه بوس خر شد، من دلم میخواست ارس به گوه خوردن بیفته:)

هیچی
هیچی
3 ماه قبل

ولی نویسنده‌ی خیلی ماهری داره

شی می
شی می
3 ماه قبل

یه حس بهم میگه هاتف می رینه تو کل رمان

دوست دختر علیرضا رفیق ارسلان
دوست دختر علیرضا رفیق ارسلان
3 ماه قبل

با اینکه با این پارت ذوق کردم و خوشمان آمد😂😔
ولی میخوام یه انتقادی کنم ارسلان یه آدم خشن و خودخواه به تموم معناست حتی همین الان که داره معاشقه میکنه و به قول دلارای مهربون شده کاراشو با خشونت پیش میبره و لحنش دستوریه و این اصلا خوب نیست چون میشه گفت همه رنج سنی آدم اینارو میخونه و ناخودآگاه تو ذهن آدم(مخصوصا کسایی که سنشون پایینه)تاثیر میذاره که هر چی وحشی تر و خشن تر جذاب تر در حالیکه تو زندگی واقعی قطعا مثل این رمانا داستان به خوشبختی و خوشی ختم نمیشه خلاصه که مراقب باشید

Tala
Tala
3 ماه قبل

فقط من با خوندش تا مرز سکته رفتم یا ن

mobi
mobi
3 ماه قبل

واااای ننم وای ددم وایییی

بچش تو راهه
بچش تو راهه
3 ماه قبل

منی که حس میکنم اخرای رمانه تموم نشو لنتی 🤣 دوساله داریم زندگی میکنیم

SAMA
SAMA
3 ماه قبل

واییییی سه بار خوندمششششش خیلی خوب بودددد امیدوارم ادامه داشته باشهههههه خداااااااا وای وای وای جیغ 😂🥺

همسایشونم ( دلارای و ارسلان)
همسایشونم ( دلارای و ارسلان)
3 ماه قبل

عالی بود بابا عالییی ، فقط دوباره همدیگه رو نَدَرَن 😔😂

Anisa
Anisa
3 ماه قبل

واوووووووووووووو ارسلان جون وارد میشودددددددددد😂هارتم ب تپش افتاد🤣🍷

هیچی
هیچی
3 ماه قبل

چرا احساس میکنم اینا همش آرامش قبل از طوفانه و قراره باز یه اتفاق شومی بیفته🥹💔

Hasti
Hasti
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

عه یه بلینک پیدا کردم 🤌🏻✨

هیچی
هیچی
پاسخ به  Hasti
3 ماه قبل

واووو تو هم بلینکی؟🥹💅🏻
کیپاپر اینجا نایابه😍🩴

Hasti
Hasti
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

آره کمیابه فن پیچ هم دارم اگه اینستا داری آیدی مو بدم 🥲

Hasti
Hasti
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

آره کمیابه 🤓 فن پیچ هم دارم اگه اینستا داری آیدی مو بدم 🥲🫶🏻

غضنفر
غضنفر
3 ماه قبل

تف به هر چی شرطه🤌🗿💔 لاااامصببب حالا اگه پارتای دیه بود میزد زیر گوشش هاااا🩴🩴🩴

هیچی
هیچی
پاسخ به  غضنفر
3 ماه قبل

دفعه دیگه اسم انتخابیت چیه غنفضر جون😂🤌🏽

غضنفر
غضنفر
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

فعلا برای پارت آینده هیچ نظری ندارم ایشالله پارت بعدی🤌😔

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
3 ماه قبل

ارسلان داش نریز تو ما دیگه حوصله دربدری دلارایو نداریم ناموسا

♡ روا ♡
♡ روا ♡
3 ماه قبل

دلارای چه کرده با ما یکی پوشک خیس بچه دلاراس یکی دوست دختر علیرضاست یکی کراش علیرضاست یکی زن علیرضاست به خدا علیرضا خودش اگه بدونه اینقدر طرفدار داره شاخ در میاره علیرضا کلا ۲۰ درصد تو پارت هست یه متلک میگه میره تا پارت بعد یکی زن ارسلانه یکی مادر ارسلانه یکی کراش ارسلانه یکی فن سرویس بهداشتی ارسلانه یکی خواهر دلارای حالا جالب اینجاست دلارای اصلا خواهر نداشت 😂😭
نویسنده چه کرده با ما

هیچی
هیچی
پاسخ به  ♡ روا ♡
3 ماه قبل

مگه علیرضا زن داشت که دلارای هم خواهر داشته باشه
اینجا همه چی آزاده نسبت مورد نظرت با شخصیت های رمان رو انتخاب میکنی بعد عدد ۱ رو به شماره ۹۸۸۷۹۹۰۷۶۶ ارسال میکنی و بعد هماهنگی های لازم اسم پروفایل رو تغییر میدی😍
من خودم دیروز اقدام کردم قراره نسبت شریف مادرزن علیرضا رو دریافت کنم
بین خودمون بمونه ها به کسی نگی

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

چشم اع دهنت سرویس فقط یکی بود پوشک خیس هاوکینگ سر انتخاب اسمش من مردم از خنده

Fateme
Fateme
3 ماه قبل

بیا همین دلارا خوشبخت شد بعد من هنوز دارم با بدبختیام دست پنجه نرم میکنم😂😂😂😐

هیچی
هیچی
پاسخ به  Fateme
3 ماه قبل

هنوز هیچی معلوم نیست
اون دختره ساینا بود چی بود تازه وارد ماجرا شده قراره کلی بدبختی جدید هم به بار بیاد از قرار معلوم

SAMA
SAMA
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

ساینا کیه باز

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  SAMA
3 ماه قبل

قبلا انگاری ارسلان عاشقش بود از قرار معلوم چیز های که میگن

SAMA
SAMA
پاسخ به  ♡ روا ♡
3 ماه قبل

اووههههههه وای یعنی هنوز عاشقشه؟وای نه دیگهههههه من طاقت ندارممم😭

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  SAMA
3 ماه قبل

همچنین

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  ♡ روا ♡
3 ماه قبل

نه فک کنم ساینا خواهر صدف، صدفم نامزد هاتف که انگار با ارس تو رابطه بوده و بعدم که مرده

رهگذر
رهگذر
3 ماه قبل

واییییییی قلبم اکلیلی شد

زرشاد❤(مادر ارسلان:)
زرشاد❤(مادر ارسلان:)
3 ماه قبل

واهای قلبممممممم
ننه ارسلان
واهای پسرحاجی
قلب مه با باتری کار میکنه نکن تو🥺❤
عرررررررررررر

دوزپسرارس
دوزپسرارس
3 ماه قبل

حاجیییی پشمااامممم دادااااااش لعنتیییییییییییییییی بی مرااااام.. قلبم اخ🤣💔

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  دوزپسرارس
3 ماه قبل

وایییی اسمت 😞😂

دسته‌ها

69
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x