رمان دلارای پارت 4

3.8
(4)

دلارای از شدت تحقیر لب فشرد اما نیامده بود که پس زده شود

برای اولین بار در ۱۷ سال زندگی اش ریسک کرده بود

_ از خانوادت میترسی؟ که بفهمن؟ بخدا من…

_ هنوز نفهمیدی الپ ارسلان از کسی نمی‌ترسه دخترجون؟!

بک قدم جلوتر آمد و زیرچشمی نکاهی به ساعت انداخت

هنوز دوساعتی وقت داشت و بیکار بود

با سرگرمی ابرو انداخت :

_ من اینطوری دختر انتخاب نمی‌کنم کوچولو! حتی برای تخت خوابم!

دلارای گیج شده بود
نمی‌فهمید!

دختر ۱۷ ساله‌ و عزیزدردانه‌ی حاج فرهمند خودش را در اختیارش گذاشته بود و او پسش می‌زد…

گیج لب زد :

_ چطوری؟

گوشه لب آلپ ارسلان بالا رفت و با چشم به تونیک و شلوار دلارای اشاره زد :

_ اینطوری!

دلارای نفس عمیقی کشید و چشمانش را بست
برای پس زده شدن نیامده بود!

زیرلب زمزمه کرد :

“فقط اینبار ، فقط برای ارسلان ، فقط یکبار تو زندگیت دلارای…”

چشمانش را باز کرد و خیره به چشمان ارسلان ، تونیک را از تنش بیرون کشید

ارسلان ابرو بالا انداخت ، یک قدم عقب رفت و با سرگرمی خیره منظره روبه‌رو شد

تک‌دختر کم سن حاج فرهنمد ، برهنه روبه‌رویش ایستاده بود

نگاهی به لباس زیر صورتی رنگش انداخت
بدش نمی‌آمد بیشتر سربه‌سرش بگذارد!

_ اصل‌کاری رو در نیاوردی که

دلارای وارفته نگاهش کرد
آلپ ارسلان روبه رویش ایستاد و خندید :

_ هرچند در نیاورده هم معلومه اون زیر خبری نیست

کم مانده بود بغض خفه اش کند

از اعماق وجودش احساس حقارت می‌کرد و می لرزید

دستش را جلوی بدنش گرفت اما الپ‌ارسلان اجازه نداد :

_ بیار پایین دستاتو

ناخوداگاه به حرفش گوش داد
ارسلان روبه‌رویش ایستاد و با بدجنسی تمام انگشت شستش را روی سر سینه دلارای چرخاند

دخترک چنان زیر دستش از جا پرید و بدنش لرزید که حتی ارسلان هم متعجب شد :

_ ویرجینی؟!

دلارای منظورش را نفهمید
تک دختر ۱۷ ساله حاج فرهمند را چه به این کلمات
حتی تا چند هفته پیش موبایل هم نداشت و رابطه با دوستانش زیر نظر حاج خانم بود

حال برهنه جلوی الپ ارسلان ایستاده بود تا شاید او از برامدگی و فرورفتگی های بدنش خوشش بیاید

_ یعنی … یعنی چی ویرجین؟!

آلپ ارسلان انگشتش را از روی بالاتنه دخترک برداشت :

_ دست نخورده

انگشتش را روی شکم برهنه دلارای کشید :

_ استفاده نشده

انگشتش را دور نافش چرخاند :

_ باکره

دستش را از زیرشکم دلارای پایین تر کشید و سعی کرد از شلوار جین دختر بگذرد :

_ یعنی پرده بکارت داری یا نه؟!

دلارای از جا پرید
مبهوت دست ارسلان را که کم مانده بود از لباس زیرش بگذرد را عقب زد و ترسیده به دیوار چسبید :

_ آ.. آره … معلومه که دست نخوردم!

حرصی صدایش را بالا برد :

_ تو با خودت چی فکر کردی؟! که نجابتمو از دست دادم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asd
asd
1 سال قبل

نچ نچ دلارای احمق عاشق این یابوی عوضی شده……ارسلان خان داره ازش سواستفاده میکنه….دلارای ….دلارای یعنی تا این حد باید ساده باشی و خودتو حقیر کنی….پاکی و نجابت و عشقتو میزاری پای یک نر هوسباز؟؟ 🙄 

نازی
نازی
2 سال قبل

سانسور نکنی تا آخر رمان رو میخونم مرسی ♥️🥰🥰🥰🌝

Anita
Anita
2 سال قبل

ببخشید پارت امروز رو کی میگذارید؟

Anita
Anita
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

ممنون

‌
2 سال قبل

بیشتر بزار خیلی کمه.

Mahi
Mahi
2 سال قبل

خبخب یک کم بود ک مهم نی چون به کفشمه
دو دختره فاقده غروره مثه اینکه باو یه کمی به دخترا غرور بدید یعنی چی اخه میرهخودشو لخت میکنه ایبابا
نمد رمانه خوبیه اگه چرتش نکنید هی😐💫

Miti
Miti
2 سال قبل

بازم میگم سانسور نکنین خیلی قشنگع

Arshida
Arshida
2 سال قبل

یه کم بیشترپارت بزار رمان اصلا جلو نمیره 😐

Nazi
Nazi
2 سال قبل

مگه میشه یه دختر آنقدر خر باشه خودشو راحت تحت اختیار یه مرد هوسباز قرار بده رمان اصلا مسخرس

nashnas
nashnas
2 سال قبل

کم بود بعد از یک روز بیشتر بگذار خوب

Miti
Miti
پاسخ به  nashnas
2 سال قبل

اره بیشتر بزار

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x