رمان دلارای پارت 56

4.3
(4)

 

نفس زنان سکوت کرد

بدن بی جان دلارای را روی زمین انداخت و خودش را عقب کشید

چنگی به موهایش زد و زمزمه کرد :

_ احمق ، احمق ، احمق

احمق آخر را با تمام توان فریاد زد و هم زمان با گوشه پا به ران دلارای کوبید اما دخترک باز هم حرکت نکرد

خسته پوف کشید و از جا بلند شد :

_ وسیله هاتو جمع کن گمشو نمیخوام ببینمت

صدایی از دلارای نشنید

سمت آشپرخانه رفت و هم زمان فریاد زد :

_ پاشو خودتو به موش مردگی نزن

شیر آب را باز کرد و مشتی آب سرد روی صورتش پاشید

همچنان صدایی از دلارای نمی‌آمد

عصبی غرید :

_‌ بیام سراغت اینبار طوری میزنمت که نیاز به فیلم بازی کردن نداشته باشی و یک راست بری اون دنیا

صدای زنگ در که بلند شد بی اعصاب پوف پوف کشید

حوصله نداشت

تصمیم گرفت در را باز نکند اما صدای ضعیف علیرضا می‌آمد :

_ ارسلان؟ باز کن درو

دستی به صورت خیسش کشید و سمت راهرو راه افتاد

در را که باز کرد علیرضا نگران خیره‌اش شد :

_ چی شده؟

دستش را جلوی در گذاشت و اجازه نداد علیرضا وارد شود :

_ چی ، چی شده؟! تو نرفته برگشتی از من میپرسی چی شده؟

علیرضا کلافه پوف کشید :

_ دختره کجاست؟!

آلپ‌ارسلان پوزخند زد :

_ تو به دختره چیکار داری؟

علیرضا شاکی نگاهش کرد :

_ دختره به هیچ‌جام نیست احمق من نگران توام!

ارسلان تیز نگاهش کرد :

_ لازم نکرده! به سلامت

خواست در را ببندد که علیرضا مانع شد :

_ یعنی چی لازم نکرده؟
فکر کردی دختر بی کس و کار از گوشه خیابون بلند کردی؟
این طوریش بشه میخوای چه غلطی بکنی؟
ننه باباش پارت میکنن

ارسلان عصبی نگاهش کرد

خودش را کنترل میکرد تا صدایش بالا نرود و همسایه ها دوباره جمع نشوند :

_ ننه باباش غلط کردن!
میخواستن حواسشونو جمع کنن

علیرضا وارفته زمزمه کرد :

_ زدیش؟!

ارسلان پوزخند زد :

_ نه نوازشش کردم بخاطر غلطی که کرده

علیرضا با تاسف سر تکان داد و دست ارسلان را کنار زد :

_ برو کنار بابا

وارد خانه شد و پرسید :

_ کجاست؟

ارسلان جوابش را نداد

پشت سرش رفت و خودش را روی کاناپه انداخت

علیرضا بهت زده بالای سر دلارای نشست :

_ چیکارش کردی؟

ارسلان جواب نداد

در سرش فقط صحنه های چندساعت پیش تکرار می‌شد

مردک را تا توانسته بود زد اما خیلی زود جدایشان کردند

علیرضا دوباره افکارش را برهم زد :

_ ارسلان با توام … با چی زدیش اینطوری داغون شده؟

ارسلان بی حوصله جواب داد :

_ کمربند

_ کشتیش که احمق! خونریزی داره

_ نترس هیچ کس با دوتا ضربه ی کمربند نمرده
دوتا بزن تو صورتش بلند میشه

زیرلب با خشم ادامه داد :

_ حتی همون دخترایی ک به قول تو از گوشه خیابون بلند کنی هم چنین گندی نمیزنن

علیرضا دستش را زیر سر دلارای گذاشت و هم زمان که سعی میکرد بیدارش کند جواب ارسلان را داد :

_ حالا مگه چی شده؟
فیلم دختره پخش شده؟
خب به جهنم تو چرا حرص میخوری؟

ارسلان جوابش را نداد

علیرضا با دستمال کاغذی خون های صورت دلارای را پاک کرد و از جا بلند شد :

_ واسش آب قند بیارم فشارش افتاده حتما

با عجله سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید :

_ نگفتی چته؟
نکنه رو دختره حساسی؟!

ارسلان پوزخند زد :

_ چمه؟! لبخند مرتیکه رو ندیدی؟

_ نه! دهنشو پر خون کرده بودی

_ با همون دهن پرخونم بخاطر گوه‌کاری خانم به ریش من می‌خندید

علیرضا با لیوان آب قند برگشت :

_ پاشو بپوش اگر بهوش نیاد باید ببریمش بیمارستان

ارسلان چشم هایش را مالید :

_ دیوونه شدی؟! چش شده که بریم بیمارستان؟

از جا بلند شد و کنار دلارای زانو زد

با خشونت چانه‌اش را گرفت و فشرد :

_ باز کن چشماتو دلی

علیرضا غرید :

_ من دیوونه نشدم تو دیوونه شدی که دختر مردمو به این وضع انداختی

ارسلان زیرلب جواب داد :

_ چیزیش نیست

_ حتی درست نفس….

جمله اش تمام نشده ارسلان لیوان را از دستش چنگ زد و آب را روی صورت دلارای خالی کرد

دلارای بی جان چشمانش باز شد و ارسلان پوزخند زد :

_ دیدی گفتم چیزیش نیست؟

علیرضا سرزنش آمیز نگاهش کرد و کنار هلش داد

صورت دلارای را میان دستانش گرفت :

_ هی دخترجون ، حالت خوبه؟

دلارای با درد نگاهش کرد

علیرضا رو به آلپ‌ارسلان پرسید :

_ اسمش چی بود؟

ارسلان به دلارای نگاه کرد :

_ از خودش بپرس!

علیرضا پوف کشید :

_ بیا چکش کن اگر جاییش شکسته باشه بدبختی

ارسلان کلافه دستش را به نشان بروبابا در هوا تکان داد و سمت اتاق رفت

علیرضا سمت دلارای برگشت :

_ حالت خوبه؟ میشنوی صدای منو؟

دلارای ناله کرد :

_ پام

گفت و به گریه افتاد

علبرضا آب مانده ته لیوان را به لبش چسباند :

_ بخور اینو فشارت بیاد بالا

هم زمان که دلارای با بی حالی اب را سر میکشید علیرضا مختاط دست هایش را تکان داد

عکس العملی از دلارای ندید و نفس راحتی کشید

دست هایش سالم بود ، بهوش آمده و حالش کم کم بهتر میشد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
متاسفم..لطفا مراببخش..سپاسگزارم..دوستت دارم
متاسفم..لطفا مراببخش..سپاسگزارم..دوستت دارم
8 ماه قبل

سلام سلام ….فقط یک پیشنهاد عزیزان لطفا لطفا کتاب (محدوده صفر)از جو ویتالی رو بخونید….

asd
asd
1 سال قبل

میدونین …شرایط زندگی من هم عین دلاراست…خانواده ام ازخانواده دلارای هم سختگیرترن…….میخوام بگم کسی که توی همچنین شرایط و با چنین محدودیت هایی زندگی میکه هرگز شهامت انجام این کار رو حتی تو ذهنشم پیدا نمیکنه…..به نظرم ترس شدید انگیزه خوبی برای انجام ندادن این کاراست …دیگه اینجوریام نیست که یه نفر به خاطر محدودیت هایی که درحقش اعمال شده و کمبودهای محبتی که داشته …همچین کارایی رو انجام بده…اغراق شده

آرمی💜💫
آرمی💜💫
2 سال قبل

حقش بود دختره ی نفهم
من از علی رضا خیلی خوشم اومده
ارسلان هوس بازه عنتر

SARA
SARA
2 سال قبل

چتونه چقد احساساتی هستین😐
دسش بشکنه چیه باید تنبیه میشد

*******
*******
پاسخ به  SARA
2 سال قبل

وقتی خود هم جنسامون به هم دیگه رحم نمیکنن چه توقعی از نر ها داریم😐… از کی تا حالا به خاطر یک اشتباه که خیلی آنچنان هم بزرگ نبود کسی باید کتک بخوره اونم از یک عوضی که
از قضا هفت پشت غریبه هست.. کاری به دختره ندارم چون خیلی دختر خریه ولییی اصلا حق نداشت دست رو دختره بلند کنه مگه شهر هرته😐.. اصلا از رمانه خوشم نیومد چون فقط دارن دخترها رو ضعیف نشون میدن نویسنده ها چه مرگشون شده😐

SARA
SARA
پاسخ به  *******
2 سال قبل

چرا جنسیتیش میکنی ؟
خب دختره همش ۱۷ سالشه در مقابل ارسلان خیلی بچس قوی و ضعیف نداره مگ دختره بوکسور یا ابر قدرته بعد دختره تو اسانسور لخت شده یه ملت دیدن تنشو میخوای ماچش کنه راضی شی شما ؟

******
******
پاسخ به  SARA
2 سال قبل

من چی میگم تو چی میگی!.. خو چه فرقی داره وقتی با ای پسره هم هست تو آسانسورم همه تن و بدنشو ببینن… میگم حق نداشته بزنتش حتی اگه قتل هم کرده باشه یا کار های بدتر😐

یکی
یکی
2 سال قبل

ولی بازم کم بود میشه زود زود بزاری

یکی
یکی
2 سال قبل

یعنی اگه جا داشت به همه شما درو ها یه چی می گفتم شما خو تو پارت قبل گفتید حقشه خو 😐
فازتون چیست؟😂🤦

آرمی💜💫
آرمی💜💫
پاسخ به  یکی
2 سال قبل

😂😂👌👍🏻حرف حقققق

ستایش
ستایش
2 سال قبل

اوخ دستت بشکنه

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

وایی از دست این ارسلان تهش این دختر رو به کشتن میده😔😔😔

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

وایی از دست این ارسلان تهش این دختر رو به کشتن میده

Ana
Ana
2 سال قبل

آخه الاهی دستت بشکنه ارسلان الاهی جز جیگر بگیری 😭🤬

یکی
یکی
پاسخ به  Ana
2 سال قبل

😂😂😂😂

mahdieh1383
mahdieh1383
2 سال قبل

آی بیچاره دلارای
ولی از مغرور بودن ارسلان خوشم میاد

Ana
Ana
2 سال قبل

آخ بمیری الاهی ارسلان

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x