رسیدیم نزدیک ماشین که گذاشتم پایین
_وای رادان خیلی زشت بود اینطوری ، الان همه انقدر نگاه کردن ، تصویری پخش نشه ؟
_اونقدر شلوغ نبود که ، مشکلی هم نیس پخش شه
_آره قطعا مشکلی نیست بخصوص وقتی بابای من ببینه
اخم کرد
_مگه اطلاع ندادی؟ گفته بودم بگی باهمیم که !
_وقت نشد خوب ! کلا فراموش کردم بگم کاری باهام ندارن
از این حرفم اطمینان نداشتم ،. درسته همیشه میگن که بهتره ماهم عاشق شیم بعد ازدواج کنیم ، اما شک دارن ترس دارن از اینکه بازیچه شیم ، و این منو مردد میکردم واسه ی گفتن
اما نگفتن و بی خبر گذاشتن قطعا راهش نبود و فردا باید به بابام میگفتم ، بخصوص که از علاقم خبر داشت ، اگه مخالفت میکرد از رادان میخواستم که رسمیش کنه یا میگم پدرم مخالفت کرده و خودش ببینه چیکار کنه
ذهنمو خالی کردم از این فکر و موکول کردم به فردا .
رادان که زد بیرون از پارکینگ برگشتم سمتش و به در تکیه دادم
_دیگه از کباب و اینا خسته شدم امشب فست فود بگیر ، مثلا پیتزا سیب زمینی سرخ کرده و یا همبرگر
_تو اونی نبودی که آرام میگفت سالم خوری و از این چیزا فراری چون باعث چربی و این چیزا میشن؟
_یه شب عیبی نداره که ، داره؟
_یه شب نشه دو شب اشکالی نداره
خندیدم
_باشگاه و رژیم غذاییم از هفته دیگه شروع میشه پس این هفته عشق و حاله
قبل اینکه جوابمو بده ادامه دادم
_یه سوپر مارکتی هم بمون یکم وسیله نیازه ، مثلا اکتیو وایتکس و این جور چیزا ، طی هم نیازه ، مرسی
باشه ای گفت و رو فرمون ضرب گرفت ، از ترافیک تهران متنفر بودم، شلوغی مترو رو به ترافیک ترجیح میدادم
اینکه زودتر برسم و انقدر علاف نشم بهتر بود ، به یه فروشگاه زنجیره ای رسید وایساد
_من میرم وسایل رو بگیرم ، جدا از اون طبقه سوم یه فست فودیه میرم غذا هم بگیرم ، سوییچ رو ماشین میزارم ، پلیس اومد و جا ماشین بد بود عوض کن و بهم اس بده و اطلاع بده
_باشه عزیزدلم ، برو .
با رفتنش سرمو کردم تو گوشی و وارد اینستاگرام شدم ، این مدت فعالیتم کم شده بود ، کمی تو نت چرخیدم، پست و استوری آشناها رو دیدم و میشه گفت وقت کشی کردم تا رادان برسه
امروز چرا پارت نداریم احتمالا نویسنده (طبق معمول) دوباره میاد میگه یه مشکلی برام پیش اومده 😏
اووف این چه وعضشه واقعااا چرا پارت گذاری ها سر موقع نیست الان این بار چندمه که پارت گذاری به تاخیر افتاده🙄…
چرا پارت نداشتیم 😑
مثل همیشه عالی
ببخشید اگر میشه پارت ۸۲ رو ساعت ۱۶ بزارید
با تشکر از شما🙏