رمان رسپینا پارت 76

0
(0)

 

یه جوری سرخ شده بود و کلافگی تو چشماش موج میزد و دست میکشید تو موهاش که نمیتونستم جلو خندمو بگیرم
با دیدن خندم با کلافگی زل زد تو چشمام
_من چه گناهی کردم که گیر شیطنتات افتادم
انقدر بانمک و بامزه شده بود که من خودم بدتر از اون کنترلی روی فکر و افکارم نداشتم محکم بغلش کردم که روی موهامو بوسید
این آدم جوری رفتار میکرد انگار منو از بر بود و میدونست چطور منو از خود بی خود کنه
سرمو بالا بردم نگاهم بین چشماش و لباش در گردش بود و در نهایت دستامو دو طرف صورتش گذاشتم و آروم لبامو روی لباش قرار دادم
ضربان قلبم بالا رفت …. تنم گر گرفت ، نرمی و داغی لبامون رو روی هم ، هردومون باهم حس میکردیم ، عقب کشیدم
با مکث نگام کرد و اینبار اون پیش قدم شد و من همراهیش کردم و دستامو توی موهاش حرکت میدادم ، جامونو تغییر داد و منو بین خودش و دیوار گیر انداخت
بعد چند لحظه عقب کشید و نفسای هردومون به شمارش افتاد
دستش رو آروم روی لبام به حرکت درآورد
_خیلی میخوامت ، وقتی پیشتم نمیتونم خودمو کنترل کنم ، خواستنی ترین فرد توی دنیا برامی
از حرفاش بیشتر گر گرفتم و بی شک سرخ شده بودم ، آدم خجالتی نبودم اما تو این شرایط شده بودم خجالتی ترین آدم دنیا ،
چشمام رو بستم که با این حرکتم آروم خندید و روی چشمام رو بوسید
_بهتره بریم که اگه یکم دیگه بمونیم نمیدونم چه اتفاقی میوفته و همچنین نمیتونم جلو خودمو بگیرم
دستمو کشید و دوتایی زدیم بیرون
توی آسانسور زوم کرده بود رو من و من بیشتر سرمو تو یقه ام فرو میکردم
از اینکه بوسیده بودمش ناراحت نبودم پشیمونم نبودم
حتی از اینکه پا پیش گذاشته بودم خوشحال بودم ، و حتی از این فکراهم خجالت میکشیدم
انگار خیلی این حالتم براش بامزه بود که محکم بغلم کرد و من با کمال آرامش خودمو تو بغلش پنهون کردم
_از اینکه دیدمت ، از اینکه پیدات کردم ، از اینکه آشنا شدیم باهم خوشحالترینم ، الان میفهمم زندگیم بدون عشق چقدر ناقص بوده ، وجودت شده آرامشم ، قشنگی زندگیم ، دلیل نفس کشیدنام ، هر ثانیه فکر کردن به زندگی دو نفره با تو ، حتی …. بچه ای که مادرش تو باشی
آسانسور ایستاده بود اما قصد پیاده شدن نداشتیم ، همونطور که سرم رو تو سینه اش پنهون کرده بودم جواب دادم
_با وجودت ، حضورت ، آرامشم رو بهم برگردوندی ، فهمیدم معنی زندگی یعنی چی ، خوشحالم که شناختمت ، خوشحالم که دارمت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x