رمان سکوت تلخ پارت 35

4.5
(189)

 

 

 

 

با خودم عهد بسته بودم اشک نریزم

 

اما نشد

 

نتوانسته بودم

 

تا خود صبح گریه کرده بود

 

دیگر صدای ناله نمی شنیدم

 

دیگر حالت تهوع نداشتم

 

اما گریه ام بند نمی آمد

 

چشمانم از شدت گریه میسوخت ، درد میکرد

 

انگار که داشتند از حدقه بیرون می آمدند

 

نمیدانم چه موقع از صبح بود که بالاخره

 

از شدت خستگی ، بی آنکه بخواهم پلک هایم روی هم می افتد…

 

تنم در خود مچاله بود

 

حتی در خواب هم هق هق میکردم ..

 

خیس بودن صورتم را حس میکردم…

 

با پیچیده شدن صدای زنگ آیفون تکان خفیفی میخورم..

 

پلک هایم از هم فاصله میگیرد و سر جا می نشینم

 

گیج دور و اطرافم را نگاه میکنم و به سختی از تخت پایین می آیم

 

خوابیدنم حتی نیم ساعت هم نشده بود

 

با به صدا درآمدن دوباره آیفون تکانی به‌پاهایم میدهم

 

از اتاق خارج میشوم

 

نگاهی به سمت اتاقی که در انتهای راهرو اتاقها قرار داشت می اندازم و سپس به سمت آیفون که در نزدیکی در ورودی قرار داشت می روم.

 

در صفحه چهره کمال خان بود که تمام تصویر را پر کرده بود.

 

#پارت_صدوبیست‌ویک

 

قدمی عقب برمیدارم

 

جز پدربزرگ هاکان ، پدر و مادرش و حتی سوفی نیز بودند

 

آمدنشان را نمی فهمیدم

 

معمولا خانواده عروس می آمدند حتما چون من پدر و مادری در قید حیات نداشتم این خانواده بر سرم آوار شده بودند.

 

البته که معمولا حالا مادرشوهر در این شرایط تشریف فرما میشد

 

نه کل اهل خانواده

 

آن هم کمال خان

 

نفسی میگیرم

 

به من که ربطی نداشت

 

هاکان خود مسئول بود

 

سارا جانش را بیدار میکرد و هر دو به استقبال می آمدند.

 

بالاخره عروس او بود.

 

بار دیگر که صدای آیفون درمی آید

 

کلافه میشوم

 

یه بدرک زیر لب میگویم و دکمه را می فشارم

 

همزمان با باز کردن در صدای باز شدن در اتاق شنیده میشود

 

هاکان را می بینم

 

با بالاتنه ای برهنه و چهره ای درهم …

 

#پارت_صدوبیست‌ودو

 

نگاهش نمیکنم

 

چشم میگیرم

 

میخواهم از کنارش رد شوم که میپرسد

 

– کی بود؟

 

سر برمیگردانم سمتش و خونسرد جواب میدهم

 

– خانواده ات …پدر و مادرت ، سوفی

 

مکث کوتاهی میکنم و با لبخندی واضح خطاب به اویی که انگار بودن خانواده اش چندان برایش اهمیت نداشت ادامه میدهم

 

– و کمال خان ، پدربزرگت

 

شوکه وا مانده نگاهم میکند

 

منتظر نمیمانم

 

رو برمیگردانم از او و به سمت اتاق می روم

 

حقش بود ..

 

– کجا میری؟

 

بی توجه به او وارد اتاق میشوم.

 

میخواستم لباس بپوشم

 

بالاخره باید با بر و روی خوب از خانواده همسرم استقبال میکردم

 

من در حال تعویض لباس بودم و از آن طرف صدای بحث هاکان با سارا می آمد..

 

داشت تاکید میکرد حق بیرون آمدن از اتاق را ندارد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 189

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 5 (2)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
×××
×××
1 ماه قبل

وا پس پارت جدید کو؟

نام نامدار
نام نامدار
1 ماه قبل

چرا خبری از پارت جدید آبشار طلایی نیست؟
فاطمه جون نمی خوای پارت جدیدش رو بزاری؟

نرگس
نرگس
1 ماه قبل

مانلی نباید هیچوقت عاشق هاکان بشه در شب عروسی نمادین هم نباید مرد اینهمه پست و رذل باشه

Bahareh
Bahareh
1 ماه قبل

مردتیکه عوضی مانلی همین الان باید ازش طلاق بگیره خیلی کار هاکان وقیحانه بوده من همش فکر میکردم مانلی تو کابوسه نگو واقعی بوده واقعا کار هاکان یه بیشرمیه خدا کنه پدر بزرگش متوجه بشه کامل از ارث محرومش کنه عوضی رو.

ستاره
ستاره
1 ماه قبل

من جای مانلی بودم الان جلوی خانوادش میگفتم عروستون تو اون اطاقه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 ماه قبل

کاش سارا رو ببینن

مریم
مریم
1 ماه قبل

وای وای وای،این چرا تموم شد.
یه پارت دیگه نمیزاری؟؟؟؟😍😍😍

نام نامدار
نام نامدار
1 ماه قبل

وای چی فکر میکردم چی شد
فکر میکردم که هاکان به مرور از سارا خسته و عاشق مانلی میشه و خیلی آقا و جنتلمن ولی این رفتار هایی که من از هاکان دیدم می خوام صد سال سیاه مانلی این آشغالو به عنوان شوهر خودش نپذیره حتی اگه هاکان عاشقش بشه
بی شخصیتی هاکان ورای تصورم بود
آخه آدم هم آنقدر بد شانس میشه که در هر دو بار شوهر عوضی گیرش بیاد 🤦 🤦‍♀️

آخرین ویرایش 1 ماه قبل توسط نام نامدار
سارا
سارا
1 ماه قبل

چقدر عوضی هاکان، لعنت به امثال سارا وخودسارا عجب بیچاره ای این مانلی

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x