* * *
گذر روزها باعث شده بود تا به شرایط بیشتر عادت کند
کنار آمده بود
با زندگی ..
با مسیر جدیدی که سر راهش قرار گرفته بود.
خو گرفته بود با همه چیز
دیگر نسبت به تنها ماندنش در خانه حساس نبود
عادت کرده بود…
البته که جدای همه چیز طی این مدت رابطه دوستانه قوی با سوفی برقرار کرده بود.
او را دوست داشت
اکثر اوقات پس از دانشگاه با او در گشت و گذار بود.
دستی به گلویش میکشد و روی تختمی نشیند
حالت تهوع داشت ..
درد های پیش از عادت ماهانه اش شروع شده بود
همیشه همین بود
یکی دو روز قبل از پریودی از درد تا سر حد مرگ میرسید.
از تخت پایین می آید و در حالی که از درد نفس نفس میزد سوی آشپزخانه می رود
به مسکنی قوی احتیاج داشت..
لیوانی از اب پر میکند و پس از بیرون آوردن قرص از ورق بلافاصله آن را در دهان میگذارد و لیوان آب را روی آن بالا میکشد.
شانس آورده بود که هاکان خانه نبود و تا شب نمی آمد .
چند روزی میشد که او به بهانه کار به همراه سارا به دبی رفته بودند .
#پارت_صدوپنجاهوهشت
در ماه کم کم یکی دو بار را به سفر میرفتند …
البته که هاکان تنها از تاریخ رفت و برگشتش حرف میزد
هیچ وقت از آنکه شخص همراهش کیست نگفته بود!
اصلا شاید آن بیچاره تنها هم میرفت
اما خب ذهن او اینطور پذیرفته بود
که تمام آن سفرهای خارجی به تفریح با سارا ختم میشود!
روی کاناپه در خود مچاله میشود
چند دقیقه ای که میگذرد
اثر مسکن و دردی که رفته رفته کم تر میشد حالش را بهتر میکند ..
همانطور که خود مشغول ماساژ دادن زیر شکمش بود صدای زنگ آیفون بلند میشود.
متعجب به ساعت نگاه می اندازد
از روی کاناپه بلند میشود،
و به سوی راهرو میرود
#پارت_صدوپنجاهونه
با دیدن چهره سوفی در آیفون نفس راحتی میکشد و در را باز میکند
به استقبال او می رود ،
از آمدنش خوشحال بود
حداقل امروز که قید دانشگاه را زده بود تنها نمیماند.
با پیدا شدن سر و کله سوفی و پاکت های خریدی که به دست داشت لبخندی میزند
– سلام ..
سوفی جواب سلامش را با بوسه ای روی گونه اش میدهد
– سلام فرفری خوشگلم …چرا زنگ میزنم به گوشیت جواب نمیدی؟
سوفی عاشق موهایش بود
اینارا بارها گفته بود.
موقعیتش که پیش آمد در ابراز این علاقه کم نمیگذاشت !
– سایلنت بود نفهمیدم ..
اشاره ای به پاکت های خرید در دست سوفی میکند
– کجا بودی؟
سوفی همانطور که سمت پذیرایی میرفت جوابش را میدهد
– زنگ زدم بریم بیرون دیگه نیومدی خودم رفتم ،
از اونجایی که برخلاف تمام خواهر شوهرا ازت خوشم میاد و دوسِت دارم برات یکم خرید هم کردم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 204
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یعنی خواهر شوهرش تا حالا شک نکرده به رابطه بین اینا ؟
کی بشه هاکان به پای مانلی بیافته ممنون فاطمه جان
ممنونم من خیلی این رمان دوست دارم اما حیف پارتها کوتاه هست