20 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 53

5
(2)

 

هامون عصبی دندون روی دندون کشید و لب زد :

_ علی حرفای امروزمون از این در بیرون نمی‌ره؛ اوکی؟ اگه اوکیه خیالم و راحت کن تا حرف بزنم و انقد نیشخندای مسخره ات و تحمل نکنم! رو مغزمی علی بفهم!

علی تقریبا قهقه ی بلندی زد و به من اشاره کرد :
_ ببخشید ساغر خانم! آقای فاخر زیادی با من جنبه فان داره.

هامون زیر لب غر زد :
_ گور بابات علی.

هنگ کرده از این رفتار صميمیشون به زور لبخندی زدم و گفتم:
_ راستش من نمی‌دونستم انقد با هم صمیمی هستید!

علی مؤدبانه لبخند زد و بعد روشو به هامون کرد و گفت :
_ خیلی خب داداش من! ما که از این حرفا ندارم بود قضیه چیه هم خودت و راحت کن هم من و.

خیالت راحت باشه دوربین نداره اینجا؛خودمم دهنم قرص قرصه.
_ ازدواج کردیم!

علی متعجب خندید و من از خجالت سر پایین انداختم؛ همین طوری بی مقدمه میگن آخه؟!

علی انگار از تعجب دهنش بسته شده بود که هامون بلند شد و دستم و گرفت و منم بلند کرد.

_ خب همه چیز و فهمیدی؛ یه جوری خودت جمعش کن بره ساغر نمی‌خواد تو دانشگاه لو بریم.
_ مبارک باشه استاد فاخر! پس شیرینش کو؟ تنها خوره عوضی؟

هامون چشم غره ای بهش رفت و گفت :
_ شیرینی باشه برای سر قبرت حرفام و یادت نره علی!

و بدون حرف دیگه ای دستم و کشید و از اتاق بیرون زدیم.

_ چی کار می‌کنی هامون بزار لااقل خداحافظی کنم باهاش؛ اخخخ هامون دستممم.

دستم و که ول کرد نفس راحتی کشیدم و از دردی که تحمل کرده بودم با پا به ساق پاش زدم؛ مرتیکه روانی خل و چل؛ عوضی.

با حرص خاک روی شلوارش و پاک کرد و گفت :
_ دیگه نبینم از این حرفای مفت بزنی؛ امروز بخاطر تو دعوا ننداختم وسط.

_ چه فایده آبروم رفت! من کلاسم تمومه می‌رم خونه گیتی خانم تنهاست!…
سرش و تکون داد و لب زد :
_ زوده که الان…
_ خستم هامون؛ نیاز دارم تنها باشم خداحافظ!

نفس عمیقی کشید و باشه ای گفت.
_ مراقب خودت باش.

سرم و خفیف تکون دادم و راهی خونه شدم؛ بعد از چند دقیقه که به خونه رسیدم دوش سریع گرفتم.

آب بهم حس خوبی می‌داد حس آزادی!
با شنیدن خرد شدن شیشه ای سریع از اتاقم بیرون زدم.

داشتم از پله ها پایین میومدم که کسی از پشت هلم داد.

با ترس، جيغ بلندی کشیدم و سعی کردم از پرت شدنم به پایین جلوگیری کنم ولی نشد و با سر پایین افتادم.

صدا ها کمی گنگ بود؛ چند بار پلک زدم و ناله کردم؛ بی نهایت تشنم بود و دلم می‌خواست یه پارچ آب و سر بکشم.

دستم اسیر دست های گرمی شد و نالون لب زدم: آب…

به زور لای چشمام و باز کردم و هامونی و دیدیم که هول زده داشت با یه دست آب توی لیوان می‌ریخت و با دست دیگه محکم دستم و نگه داشته بود.

انگار می‌ترسید از دستش فرار کنم و برم؛ هیچی یادم نمی‌اومد کمی فکر کردم!

من تو خونه بودم؛ از پله ها افتادم! نه! یکی هلم داد مطمئنم…. مطمئنم اون گیتی عوضی بود!

_ ساغر حالت خوبه؟ من و ببین؟ تار میبینی؟
دستش و فشار دادم و با صدایی که به زور و انگار از ته چاه در می‌اومد لب زدم:
_ هامون… آخ دستم درد می‌کنه؛ وای خدا سرممم.

نگران نگاهم کرد و گفت : چیزی نیست نترس؛ دستت مو برداشته از پله ها افتادی یادته؟

تند گفتم: نه نه یکی من و هل داد از پله ها پرتم کرد پایین هامون! مطمئنم… مطمئنم.

زمزمه وار می‌گفتم و سرم و با بغض تکون می‌دادم؛ هامون نگاه خیره ای بهم انداخت و با دلسوزی بغلم کرد.

وقتی عطرش به مشامم خورد نتوستم طاقت بیارم و با گریه تو بغلش هق زدم.

دستش و پشتم گذاشت و آروم آروم دستش و حرکت می‌داد.

_ آروم باش آروم… کسی تو خونه نبوده! فقط تو و گیتی بودید؛ گیتی هم که نمی‌تونه….

جنون وار تو تو صورتش داد زدم :
_ پس میگی من خل شدم؟ هان؟ حتما خودم و پرت کردم پایین! تمومش کن هامون.

اخمی کرد و ازم جدا شد و گفت :
_ بهم حق بده ساغر! من نمی‌فهمم چی خبره تو این خونه؟ نمی‌فهمم گیتی داره بازی می‌کنه تو داری بازی میکنی؟! نمی‌فهمم!
_ یعنی چی هامون؟ منم معنی این حرفات و نمیفهمم!

دستی لای موهاش کشید و لب زد : به زودی همه چیز مشخص می‌شه.

بلافاصله بعد گفتن این حرف از اتاق بیرون زد؛ ولی من دلم می‌خواست بیشتر ازش بپرسم و بیشتر پیشم بمونه.
اون انگار نه انگار از خونه بیرون زد و حتی نیم نگاهی به سمت من نکرد!

بیشتر از هر وقت و موقعی دلم می‌خواست من و تو بغلش بگیره و مثل وقتایی که بهونه گیر می‌شدم حسابی من و تو بغلش فشار بده؛ ولی اون حتی نفهمید حالم بده!

بغض بیخ گلوم و گرفت و به سرعت مثل توده ای سرطانی سر باز کرد.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Arshida
Arshida
2 سال قبل

پارت جدید و لطفا بزارین🥺🥺🥺

Fatemeh
2 سال قبل

پارت نداریم احیانا

ایدا
ایدا
2 سال قبل

داستانت رو خوندم داره تبدیل به یه داستان مسخره و چرت میشه،اینکه اتفاق ها سریع پشت هم میوفته پارت های اولیه اینطور نبود اما پارت های این چند وقته….،دیر
گذاشتن پارت و کم بودن اون،خلاصه جذابی داره اما نمیتونه یه رمان زیبا از این خلاصه به وجود بیارخ پس خواننده رمان حوصله سر بری براش تداعی میشه،که کاملا حق داره،احساس در این داستان معنایی نداره

باید حس و حال اون هارو شرح بدی،عشق بازیشون،چیزایی که بسیار کم رنگه و با توجه به اینکه رمان از ابتدا جذاب شروع شده اما پارت های اخیر بسیار کم رنگ دیده میشه

از کم کاری نویسنده هس،این نویسنده اگه با همین روش پیش بره به بن بست میخوره

و در اخر رمانت داره از رده ی سنی بزرگسال وارد کودک سال میشه،یک کودک کوچک دیده میشه اتفاقای زندگی براش همین طور اون از این مسعل راضی میباشه،بنظرم بیشتر خواننده های این رمان افرادی با رده سنجی مشخصی نیستن افرادی که با سن مناسب درک کودکانه ای داره،کسایی که منطق براشون معنی نداره،

البته بی احترامی نشه من خودم مای فیوریت هام این افرادن البته اینجا انتقاد از این افراد نیس لطفا بد برداشت نکنین

با تشکر از نویسنده❤❤

Shemim
2 سال قبل

سلام سلاممممم
آیلین خانم من اون رمزی که گفتی زدم نشد چه کنم 🥺

Mahdis
Mahdis
پاسخ به  Shemim
2 سال قبل

مشکلش چیه؟تکراریه؟

Shemim
پاسخ به  Mahdis
2 سال قبل

سلام مهدیس خانم 🥺
من می‌خوام ثبت نام کنم ولی نمیتونم اون دوتایی آخری همون که رمز میخواد هر چی می‌نویسم قرمز میاد

Mahdis
Mahdis
پاسخ به  Shemim
2 سال قبل

سلام عزیزم
خب فک کنم تکراریه
بزن Baranii8754 امتحان کن ببین میشه

ayliiinn
عضو
پاسخ به  Shemim
2 سال قبل

ای وای عشقم الان تونستی؟!

کیاناااااا
کیاناااااا
2 سال قبل

پسره عنتر😐😑
به ساغر شک کردع…
عبصی خررررررررررررررررررررر
شیطونه میگه با نانچیکو برم دک و پوزشو بیارم پایینا
ااااه

ayliiinn
عضو
پاسخ به  کیاناااااا
2 سال قبل

آرامش خودتو حفظ کن!

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

حفظه😁😆😐😂😂😂😂

ayliiinn
عضو
2 سال قبل

هلو !

متین
متین
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

بپل بیا جلو تو بغل عمو😁

Mahdis
Mahdis
2 سال قبل

کیانااااااااااا
کیاناااااااااااااااااااااااا
کیاااااااااااناااااااااا جونیییییی

ayliiinn
عضو
پاسخ به  Mahdis
2 سال قبل

عه مهدیس!

Mahdis
Mahdis
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

عه ایلین!

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  Mahdis
2 سال قبل

جونزززز
سیلاممممم

Mahdis
Mahdis
پاسخ به  کیاناااااا
2 سال قبل

جونزت سلامت گلی
علیک سیلام
کجایی تو؟
خبری ازت نیس
آآآآآآخخخ معشوقتو یادت رف😢هق

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  Mahdis
2 سال قبل

حالوم بیدع
اینتر نت ندارم
نمتونستم تو روبیک پست بزارم
رمان واسه خوندن نداشتم…
حوصلم سر رفته بود
😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄
عمرا معشوقمو بفراموشم بفراموشم که یکی دیگه پیدا شه ببرننت میام ببخشیدا روت کلللللی عیب میزارم بعد خودم میدزدمت (فک کن اگه پسر میشدم این میشدم😐😐😐😂)
تو چه طوری؟؟

Mahdis
Mahdis
پاسخ به  کیاناااااا
2 سال قبل

اخی عزیزوممم
حالا خوبی؟سرحالی؟روبه راهی؟
مماغت چاقه؟😂
لبت خندونه؟
هااااهااا نااااح هیشکی منو نمیدزده خیالت راحت راحت من فقط معشوقه ی خودتم همین و بس
خوب شایدم خنثی😂

دسته‌ها

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x