26 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 71

3.7
(3)

 

لبخندی پهنی روی صورتم نشست و بلند شدم؛ سریع آب و جلوی هامون گرفتم و هامون که با صدای پام متوجه اومدنم شده بود سعی کرد بلند شه که دستم و روی تن زخمیش گذاشتم و سَر تکون دادم.

– تکون نخور بگو من چی کار کنم انجامش می‌دم.
– یکم اب بده بخورم دارم از تشنگی می‌‌میرم.

یکم آب بهش دادم و بعد از اون دوباره چشماش روی هم رفت.

 

لبم و گازی گرفتم و تیکه ای از لباسم و کندم؛ لباسم تمیز بود برای همین زخمش و باهاش بستم؛ می‌دونستم از درد بیهوش شده.

خدا لعنتت کنه علی! به چه روزش انداختی؟ لباسم قسمت کمی اش تمیز بود؛ همون قسمت و روی زخمش پوشوندم و تکونش دادم: هامون؟ هامونم..

از میم مالکیتی که به اسمش دادم حس عجیبی گرفتم؛ با این که کاملا بی هوا و ناخواسته به زبون آورده بودمش… چشمای هامون باز شد!

 

فوری دستم و روی صورتش کشیدم و عرقی که از سر درد روی صورتش نشسته بود رو پاک کردم.

– چشمات و نبند؛ حالت خوبه؟! هامون؟
صدام و می‌شنوی؟!

چشماش و آروم باز کرد؛ هنوز خیلی زیاد گیج بود؛ از این حالت هاش به شدت ناراحت شده بودم و نتیجه اش شد آزاد شدن بغضم با صدای بلند!

 

صدای دورگه و گرفته اش بلند شد.
– آروم باش ساغر خوبم؛ حالم… آخ خوبه؛ کسی تورو اذیت نکرد؟!

اشک هایی که به تازگی روی گونه هام ریخته بودند و پاک کردم و سرم و تکون دادم.

– خوبم… باید یه راهی پیدا کنیم.

مشخص بود هنوزم درد داره، با این که زخم هاش و با لباس های پاره پوره ام بسته بودم ولی بازم درد داشت.

نه غذای درست حسابی خورده بود نه اون قدری آب بود که تشنگی‌اش رو رفع کنه!

– نگران نباش بیا بشین درست می‌شه!
از این حرف زدنش لجم گرفته بود؛ چجوری می‌خواست این وضع درست شه؟! حتما منتظر بود علی بیاد بهم تعرض کنه و خودشم بیشتر بزنن! آش و لاش بود و باز فکری برای فرار نمی‌کرد؟!

 

– هامون چرا انقدر خونسردی؟ من دارم سکته می‌کنم صورت خودت و نمی‌بینی!
لبخندی زد که بخاطر زخم گوشه لبش آخ گفت و لبخندش تبدیل به اخمی از روی سوزش لبش شد: زشت شدم؟!

 

چشم چرخوندم و پوفی کشید و کمی خودش و جمع و جور کرد: خیلی خوب اون جوری نگاه نکن، فعلا آروم بشین کم کم یه خبرایی می‌شه.

از حرفاش چیزی نمی‌فهمیدم چرا درست حرف نمی‌زد؟! نقشه فراری داشت و چیزی نمی‌گفت؟!

شاید اینجا دوربین بود و اون نمی‌خواست جلوی دوربین حرفی بزنه.

جلوی سوالات معتدد توی ذهنم و گرفتم و ساکت نشستم تا زمان بگذره…
خودمم گرسنه و خسته بودم ولی بازم حرفی نزدم.

نمی‌دونم چقدر توی خودم بودم تا این که قدم های آرومی و به سمت تنم حس کردم و بعد از اون صدای پچ پچ هامون:
– بیا بخواب تو بغلم.

نقی توی خواب و بیداری زدم و خودم و سمتی که عطرش می‌اومد خم کردم.
عطر نابش و حس می‌کردم!

تنم و طرفش کشیدم و اونم دستاش و دورم حلقه کرد تا گرمی آغوشش و دور تنم حس کردم لبخند بزرگی تو خواب و بیداری زدم و کاملا خوابم برد.

***

صدای بلنده شلیک گلوله باعث شد یا ضرب از خواب بپرم.
جیغ کرکنده ای زدم و با چشمای گرد شده و وحشت زده بلند شدم. هامون داشت با پا به در و دیوار و پنجره می‌کوبید.
جیغ زدم و با نفس نفس سمت هامون رفتم.

– چی کار می‌کنی هامون؟! تورو خدا نکن تو تنت زخم داره لعنتی… اییی نکن هامونننن

 

هامون با نفس نفس عقب کشید و لب زد:
– آروم باش چیزی نیست بشین عقب.
پلیس اومده باید بریم بیرون دارند اید آشغالا رو دستیگر می‌کنند.

– پلیس از کجا خبر دار شده اومده؟ وای هامون مامانم بفهمه سکته می‌کنه!

عصبی شد، اخماش به طرز بدی توی هن رفتند که باعث شد آب دهنم و قورت بدم و با ارس نگاهش کنم؛ نگاهم و از چشمای قرمزش گرفتمه با خشم غرید:
– من و مثل سگ زدند بعد تو نگران مامان جونتی؟! همون که باعث شد این بلا سر ما بیاد؟ متوجهی چند ساعته اینجا موندیم بدون آب و غذا و هیچ کوفت و زهرماری؟؟ تو یا واقعا سرت به جایی خورده یا خودت و به خریت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهار
بهار
2 سال قبل

ناموصا کی میخوای پارت جدید بزاری ؟ خحالت بکش چقد ادم باید صبر کنه واسه یه پارت ک سر جمع ۵ تا خزم نمبشه بابا شورشد در اوردین ۱ سال و خورده ای هس دارین هی یک ماه یک ماه پارت میزارین

اعصابم عصبی شد😪😪😪

هستی
هستی
2 سال قبل

دوستان خودتون رو اذیت نکنید اخرش هم مثل رمانای دیگ ک خوندید ب خوبی خوشی تموم میشه یا زن اول هامون میمیره یا مامانش میبرش یا هرچیز دیگ ای ولی این و بدونید نویسنده این همه طولش میده وقتی هم میزاره چهار خط میزاره ولی اخرش رو ب خوبی خوشی تموم میکنه

نمیخوام توهین کنم ولی ما هممون همچین رمانایی خوندیم ک با استادشون ازدواج میکنن کلی مشکل داشتن ولی بعدش پایان رمان خوب بوده از نظر من همه این رمانا ی جور هستن فقط اسماشون فرق میکنه باهم پس وقتتون رو الکی با همچین رمانی هدر ندید اگر نویسنده احترام برای خواننده قائل بود اینهمه رمان رو طول نمیداد ک خواننده هااز رمان زده بشن
وقتتون رو با همچین رمان هایی هدر ندید
البته این از نظر من بود چون این یکساله بیشتر ما علاف این رمان نویسنده شدیم ایشون میتونستن توی دو یا سه ماه این رمان رو تموم کنن ولی همچین کاری نکردن یکسال نیمه ک شروع ب نوشتن این رمان کردن ولی هنوز 71 پارت دادن اینجور واقعا فقط خواننده وقتش رو الکی هدر داده با خوندن همچین رمانی

البته قصد توهین نداشتم واقعیت رو گفتم ببخشید 🙂

فاطمه🦋
فاطمه🦋
پاسخ به  هستی
2 سال قبل

تازه ۷۱ پارت ایشون هم همش چند خط بود :))) طولانی تر بودن پارتاش ادم کمتر حرص میخورد

Z
Z
2 سال قبل

خسته شدیم چرا پارتو نمیزاری 😡😤😡😤

لیلی
لیلی
2 سال قبل

ببخشید پارت72را کی میزارید
اصلا گذاشتید

Nargess56
Nargess56
2 سال قبل

پارت ۷۲ رو کی میزارن؟ 🙂😐

سونیا
سونیا
2 سال قبل

تورو خدا امشب پارت بزار
واقعا کشته مرده ی این رمان شدم

بهار
بهار
پاسخ به  سونیا
2 سال قبل

شاید جمعه گزاشت یا شنبه ما دیگ عادت کردیم به دیر پلرت گزاشتنش

nafas
nafas
2 سال قبل

چرا انقد دیر به دیر پارت میزارین؟؟؟! 😤

لیلی
لیلی
پاسخ به  nafas
2 سال قبل

کی پارت۷۳ را میزارید

لیلی
لیلی
پاسخ به  لیلی
2 سال قبل

. ببخشید ۷۲

Zahra
Zahra
2 سال قبل

عالی تو ی کلمه واقعا بی نظیره

لطفا پارت بعدو زود بده 💗💗💗💗💗

تارا
تارا
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

پارت ۷۲ رو کی میزارین ؟

کیان
کیان
پاسخ به  تارا
2 سال قبل

دو ماه دیگه انشالله

Mahtab
Mahtab
پاسخ به  کیان
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂

Mahtab
Mahtab
پاسخ به  کیان
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂پسری؟

کیان
کیان
پاسخ به  Mahtab
2 سال قبل

نه دخترم در نامی پسرانه🤓
اهم ببخشید بله پسرم 🤶🧑‍🎄

بهار
بهار
پاسخ به  کیان
2 سال قبل

حقققق🤣🤣🤣🤣😅

نازنین
نازنین
پاسخ به  کیان
2 سال قبل

واقعا چیزی تا دوماه نمونده همش یک ماهو هیفده روز مونده که تا اون موقعه من کرونا میگیرم میمیرم جوون مرگ میشم آرزو به دل از این دنیا میرم

Saha_raminfar
Saha_raminfar
پاسخ به  کیان
2 سال قبل

گل گفتی 😂😂😂

z
z
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

پارت بعدی رو زود بزار

ᏁᎥᏝᎧᎧᎦᏗᏒ
ᏁᎥᏝᎧᎧᎦᏗᏒ
پاسخ به  z
2 سال قبل

پارت بعدیش کی میاد دارم دیونع میشم واییییییییییی خیلی رمان های ترنم رو دوس دارم

مینو
مینو
پاسخ به  ᏁᎥᏝᎧᎧᎦᏗᏒ
2 سال قبل

ریدم دهنت برو بمیر خودت و این پارت گذاریت

بهار
بهار
پاسخ به  مینو
2 سال قبل

حققققق افرین دختر خوب نازنین 👰‍♀️فرشته روی زمین😉🌙

Aysan
Aysan
2 سال قبل

عالیههه

Z
Z
پاسخ به  Aysan
2 سال قبل

واقعا دلم میخواد هدفتو از اینجوری پارت دادن بدونم😏😏😏

دسته‌ها

26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x