رمان طلوع پارت ۱۷۵

3.5
(14)

 

 

شاید یه روزی بیاد که به غلط کردن بیفتم…یه روزی که در به در خیابون و پارک ها بودم به خودم لعنت بفرستم که کاش حرفای امروز رو نمی زدم….یه روزی که تنها و بی کس بودم به خودم بگم کاش زندگیم رو خراب نمی کردم….

 

ولی الان…امروز…دلم میخواد برا همیشه نقطه بذارم رو سر خط زندگیم و تموم کنم همه چیز رو……

 

نگاهم و از میز جدا میکنم و رو به بارمانی که، انگار الان دیگه متوجه شده شرایط عادی نیست و با اخم های در هم زل زده بهم میگم: من….من طلاق میخوام….

 

 

جا خوردنش کاملا مشخصه….میدونم که توقع نداشته جلو خانواده ش اینجوری حرف بزنم….

 

 

روژین: طلوع جان،بهتر نیست اول خودتون حرفاتون رو بزنید…بعد تو جمع همچین چیزی رو اعلام کنی….

 

با حرص حرف میزنه، چون اونم متوجه تعجب برادرش شده…..

 

 

میچرخم طرفش و میخوام لب باز کنم که صدای پر حرص و خشم بارمان بلند میشه…..

 

_ پاشو برو تو اتاق….

 

 

نگاهم با مکث برمیگرده سمتش….

 

_ کری مگه؟!….

 

اینبار منم که جا میخورم……باورم نمیشه جلو خانواده ش اینجوری باهام حرف زده باشه….

 

_ بارمان!…

 

روژین: مامان بهتره که ما بریم….

 

روژان: تو اگه میخوای بری برو…من و مامان فعلا نمیایم…

 

روژین چشم و ابرو میاد برا خواهرش و‌ من زیر چشمی میبینم که رو به مادرش هم خواهش میکنه که برن….

 

 

_ این اداها چیه بارمان؟….یه روز عاشق میشی و روز بعدش فارغ، چه صیغه‌ای دیگه!…..ببینم، اصن عشقی تو کار بود که هممون رو سکه ی یه پول کردی….چی میگه این دختره؟….

 

 

نگاه بارمان به میز جلوشه و با دندوناش میفته به جون لب پایینش….

 

 

سکوتش باعث میشه مادرش بچرخه سمت من…

 

میخواد حرفی بزنه که تند میگم: من طلاق میخوام مرضیه خانم….این همون چیزی هست که شماها با همه ی وجودتون خواستارشین….الان باید خوش حال باشین نه اینکه من و سوال جواب کنین….خودتون تو همین خونه بهم گفتین یه هرزه م که اومدم زندگیتون رو خراب کنم…..مگه خودتون نبودین که شب عروسیمون از شدت ناراحتی حالتون بد شد….مگه شوهرتون خودش و به در و دیوار نزد که من و بارمان ازدواج نکنیم…..خیلی خب، ما اشتباه کردیم….بارمان اشتباه کرد که به حرف خانواده ش گوش نداد….منم کسی رو نداشتم و واقعا فکر میکردم بارمان دوستم داره…الان متوجه شدم اشتباه فکر ک….

 

 

_ دهنتو ببند…

 

با دادی که بارمان میزنه بقیه حرفم تو دهنم میماسه….

 

تند از جاش بلند میشه و سمتم میاد….بالا سرم می ایسته و از بازو بلندم میکنه….بخیه هام کش میان و درد تو شکمم میپیچه….

 

روژین: داداش….مامان تو یه چیزی بگو…..

 

اشک چشمامو پر میکنه و بارمان بی توجه به درد من و حرفای روژین سمت اتاق خواب میکشونتم…..

 

با پرت شدنم رو تخت موهام دور سر و رو صورتم پخش و پلا میشن….درد دارم ولی درد روح و قلبم راه نفسمو میگیره…..

 

 

صدای بسته شدن در باعث میشه سرم رو از رو تشک بردارم و در بسته شده نگاه کنم…..

 

 

 

 

 

*

 

 

روژین: برات متاسفم بارمان….یه درصد هم فکر نمیکردم یه روزی همچین رفتاری ازت ببینم…..

 

 

روژان: تو دخالت نکن….

 

روژین: تو هم لطف کن دهنتو ببند….

 

روژان میخواد جواب بده که مرضیه خانم اجازه نمیده‌….

 

_ بسه دیگه….چه خبرتونه افتادین به جون هم…رو به بارمان: چی میگه این دختره…چیکارش کردی که طلاق میخواد ازت…..

 

 

با جمله ی آخر مرضیه خانم صورت خشمگین بارمان بالا میاد و رو به مادرش میگه: طلاق میخواد چون پشتش نبودم و طرف کثافت کاری های بابام رو گرفتم….طلاق میخواد چون فهمید یه بچه گذاشتم تو دامنش تا برا همیشه گند بلایی که بابا سر ساره آورد پنهون بمونه…طلاق میخواد چون چندین روز تو یه اتاق داغون و خیس درد زایمان کشیده واسه دونستن حقیقتی که من ازش پنهون کردم….اون منو مسئول مرگ بچش میدونه…..طلاق میخواد چون بهش قول دادم نزارم کسی حروم زاده صداش کنه و شماها چپ و راست بارش کردین….طلاق میخواد چون تو همین خونه به بهونه ی اینکه با شماها آشناش کنم بهش تجاوز کردم….

 

 

با گفتن جمله ی آخرش از خانواده ش رو میگیره و با برداشتن سوییچش از خونه بیرون میزنه….

 

نگاه مادر و خواهراش به بهت میشینه….مرضیه خانم با شنیدن حرفای بارمان دستاش رو به سرش میگیره و با پلک های بسته به گذشته ی دور فکر میکنه…..

 

گذشته ای که بارهای بار برای خودش هم شک برانگیز بوده…..پول زیادی که یهویی وارد زندگیش شد و حرفای بی سر و ته شوهرش……حرفای طلوعی که خیال میکرد از رو حسرت و حسادت گفته شده…

 

 

حس میکنه دنیا دور سرش میچرخه….شنیدن این حرفا از زبون تنها پسرش باعث میشه شکی که تو دلش هست به یقین پیدا کنه….

 

 

 

*

 

هق هقم دست خودم نیست و الان که یه ساعتی از رفتن خانواده ش گذشته هم گریه م بند نیومده….

 

 

کاش جایی برا رفتن داشتم….یا حداقل کسی واسه درد و دل کردن…..

 

 

کاش یکی پیدا میشد کمکم میکرد از این وضعیت نجات پیدا کنم…..

 

 

با دستم شیشه بخار گرفته رو تمیز میکنم….نگاهم میفته به ابرهای تیره و بارونی…..

 

صورتم رو میچسبونم به شیشه ی سرد….

 

میلرزم ولی حس خوبیه….

 

 

_ کی میرسه که منم روزهای خوبی داشته باشم…اصن اون روز واسه من وجود داره….اگه وجود داره دیگه چی ازم میمونه برا اون موقع…..خدایا کمک کن….

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 14

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا شاهانی
همتا شاهانی
4 ماه قبل

سلام بچه ها…دوستای عزیزم من چند روزه که پارتم آماده ست ولی نمیتونم وارد پیشخوان بشم و بفرستمش سایت…مشکل از من نیست…از سایته…چند بار هم بهشون گفتم ولی هنوزم ایرادش برطرف نشده….

admin
مدیر
پاسخ به  همتا شاهانی
4 ماه قبل

مشکلت چیه ؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  admin
4 ماه قبل

قادر با این سایت بدبخت چیکار داری
تا الان درست بود ،الان قطع شده

admin
مدیر
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
4 ماه قبل

فعلا باهاش کار دارم

همتا شاهانی
همتا شاهانی
پاسخ به  admin
4 ماه قبل

مشکل رو گفتم….نمیتونم وارد پیشخوان بشم

admin
مدیر
پاسخ به  همتا شاهانی
4 ماه قبل

یه بار کش مرورگرتو پاک کن اگه درست نشد تو تلگرام بهم پیام بدید

Ana
Ana
4 ماه قبل

همتا جان چرا علت دير پارت گذارياتونو ديگ نميگين كه حداقل من نوعي شمارو قضاوت نكنم … چقد با روان خواننده بايد بازي بشه تا يه رمان تموم بشه صرفا چون پولي بابتش داده نشده حق اعتراضم نداره … من واقعا حاضرم پول بدم اما واقعا سريع بخونم تموم بشه ك با روانم بازي نشه ….

بهار
بهار
پاسخ به  Ana
4 ماه قبل

عزیزم جوابی نداره که بگه

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

لطفا پارت گذاری رو منظم کن خانم شاهانی شد یه هفته اخرین پارت

بهار
بهار
4 ماه قبل

تو رو خدا زود به زود پارت بذار که تموم بشه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
4 ماه قبل

خب بلاخره بارمان اعتراف کرد
ولی من هنوز هم معتقدم مرضیه یه چیزایی میدونسته ولی شک داشته

Bahareh
Bahareh
4 ماه قبل

چه عجب بارمان به عوضی بازی‌بازیاش اعتراف کرد خوبه که به مادرش گفت همه چیزو.

همتا
همتا
4 ماه قبل

بخدا منم هربار این رمانو میخوونم میگم ینی واقعا روزای خوبم وجود داره نه تنها واسه طلوع قصه واسه هرکسی که دائما تو روزای سخته

سارا
سارا
4 ماه قبل

سلام وعرض ادب خانم شاهانی عزیز،امیدوارم حالتون خوب شده باشه وبهترین لحظات رو سپری کنید ،قلمتون خیلی زیباست ،خداقوت ،بامیدموفقیتهای روزافزونتون بانوجان

مینا
مینا
4 ماه قبل

آخرش اعتراف کرد جناب آقای عاشق که طلوع رو حامله کرده که توسط بچه دهنش و ببنده

کاش طلوع هم به جای گفتن جایی ندارم پاشه بره همون خونه مادرش آدم کنار خیابون بمونه شرف داره به چنین زندگی تحقیر آمیزی

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  مینا
4 ماه قبل

سلام وقت بخیر
یک چیزی که من الان فهمیدم اینه که نویسنده این رمان در ادامه دادن این رمان به مشکل خورده و بیماری احتمالی هم دلیل خوبی بود برای وقت خریدن که متاسفانه چاره ساز نبود براشون اگر دقت کرده باشید پارت های اخیر کلا در مورد چیز هایی نوشته شده که حدس مخاطبین و کامنت هایی که اینجا می‌گذراند هست اون قسمت مهر مادری و اینکه اگر تو مادر بودی یا دلیل ازدواج بارمان ….
لطفا بدون ترحم و حس انسان دوستی در قبال کسی که شناختی ازش ندارید این رمان را قضاوت کنید و برای وقت خودتون ارزش قائل باشید

مینا
مینا
پاسخ به  ماهلین خاکپور
4 ماه قبل

سلام وقت شما هم بخیر

در مورد بیماری نویسنده من قضاوتی نمیکنم از نظرمم دلیلی ندارن به دروغ گفتن و اینکه چرا الان دیر پارت میدن هم نمیدونم ولی اینکه می گید از کامنتها الهام میگیرن خب خیلی از نویسنده ها اینجورین این مشکلی نداره ولی در مورد قضاوتم در مورد بارمان از نظر من یه متجاوز قابل دفاع نیست قبل مساله بارداری طلوع و فهمیدن حقایق زندگیش بارمان با دروغهاش بهش خیانت کرد اون حقیقت و میدونست و میدونست مادر طلوع بی گناه بوده ولی دقیقا همون موقعی که به طلوع اظهار عشق میکرد و طلوع ازش در مورد مادرش پرسید برگشت گفت ساره با دوست پسرش ریخت رو هم سکه ها رو دزدید و فرار کرد بعدم بهش تجاوز شد و تو حاصل تجاوزی و بدون که چون حرومزاده ای ارثی از خانواده نمیبری

با اینکه خوب میدونست مقصر اصلی پدرشه حالا بزاریم به پای محبت پدر فرزندی میتونست جای این همه دروغ بگه من بچه بودم و چیزی نمیدونم اگه واقعا عاشق بود هیچ وقت حاظر نمیشد به عشقش دروغ بگه و تحقیرش کنه

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  مینا
4 ماه قبل

سلام ببینید من خودم دانشجوی سال سوم پزشکی هستم و ۱۹سالمه و تو این سه سال اینقدر مورد خودکشی در مورد چیزهای بولد جامعه دیدم که حتی شما تو فیلم های ترکی و رمان ها هم ندیدید و یک چیز جالب تر اینکه داداشم قاضی هست و خیلی وقتها که مشکلات پرونده ها را باهام در میان می‌گذارد میفهمم برای کسانی مثل طلوع شرایط خیلی سخته و عملا قانون برای کمک به طلوع دلایل خیلی محکمه پسند میخواد و قرار هم نیست مجازات خاصی برای کسی که ازش شکایت شده اتفاق بیفته اینقدر اتفاقات وحشتناکی در جامعه در حال رخ دادن که کمتر کسی به این اتفاقات بها میده و مشکلات کاراکتر طلوع هم یک مشکل خانوادگی محسوب میشه و خیلی راحت تر رفع اتهام صورت می‌گیرد طلوع حتی نمیتونه به راحتی طلاق بگیرد برای همین دست به دامان مادر بارمان شد در آخر هم باید بگم فقط شرایط ایران این نیست این موضوع برای خیلی جاهای دیگه هم مثل ترکیه و کشور های عربی و…روند همینطورهست حتما میدونید که هیچکس نتونسته تا حالا جلوی عرب ها را برای قاچاق دختر و خیلی کثیف کاری های دیگه بگیرد سعی کنید مادر خوبی باشید و خودتون کانون خانواده را گرم کنید
در پناه حق

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط ماهلین خاکپور
مینا
مینا
پاسخ به  ماهلین خاکپور
4 ماه قبل

اینایی که شما میگید در مورد طلاق طلوع شبیه افسانه هاست من خودم روانشناسم و هزار برابر بیشتر از شما با اینجور مسائل در ارتباطم دلیل رمان خوندن ما روان‌شناس‌ها هم دقیقا همینه که یه عده نویسنده دارن تجاوز رو تو جامعه و چشم جوونا خوب جلوه میدن که به دختره به طرز وحشتناکی تجاوز شده و بعدم دخکتره دیوونه وار عاشق پسره شده در چند سال اخیر متاسفانه خیلی مراجع داشتیم که همین رمان‌ها رو الگوی خودشون کردن و به بدترین شکل ممکن آسیب دیدن دخترانی که به ما مراجعه میکنن و بهشون تجاوز شده دیگه حتی نمیتونن یه آغوش معمولی مادر خودشون و تحمل کنن از کوچکترین لمسی وحشت دارن از مردا وحشت شدید دارن حتی بیماری داشتم وحشت داشت بیرون از خونه بره پس برای من از اوضاع نگو

در ضمن ما بنا به شغلمون با دادگاه ها در ارتباطیم کدوم خری گفته الان هیچ مجازاتی برای چنین آشغالهایی وجود نداره؟من خودم موردی داشتم بهش توسط برادر شوهرش تجاوز شده بود بهش گفتم شکایت کنه خودمم با مددکار اجتماعی دادگاه تماس گرفتم جهت اطلاع شما اون لاشی الان زندانه بهش حبس ابد خورده بعد خوردن ۸۰ ضربه شلاق نه تنها ایران هیچ کجای دنیا از کنار تجاوز راحت نمیگذرن در ضمن جهت اطلاع شما الان پزشک قانونی روش‌هایی داره که همون اول اگه دختر بره شکایت کنه راحت با آزمایش‌هایی تشخیص میدن که چه کسی بهش تجاوز کرده پس فک نکنید مملکت خر تو خریه و هر نره خری هر گوهی میتونه بخوره و آب از آب تکون نخوره فقط خانمهای ایران چون از ترس آبروشون ساکت می‌مونن و شکایت نمیکنن مردای لاشی امثال بارمان و پسر عموهاش دور برمیدارن که هر غلطی میتونن بکنن

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  مینا
4 ماه قبل

مواظب حرف زدنتون باشید من فکر کردم با یک انسان روبه رو هستم وگرنه اصلا نظرم را نمیگفتم روانشناسی هستید که باشید مدرک روانشناسی گرفتن از دانشگاه پیام نور و آزاد که افتخار نیست فروید هم یک روانشناس بود که با این شعار ها دنیای روانکاوی را نابود کرد در این چیز هایی که شما گفتید خانواده هم نقش مهمی داره من مورد دیدم داداش دختره به خاطر اینکه بهش تجاوز شده سرش را بریده بعدم خودش را کشته و اینکه من نگفتم اگر اثبات بشود مجازاتی در کار نیست یکی از استاد های من پزشک معتمد پزشکی قانونی هستند و بیش از ۱۰۰۰تا مورد را ۴صبح قبل از طلوع آفتاب حکم سلامت برای اعدام صادر کردند شاید یک دهمش برای تجاوز و آزار جنسی باشه اینقدر چیز های وحشتناک رخ میده که خیلی به ذهن مثلا یک روانشناس نرسه

مینا
مینا
پاسخ به  ماهلین خاکپور
4 ماه قبل

برای بالا بردن اطلاع شما و همچنین برادر قاضی تون

بیشترین کشوری که توش تجاوز صورت میگیره هندوستانه که مجازات متجاوز حبس ابد در مواردی هم حکم اعدامه
فرانسه از ۱۵ سال حبس تا ابد

چین اصلا حبس نمیکنه یا اعدام یا اخته کردن

عربستان بعد دستگیری گردن زدن در ملا عام

کره:جوخه آتش

روسیه:۲۰ سال زندان

اسراییل:۱۶ سال زندان

آمریکا:حبس ابد

ایران :یا حبس ابد یا به دار آویخته

من پایان نامم در مورد علل تجاوز و مجازات های تجاوز در ایران و کشورهای اروپایی بود هیچ کجای دنیا چنین عملی بی مجازات نمیمونه که اگه بمونه دیگه هیچ زن و دختری جرات نمیکنه پاش و از خونه بیرون بزاره فقط این چیزهایی که در مورد مجازات فرمودید در رمانها اتفاق میفته نه دنیای واقعی😏😏😏

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  مینا
4 ماه قبل

داداش من با رتبه ۲۳علوم قضاوت دانشگاه تهران خونده و مدتی هم برای یک پروژه رفت هلند و آنکارا گفت اونجا برای آزار جنسی بعد از کلی ماجرا ۲ سال حبس بریدند در مورد اسرائیلی که بی دلیل کودک میکشه به نظر شما منطقیه که برای روح و روان یک زن ارزش قائل باشه به نظرم به جای اینکه اطلاعات عمومی ات را بالا ببرید یک کوچولو وارد جامعه بشوید شما اصلا میدونید یک آقازاده کیه و چی ازش برمیاد زندان و اعدام و شلاق برای یک وزیر زاده و آقا زاده شوخی بیش نیست و امروزه بیشتر این کثیف کاری ها توسط همین هایی که خیالشون از همه چیز راحته اتفاق میوفته وگرنه گدا و گشنه ها که اصلا وقت این خوشگذرانی ها را ندارند در ثانی شما که نمیدونی خیلی از مستند ها و رمان ها ساخته ذهن بشر که نه بلکه واقعیت به تمام معنا هستند پس بهتره به همون افکارت ادامه بدی
خانم به اصطلاح محترم و به قول خودت روانشناس رفتار شما در اینجا از هیچکس پوشیده نیست و همه شما را می‌شناسند تو زندگیم یاد گرفتم با احمق جماعت بحث نکنم ولی گفتم اگر جوابتون را ندهم به خودم توهین کردم و به راحتی از تمام توهین هایی که به من و برادرم کردید گذشتم ولی یادت باشه که داداشم اینقدر آدم توی دادگاه و سازمان سایبری داره که کارشون اینه من و داداشم به واسطه شغل پدرم یک سرهنگ بازنشته هستند یادگرفتیم با درست ترین لحن اخطار بدهیم پس مواظب باشید که برای خودتون دردسر درست نکنید خیلی ها از این فضای مجازی آسیب دیدند و انگشت نما شدند 😎🙃

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط ماهلین خاکپور
مینا
مینا
پاسخ به  ماهلین خاکپور
4 ماه قبل

میدونستی همین چند خط آخرت که تهدیدم کردی میتونه بدجوری برات دردسر بشه و من میتونم ازت بابتش شکایت کنم؟فک کردی چون فضای مجازیه میتونی هر کسی که بر خلاف میلت حرف زد رو تهدید کنی؟

ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی:

“هر گاه کسی دیگری را به هر نحو تهدید به قتل یا ضررهای نفسی یا شرفی یا مالی و یا به افشاء سری نسبت به خود یا بستگان او نماید،‌اعم از اینکه به این واسطه تقاضای وجه یا مال یا تقاضای انجام امر یا ترک فعلی را نموده یا ننموده باشد به مجازات شلاق تا (۷۴) ضربه یا زندان از دو‌ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.”

  • بنابراین طبق این ماده تهدید با هر وسیله و ابزار جرم محسوب می‌شود به هر صورت شفاهی، کتبی یا به صورت مجازی.
  • بنابراین هرگونه تهدید مانند تهدید به قتل، تهدید به پخش عکس و ویدیو های خصوصی، تهدید به آبروریزی، تهدید به افشای اسرار شخصی و حتی تهدید به پخش اسکرین شات های چت‌های خصوصی و هرگونه تهدیدی جرم محسوب می‌شود.
  • تهدید علیه هر فردی و با هر مشخصات سنی را شامل می شود و قابل مجازات و پیگیری است.

 

شیما
شیما
پاسخ به  مینا
4 ماه قبل

دعوا نکنید من رمان میخواممممممم

مینا
مینا
پاسخ به  شیما
4 ماه قبل

سلام شیما جان والا من دعوایی ندارم مثل همه کامنت گذاشتم ایشون اومدن ریپلی زدن منم جوابشون و دادم بعدم اومدن تهدیدم کردن

الهی دورت بگردممممم منم نمیدونم چرا خانم شاهانی دیگه پارت نمیدن رمان‌های قبلی همیشه پارتگذاریشون منظم بوده

شیما
شیما
پاسخ به  ماهلین خاکپور
4 ماه قبل

دعوا رو بذارید کنار مگه بچه اید من رمان میخوام

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  شیما
4 ماه قبل

سلام وقت بخیر
من دعوا نکردم فقط یک کوچولو واقعیات را صریح بیان کردم و ای کاش نمیکردم من چند باری دیده بودم اون خانم بقیه را اذیت میکنه ولی برام درس عبرت نشده بود اون خانم به اصطلاح محترم کلی به من و برادرم توهین کردند که با بهترین رتبه در بهترین دانشگاه در دوتا رشته تاپ درس میخونیم من همیشه تو زندگیم یاد گرفتم ادب را رعایت کنم با اینکه ۱۹سالمه ولی خیلی بهتر از روانشناس و مشاور و یک زن بالغ ادب و احترام میشناسم و اینکه ایشون را تهدید هم نکردم فقط گفتم میتونم به راحتی پیداشون کنم و ازشون به جرم تخریب قاضی مملکت و به کاربردن الفاظ زشت ادعای حیثیت بکنیم و پیام من را به هر کسی نشون بدهید چیزی جز این برداشت نمی‌کنند اگر کامنت من و این موضوعات شما را اذیت کرده ازتون عذر میخوام امیدوارم ببخشید

دسته‌ها

27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x