رمان عشق با چاشنی خطر پارت 6

0
(0)

 
_دایی من یکی دیگه رو دوست دارم بعدم این پسره اصلا خواستگار من نیومده معلومه که اونم راصی نیست
دایی: اگه اینجوری که تو میگی باشه و اونم راضی باشه میتونی باهاش صحبت کنی و یک قرداد توافقی بین خودتون دوتا باشه که بعد از یه سال از هم طلاق بگیرید چطوره؟
_عالیه ولی چطور به امیر بگم اگه امیر و از دست بدم چی؟ من میمیرم دایی
دایی:امیر کیه؟
_عشقم
دایی:چجور آدمیه
_کسیه که من دوستش دارم بعدم اینا رو ولش دایی من الان چجوری بهش بگم
دایی:دایی اگه قسمتت این پسره امیر باشه هزارتا مشکلم هم پیش بیاد تو بهش میرسی ولی اگه قسمت هم نباشید حتی اگه هیچ مشکلی هم پیش نیاد به هم نمیرسید بازم باید ببینی خدا چی می خواد
_دایی حرفات آرام بخشه ولی اگه قسمت هم نباشیم چی؟
دایی:حتما یکی بهتر از امیر لیاقت تو رو داره
دیگه هیچی نگفتم نمی خواستم به زندگی بدون امیر فکر کنم. مامان وارد اتاق شد و گفت: دستت درد نکنه دیگه آخه توهم برادری اصلا میگی من یه خواهریم دارم. چیه چپیدی این تو؟
دایی:اوهو چته دارم دختر تو دلداری میدم
_نمی خوام دلداریش بدی پاشو بیا بیرون آرام تو هم بلند شو آماده شو تا نیومدن
دایی بلند شد رفت بیرون.منم به ناچار بلند شدم که آماده بشم در کمد مو باز کردم و کت و شلوار گلبهی مو بیرون اوردم. انداختم رو تخت شال سفید گلبهی مو برداشتم لباسا مو پوشیدم بعدم جلوی موهام یه بافت خوشگل زدم و شالمو انداختم سرم بعدم صندل های پاشنه بلند سفید مو پوشیدم.از اتاق اوندم بیرون که دیدم دایی و بابا و مامان و آراد رو مبل نشستن
دایی:اوه اوه چی شدی دایی
بابا:دختر منا
صدای زنگ خونه بلند شد رفت درو باز کردم که اول آقاجون بعدم عمه مهری و بعد شوهر عمم آقا علی که بر عکس عمه خیلی مهربون بود و بعدم اون مهناز از خود راضی وارد شدن باهاشون سلام و احوالپرسی کردم و رفتم پیش مامان
_مامان عمه اینجا چیکار میکنه؟؟؟؟؟
مامان:چمیدونم حتما اومده بجای مادر جونت
من آخرش خودم و از دست اینا میکشم
دوباره صدای در اومد رفتم سمت آیفون خانواده فروزنده بودن
_مامان بیا اومدن
درا براشون باز کردم و کنار مامان وایسادم.
اول آقا بزرگ، بزرگ خانواده ی فروزان اومد داخل که یه نگاه به سر تا پام کرد و بعدشم سرشو تکون داد و رفت بعد بابای اشکان و بعد مامانش و در اخرم دریا خواهر اشکان وارد شد بازم از اشکان خبری نبود پوزخندی که ناخود آگاه روی لب هام سبز شد و بعد نگاه عصبی که به آقا جون انداختم که خودش فهمید چمه. آقاجون:اشکان کجاست؟
بابای اشکان: داییش رفته دنبالش الانا که برسن
انگار این اشکان خان فقط از دایی شون حساب میبره هه
داشتن همینحور یه بند حرف میزدن منم اصلا گوش نمیدادم
که دوباره صدای زنگ خونه بلند شد آراد بلند شد درا باز کرد. اول یه آقای ۳۰ ۳۵ ساله وارد شد بعدم یه پسر خیلی خیلی خوشتیپ که از سرو روش غرور میریخت وارد شد که بهش می خورد ۲۵ ۲۶ سالش باشه پس اون اشکانه دوتایی شون اومدن سمت ما
دایی اشکان:سلام ببخشید دیر کردیم شرمنده
اشکان:سلام
همین بعدم نشستن روی مبل دونفره ای که جلوی من بود پسره حتی راه رفتنش مغرورانه بود. یه نگاه به مهناز کردم دیدم همینجوری با دهن باز داره به اشکان نگاه میکنه عمه را که دیگه نگم خواستم بهشون بگم دهنتون و ببیندید تا مگس نرفته توش دیگه جلوی خودمو گرفتم.دوباره به اشکان نگاه کردم که اخم کرده بود و به زمین نگاه میکرد
آقاجون سکوت و شکیت و گفت:خوبی اشکان جان
اشکان:خوبم
آقا جون:چخبر از کارو کاسبی
اشکان:خوبه
قشنگ معلوم بود که داره به زور حرف میزنه حتی وقتی با آقاجون حرف میزد بازم نگاه شو بالا نیورد
آراد:اشکان یکم خجالت میکشه من برم باهاش حرف بزنم خجالتش بریزه
آراد حرف نزنی نمیمیری
بعدم بلند شد رفت رو مبل بقلی اشکان نشست و شروع کرد باهاش حرف زدن اونم چه حرف زدنی همش اراد حرف میزد و اون گوش میکرد
بزرگتر ها هم شروع کردن درمورد مهریه من حرف زدن هیچ کدومشونم از من نظر نخواستن
بابای اشکان:والا هر چه شما بگید ما هر چی که شما بگید قبول داریم
بابا:این چه حرفیه شما بفرمایید
باباها داشتن هه تعارف تیکه پاره هم میکردن که
بابا: نظر تو چیه اشکان جان
اشکان:مگه می خواین من و مهرم کنید که از من می پرسین بهتر نیست از دخترت بپرسی
لحنش عصبی بود که باعث شد داییش یدونه آروم بزنه تو پهلوش که اخمش غلیض تر شد بعدم انگار داییش یه چیزی یادش اومده باشه سریع برگشت و به پهلوی اشکان نگاه کرد اما دوباره عادی شدو روش و برگردوند این دو تا واقعا عجیب بودن
ولی بازم کسی از من نظر نخواست
آقای فروزنده:به اندازه ی تاریخ تولد آرام جان سکه و یه ویلا تو شمال و نصف سهام شرکت اشکان
اشکان تا اینو شنید سر شو بلند کرد به آقا جونش نگاه کرد
آقای فروزنده ادامه داد: مشکلی که نداری اشکان
اشکان:نه
اما چه نه گفتنی. انگار میخواست سر به تن آقاجونش نباشه
چشمای آقا جون برق زد خواست حرف بزنه که من زودتر گفتم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

مرسی از قلم تون

ثنا
ثنا
1 سال قبل

من خنده ام میگیره چه طورییی میشه اخه باکسی ازدواج کنی که دوسش نداری

M.h
M.h
پاسخ به  ثنا
1 سال قبل

بعضی خانواده ها اینجورین

setareh amaneh
setareh amaneh
1 سال قبل

سلام خیلی کمههههه لطفا یه پارت دیگه بده😍😘😘😘😘😘😘😘

mahsa
mahsa
1 سال قبل

چقدرکمه

Nahar
Nahar
1 سال قبل

اخههه سهااام؟؟😳😳😳
کیی سهامو میذاره مهریه؟ مگه اینکه ادم خر باشعهعع😳😳😳😳.

خب خب فکر کنم موتوریه همین اقا اشکان باشه😂♥️

M.h
M.h
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

اینا بخواطر همین شرکت ها دارن باهم ازدواج میکنند دیگه

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

همه میزارن همه😁

M.h
M.h
1 سال قبل

عالی بود مرسی عزیزم
بچه ها یافتم موتوریه اشکانه چون پهلوش زخمیه😁
حالا اژدها کیه؟؟؟؟؟؟؟؟

setareh amaneh
setareh amaneh
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

بازم اشکانه🙂😂

M.h
M.h
پاسخ به  setareh amaneh
1 سال قبل

اون که تیر خورد😐

setareh amaneh
setareh amaneh
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

راست مگییاااااا😅ولی شاید تا اونموقعه خوب شده باشه😶😌

M.h
M.h
پاسخ به  setareh amaneh
1 سال قبل

تو یه روز؟؟

نازنین
نازنین
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

راست میگه اون که شهید شدس 😐✊🏻

M.h
M.h
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

البته بیهوش شد بردنش بیمارستان

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

فکر کنم همشون اشکانن😂
آخه اژدها هم همیشه پیش داییش بود
اینجا هم پیش داییش بود

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x