رمان عشق با چاشنی خطر پارت 80

3.3
(3)

 

 

وارد خونه شدیم و آراد ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم

حالا که بین درخت هام میبینم که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده. چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. چشمامو که باز کردم دیدم آقاجون از خونه خودش بیرون اومد و داره میره سمت خونه ما یعنی اونم امروز هست؟ آخه چرا؟

با آراد و عسل راه افتادیم سمت خونه و دم در خونه رسیدیم به آقاجون

_سلام آقاجون

عسل:سلام

آراد با نیش باز گفت

آراد:به به پیرمرد محل چطوری ریش سفید؟

آقاجون همچین برگشت سمتش که آراد سریع خودشو جمع کرد و زیر لب جوری که همه مون بشنویم گفت:خب پیر شدی دیگه من چیکار کنم؟

آقاجون دیگه بهش محل نداد

آقاجون:سلام شوهرت کو

ایشششش

_شرکته میاد حالا

آقاجون سرشو تکون داد که زنگ رو زدم.

مامان درو باز کرد که اول آقاجون رفت تو بعد من

_سلام مامان خوشگلم

مامان دلخور گفت

مامان:سلام

_چیزی شده مامان؟

مامان:تو چند وقته ازدواج کردی هان؟ از اون روز تا حالا نه به من زنگ زدی نه اومدی خونه نمیگی من دلم برات تنگ میشه؟

_ببخشید مامان این چند روز خیلی سرم شلوغ بود بعدم اشکی بخاطر قولی که بهت داده هر روز منو مجبور میکنه برم دانشگاه بخاطر همین اصلا نتونستم بیام

مامان لبخند زد و با ذوق گفت

مامان:از تو که خیری ندیدم ولی انگاری دامادم داره جبران میکنه

صدای خنده ی عسل و آراد از پشت سرم بلند شد که اعتراض کردم

_مامااان

مامان:مگه دروغ میگه حالا برو کنار ببینم دامادم کو

مامان بیرون رو نگاه کرد و وقتی دید اشکی نیست گفت

مامان:دامادم کو چرا نیست؟

_مامان من ناراحت نمیشم اگه بگی بچه تون نیستم و از تو چوب برداشتینم

مامان: قبلا هم جلوی اشکان بهت گفتم که از تو چوب بردنداشتم بلکه تو سطل زباله بودی

آراد:مامان خیلی ماهی هه هه هه هه هه

آراد داشت میخندید که برگشتم سمتش و با تمام بدجنسی گفتم

_تو کارت به من گیر بود هان؟ به من چه

و بعدم زودتر رفتم تو خونه که بابا هم اومده بود سریع کنارش نشستم

_سلام باباجون خودم

بابا:سل…….

بابا داشت حرف میزد که دستم با شدت کشیده شد که دیدم این آراد اسگله و داره سریع از پله ها میره بالا و منم دنبالش

بابا:کجا میبری دخترمو؟

آراد:سریع پسش میدم

رفت تو اتاقش و منم دنبالش رفتم تو اتاق و بعد در رو بست

آراد:شوخی کردی دیگه؟

آراد عصبی بود و چهرش ناراحت تا حالا اینجوری ندیده بودمش و من شوخی کرده بودم و اون خیلی جدیش گرفته بود

_آره

آراد نشست روی تختش

آراد:دیگه با من از این شوخیا نکن آرام

_بی جنبه شدی داداش

آراد:من بدون مهشید نمیتونم، میمیرم آرام.

_مطمئن باش مامانو راضی میکنم ولی بابا چی؟ نظرش چیه؟

آراد:بابا چیزی نمیگه خودت که میدونی بابا همیشه به حرف مامان گوش میده و تمام مشکل من خود مامانه که راضی نمیشه

_راضی میشه من راضیش میکنم حالا هم بلند شو بریم بیرون

از اتاق اومدیم بیرون که عسل پشت در وایساده بود

_چته تو؟

عسل:هیچی

دستشو گرفتم و کشیدمش سمت اتاقم و وارد اتاق شدیم و درو بستم و روی تخت نشستیم

_بگو میشنوم

عسل:گفتم که چیزی نیست

_میگی یا به راه های دیگه برای به حرف اوردنت فکر کنم

عسل:هیچی فقط اینکه من تو و آراد از بچگی با هم بزرگ شدیم و شما دوتا شدید خواهر و برادرم اماحالا تو که رفتی قاطی مرغا این آرادم که داره میره فقط من تنها موندم

_این که ناراحتی نداره تو هم با ممد به زودی میاین قاطی مرغا

اسم ممد که اومد عسل زد زیر گریه. اخمام رفت تو هم و جدی شدم

_چی شده عسل؟؟؟

عسل:چند روز پیش بهث مون شد و دیگه باهم حرف نزدیم و امروز هم که بهش زنگ زدم جواب تماسام رو نداد

_شاید نفهمیده شاید گوشی شو تو خونه جا گذاشته باشه

عسل:نمیدونم ولی اگه ازم خسته شده باشه چی؟ ارام من هیچ وقت اینجوری نبودم درسته که تا الان با پسر های زیادی دوست بودم و بعد ولشون کردم اما اینبار فرق داره نمیتونم از ممد جدا بشم آرام

_من از اشکی درموردش میپرسم. تو هم فعلا بهش فکر نکن باشه؟

عسل سرشو تکون داد اما میدونم که نمیتونست فکر نکنه

_بلند شو یه آبی به صورتت بزن بریم بیرون

عسل بلند شد رفت سمت دستشویی و سریع برگشت بلند شدم و دوباره برگشتیم پایین که اشکی هم اومده بود و اصلا هم اثری از اون غم و اندوه دیشب خبری نبود. چه خوب میتونست احساساتشو پشت اون نقاب بی تفاوتیش پنهان کنه.

لبخندی زدم و با خوشحالی رفتم سمتش و کنارش نشستم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
1 سال قبل

مادرا همیشه دامادشون رو بیشتر از دخترشون دوست دارن

M.h
M.h
1 سال قبل

خیلی کمه

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x