رمان عشق با چاشنی خطر پارت 83

5
(1)

 

 

یه نگاه به دور تا دور اتاق اشکی کردم که فکم افتاد کف زمین از بس که قشنگ بود. همه چیز دقیق و دکوراسیونش سبک کلاسیک به همراه مبلمان کلاسیک بود و نورپردازیش هم خوب بود و طراحی کتابخانه و قفسه برای فایل ها که پشت میزش قرار داشت هم محشر بود.

لب کلام خیلی قشنگ بود. اصلا از وقتی وارد اینجا شده بودم یه غرور خاصی اومده بود سمتم که نگو پس با همون غرور راه افتادم سمت صندلی اشکی و روش نشستم از اینجا فضا قشنگ تر هم بود.

داشتم همینجوری از دکور اتاق لذت میبردم که یاد حرف اشکی افتادم “هناسکم” پس سریع گوشی مو از تو کیفم بیرون اوردم و سرج کردم که با فهمیدن معنیش ظربان قلبم رفت بالا

“هناسکم” به زبان کردی میشه “نفسم” پس من نفسشم و براش مهمم

(وجی:اون فقط داشت نقش بازی میکرد)

خفه شو

(وجی:خودتم خوب اینو میدونی که اون داره نقش بازی میکنه)

از بیاد اوردن این موضوع تمام اون لذتی که از معنی هناسکم بهم تزریق شده بود از بین رفت و حالمو خراب کرد که همون موقع دو تقه به در خورد

_بفرمایید

در باز شد و دختره اومد تو من هنوز اسمشم نمیدونستم

+اوه اوه چه بهت میاد الحق که زن مهندسی

_ممنون ولی اسمت چیه؟

+ثنا و شما

_آرام

ثنا:خوشبختم

_همچنین

ثنا یدونه چایی ها رو همرام با شیرینی گذاشت روی میز و بعدش خودشم روی مبل روبه روم نشست و چایی شو برداشت.

ثنا:میدونید معنی هناسکم چیه؟

_آره نفسم

ثنا:درسته من خودم کُردم و شنیده بودم رئیس هم خانواده مادریشون کرد هستن اما هیچ وقت نشنیدم که رئیس کردی حرف بزنه پس گفتم حتما شوخی میکنند اما امروز باورم شد

حتی منم اینو نمیدونستم

ثنا:میدونید هناسکم تو زبون کردی میشه نفسم اما هناسه تو زبان فارسی میشه اضطراب که معنی کاملش میشه اضطراب من هر دوش معنی قشنگی داره پس وقتی رئیس شما را با هناسکم صدا میزنه یعنی خیلی براش مهمید اما بعضیا نمیخوان اینو باور کنند

لبخند تلخی روی لبام اومد چون هر دوتا معنیش خیلی قشنگ بود اما این کلمه برای من نبود چون اشکی فقط داشت نقش بازی میکرد.

پس گفتم:منظورت چیه؟

ثنا:مطمئنم سوالی که ازم دارید درمورد منشی و دختر عمه رئیس هست نه

خوشم اومد هم دختر باحالی بود هم تیز

_آره

ثنا:از ۵ سالگی از زنایی که به مرد متاهل نزدیک میشدن متنفر بودم

این برای بچه ۵ ساله که هنوز سنی نداره زود بوده که بخواد از کسی متنفر باشه بخاطر همین ازش پرسیدم

_چرا؟ البته اگه دوست داری بگو

ثنا:۵ سالم که بود بابایی که عاشقش بودم بخاطر یه زن دیگه من و مامانم رو ترک کرد و دیگه هیچوقت برنگشت بخاطر همین هیچوقت خودم به مرد متاهل نزدیک نمیشم چون میدونم چه دردی داره و مادرم چقدر غصه خورد و چجوری یه شبه انداره چند سال پیر شد. نازنین و منشی هم همینن با این که میدونم رئیس ازدواج کرده اما بازم تلاش میکنند روز به روز بیشتر خودشون رو به رئیس بچسبونند و این برای من دردناکه اما زورم بهشون نمیچربه

از این که داشتم میشنیدم که اون دو تا به اشکی نزدیک میشن اخمام بدجوری رفت تو هم و حالم خراب شد اگه اشکی بره با اونا من چیکار کنم؟

 

اگه دیگه دوستم نداشته باشه چی؟ تو دنیای خودم غرق بودم که صدای ثنا رو شنیدم

ثنا:آرام…آرام

_هوم

ثنا:حالت خوبه چند بار صدات کردم؟

به زور لب زدم

_واکنش اشکی چیه؟

ثنا:بی تفاوته ولی این دو تا دیگه بیش از حد دارن شورش رو در میارن بعدم این نازنین هر شب رئیس رو مجبور میکنه که برسونتش خونه

حرصی لب زدم

_چی؟

ثنا:اینا خوباشه تازه یک بار از عمد خودشو انداخت تو بغل رئیس و تا جایی که میتونست ادا در اورد و خیلی کار های دیگه که من شرمم میشه بگم

با هر کلمه ای که میگفت مثل خنجری میشد و تو قلبم فرو میرفت و قلبم رو تیکه پاره میکرد اما بازم سعی کردم آروم باشم ولی فکر نکنم تونسته باشم چون نگاه ثنا غمگین شد

_واکنش اشکی چیه؟

ثنا ساکت بود و همینجوری بهم نگاه می کرد که تقریبا اسمشو فریاد زدم

_ثنااااااااااااا

ثنا:بعضی وقتا اخم میکنه اما بیشتر وقتا بی تفاوته انگار که زیاد براش مهم نیست که چیکار میکنند

سرم گیج میرفت و چشمام پر از اشک شد اما قبل از اینکه بریزن سرم رو بالا گرفتم و تند تند پلک زدم و بعد خیلی یهویی از جام بلند شدم که نزدیک بود بیوفتم و به سختی تونستم تعادلم رو حفظ کنم. سریع کیفم رو چنگ زدم و راه افتاد سمت در که ثنا دویید سمتم و دستم رو محکم گرفت که وایسادم

ثنا:کجا میری؟من اینا رو بهت نگفتم که قهر کنی بری بلکه گفتم که مواظب شوهرت باشی و نزاری از چنگت درش بیارن پس محکم باش و جلوشون وایسا

حق با اون بود اما فعلا نمیتونستم چون بغض داشتم و با اون سیب که تو گلوم بود و داشت خفم میکرد و حتی یک کلمه هم نمیتونستم حرف بزنم. دستش رو پس زدم و از اتاق اومدم بیرون که اشکی با نازنین و چند نفر دیگه از یه اتاق اومدن بیرون که نازنین تو نزدیک ترین فاصله از اشکی وایساده بود و این حالم رو بدتر میکرد و داشتم با نفرت به نازنین نگاه میکردم که

اشکی:آرام

چشمام رو حرکت دادم و تو چشماش زل زدم که داشت با نگرانی نگام میکرد. دیگه تحمل اون فضا رو نداشتم پس سریع دوییدم سمت آسانسور و کلیدش رو زدم که

اشکی:آراااام

و دویید سمتم اما قبل از اینکه بهم برسه در بسته شد و اشکام ریخت و صدای هق هقم بلند شد اینقدر بیچاره بودم که دلم برای خودم میسوخت.

با صدای آسانسور اومدم بیرون که اشکی دقیقا جلوی در وایساده بود

اشکی:چی شده هان؟

دلم شکسته بود. اون مگه نمیگفت از دخترا متنفره پس چرا وقتی بهش نزدیک میشن هیچ واکنشی نشون نمیده؟

با صدای خشدار که حاصل اون سیب تو گلوم بود گفتم

_دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت هیچوقت

دلم میخواست جلوی حرف زدنم رو بگیره اما با تو دهنی که مغزم بهش زد ساکت شد اونقدر ساکت که انگار از اولم وجود نداشته و جاش خالی بوده

اشکی بهت زده بهم نگاه میکرد و خیلی آروم گفت

اشکی:چی؟

_دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت

و بعد از کنارش رد شدم و از شرکت زدم بیرون و راه افتادم سمت ماشین که وسط راه دستم کشیده شد و اشکی جلوم وایساد

اشکی:تا نگی چته حق نداری جایی بری

_برو کنار

اشکی:نمیرم

اشک هام رو پس زدم که اشک های بعدی خیلی سریع جاشون رو گرفتن و سعی کردم دستم رو از تو دستش در بیارم اما زور اون کجا و زور من کجا مگه زورم میرسید بهش

اشکی با اخمای در هم و عصبی گفت

اشکی:فهمیدم…..اینجا وقتش نیست میام خونه حرف میزنیم

و بعد دستم رو ول کرد هه همین، عمق نگرانیش همینقدر بود

وقتی دید واکنشی به حرفش نشون ندادم برگشت و راه افتاد سمت شرکت که دلم دوباره به حرف اومد و شروع کرد به فریاد زدن که نرو و بمون، کنارم باش و تیکه های شکسته ام رو ترمیم کن ولی مگه اون بی معرفت گوش میکرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
1 سال قبل

از ثنا خوشم نمیاد

M.h
M.h
1 سال قبل

ارام زده کانال فیلم هندی😅

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط M.h

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x