بی دفاع و شرمنده ایستادم و به ژینوس خیره شدم.
نه را پس داشتم نه راه پیش.
اصلا مگه میشد دیگه از این ماجرا قسر در رفت؟
اون حالا دیگه میدونست من کی هستم.
خیلی خوب هممیدونست.
انگشت اشاره اش رو به سمتم گرفت و ناباورانه پرسید:
-چی !؟ ت…تو…تو شیوایی!؟
لب برچیدم و بی حرف بهش خیره موندم.
چی باید میگفتم ؟! اینکه شیوا هستم و همون دوست دختر شهرام.
چشمهام روی صورت غضب آلودش به گردش دراومد.
با تشر گفت:
-حرف بزن سلیطه…تو شیوایی آره؟
مامان هم قدم زنان به سمتمون اومد و بی خبر از همه جا گفت:
-سلام ژینوس جون! خوش اومدی عزیزم! فکر میکردم قراره ساعت هشت بیاین!
زودتر اومدی…
ژینوس لبخندی پلید و شیطانی روی صورت نشوند و بعد گفت:
-هه! آره زود اومدم…ولی این زود اومدن حکمتداشت.
حکمتش هم دیدن کسی بود که تا الان میخواست شوهرمو از دستم بقامه!
وقتی اینو گفت با صورتی برافروخته به من خیره شد.
این خیره شون و این نگاه اونقدر مشخص و آشکار بود که مامان هم متوجه شد واسه همین نگاهی به ژینوس انداخت و پرسید :
-حالا چرا شیوا رو نگاه میکنی؟ شبیه کسیه که میخواست شوهرتو بقاپ!؟
ژینوس صداش رو برد بالا و با عصبانیت جواب داد:
-شبیهش نیست خودشه!
رنگم پرید و نفسهام به شماره افتاد.
احاطه ام کرده بودن بدون اینکه راه فراری باشه!
تلفن همراهم تو دستم زنگ میخورد و من فقط نگاه کردن از دستم برمیومد.
مامان چشمهاشو تنگ کرد و پرسید:
-منظورت چیه از زدن این حرفها !؟
ژینوس جلو مامان سینه سپر کرد و جواب داد:
-منظورم واضحه! اون دختری که اینهمه مدت تو زندگی شهرام من بود دختر شماااااا بود! شیوا جونتون!
مامان بهت زده پرسید:
-چ…چی !؟
ژینوس با حرص و غیظ گفت:
-هه! حالا میفهممم…حالا میفهمم هیچوقت چرا تو هیچ مهمونی ای نمیشد دیدش.
چون خانم خوب میدونست پا تو زندگی کی گذشته!
مامان با ناباوری سرش رو چرخوند سمت من رنگ پریده پرسید:
-شیوا…بگو که راست نمیگه! بگو !؟
با بغض نگاهش کردم.
شرمنده بودم و هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم هیچ حرفی.
سکوتم ترسوندش.
سکوتم وحشت زده اش کرد.
سکوتم دامن زد به حرفهای اون دختر…
ژینوس سرش رو با تاسف تکون داد و گفت:
-هه! واقعا که شرم آوره…
تو چطور تونستی تو خونه پدرنامزد من زندگی کنی و واسش دم تکون بدی!؟ هان؟
دختره ی هرزه!
مامان سرش رو چرخوند سمت ژینوس و با تشر گفت:
-حواست به حرف زدنت باشه دختر! من مطمئنم که اشتباهی پیش اومده!
حتما پیش اومده و اگه اینطور باشه مجبورت میکنم تا جلوی همه از دخترم بابت چرندیاتش عذرخواهی کنی!
نگاه بی رمقمم به سمت ژینوش کشیده شد.
دندوناشو رو هم سابید و بعد با یک گام بلند خودش رو بهم رسوند.
دستمو گرفت و گفت:
-حرف بزن سلیطه…بگو دیگه…بگو تو بودی که پا تو زندگی من گذاشتی و اینهمه مدت با شوهرم بودی…بگو…اعتراف کن
خیلی زیاد میزاره امروزم نزاشته مسخره اس
فک کنم امروز که پارت نزاشتن دارن تنبیهمون میکنن که دیگه به غیر مهیج بودن و کمی پارت و…. غر نزنیم
اینم میخواین مثل رمان عشق ممنوعه استاد کنین؟؟
چرا ساعت نه پارت جدید نذاشتین؟؟
پس چرا ساعت نه پارت جدید نذاشتید؟
امروز پارت گذاشته نمیشه ادمین جان ؟؟ 😐
پارت جدید کوووو
پارت نداریم؟؟
منتظریمااا 😶
وای بچه ها من جدیدا یه رمان شروع کردم عالیه
اسم رمانش ستاره (شخصیتاش ستاره و شهاب)
انصافا مهیجه یعنی من تو یک روز ۳۵۰ پارت ازش رو خوندم خلاصه دو سه روزه خودم رو کور کردم اگر تونستید بخونید
الان شهرام میرسه و میگه من شیوا رو دوست دارم
لازم نیست حتما بیاد دفاع کنه الان شیوا لقب خواهر ناتنی رو داره راحت میتونه رابطش با شهرام و زی سایه همین لقب قرار بده و بگه ۰ون شهرام ژینوس و دوست نداشت اومد اون نقش و بازی کرد و بگه که مثلا خودش به سامان علاقه داره یا به یه شخص دیگه اگه الان شهرام دوباره بیاد دخالت کنه رمان خیلی مسخره میشه دوباره شیوا شرمنده میشه دوباره میره و…..دوباره اتفاقات تکراری و مسخره…شیدام که داستانش معلومه عین همیشه حتما داره تو سری میخوره حتما دوباره میخواد قهر کنه یا درعوای خودشو با مادرشوهرش میاد نویسنده میگه..همینه…..هیچ اتفاق جدیدتو این رمان نمیفته من اگه این رمان میخونم چون میخوام بدونم آخرش چی میشه همیننن….دیگه اعصاب نمیزارن آخه این چه روانیه نویسنده عزیز زودتر این داستانو تموم کن بریم پی زندگیمون دیگه اعصاب نزاشتی برامون اه
با اینکه پارتا خیلی کوتاهن بازم ممنون ک یکم هیجانیش کردین
خسته نباشید 🥰
چرا این رمان تموم نمیشه؟….واقعا مزخرفه….هر کی از جاش بلند میشه میگه نویسندم
ببین متخصص اگه الان شهرام بیاد از شیوا دفاع کنه رمانت هم خوب میشه حداقل هم زودتر تموم میشه ولی اگه طرف ژینوس و بگیره و شیوا رو پشیزی هم حساب نکنه رمانت تاااااا دو سال دیگه هم ادامه داره و بدرد نمیخوره
خب الان میتونه دو اتفاق بیفته
یک ژینوس میره موهای شیوا رو میکشه و ی سیلی میزنتش ک یهو شهرام میاد ژینوسو میزنه و به همه میگه من عاشق شیوا ام
دو ژینوس میره موهای شیدا رو میکشه شیدا هم میفته ب جون ژینوس ک یهو شهرام میاد و اینارو جدا میکنه مثل همیشه تر میزنه و میگه معذرت میخوام ژینوس من میخوام زندگی کنم و دیگه ب سمت شیوا نمیرم شیوا پیش رهام شرمنده میشه میره خودشو ی جایی گم میکنه و دوباره تصمیم میگیره رو پای خودش وایسته دززززززز و دوباره رمان مثل پیتزا کش میاد تا ب پارت 987654321 برسیم.
😅😅😅
این رمان به طرز لعنتی عالیه😑
آخ الهی بگردم
الان شهرام کدوم گوریه بیاد از شیوا دفاع کنه
اوت مادر بی همه چیزش که هیچ وقت پشتش نبود حالا که دیگه هیچی شد قوز بالا قوز
حاجی کنکور من فرا رسید کلاغ تو به خونش نرسید😐🤦🏻♀️
فقط خدا کنه بیا از شیوا دفاع کنه نرع طرف اون ژینوس نره خر
خخخخخخ(≧▽≦)🤣🤣🤣🤣
منم کنکور دارم فردا ✌🏻😂😂👻
به به😐🤣
ایشالله ک عالی بدی کنکورت رو و ب خواسته ات برسی 🤗
مرسی عزیز