رمان عشق صوری پارت 211

4
(3)

 

پامو زمین کوبیدم و با لجاجت و البته اطمینان زیاد گفتم:

-من باتو هیچ جا نمیاااام…

دیگه نتونست خودش رو کنترل بکنه.
یه آن از کوره در رفت و هجوم آورد سمتم و حتی دستش رو برد بالا که بزنه تو گوشم و همزمان گفت:

-دختره ی کله شق…

سرم رو بردم عقب و دستهام رو سپر سرو صورتم کردم و غریزی چشمهامو بستم که لحظه ی فرود اومدن دستشو رو صورتم نبینم.
اما اینکارو نکرد.
دست مشتش رو که تو هوا نگه داشته بود پایین آورد و یکی دو قدم ازم فاصله گرفت وپرسید:

-نمیای آره ؟

با ترس جواب دادم:

-نه!

این نه رو که شنید لگدی به سنگ جلوی پاش زد و گفت:

-کص ننه ات شیوا!

نگاهمو دوختم به زمین که چشمم به صورتش نیفته و اون‌باهمون لحن و حالت بی نهایت عصبیش گفت:

-اینقدر تو شهر بچرخ تا تیکه پارت کنن!

درحالی که این کلمات رو با عصبی ترین حالت ممکن حواله ام میکرد به سمت ماشینش رفت.
جلوش رو نگرفتم چون من حتی نمیخواستم ببینمش.
سوار ماشینش شد و تخت گاز از اونجا رفت تا من دوباره تنها بشم.
دستهامو تو جیبهای لباس تنم فرو بردم و با کشیدم یه نفس عمیقی به راه افتادم….

ساعتها توی شهر چرخیدم درحالی که مدام باخودم سر اینکه اجازه ندم ذهنم سمت اتفاقات بعد از جنجال امشب بره در جنگ بودم!
این شهر این موقع شب واسه هیشکی امن نبود اما من…اما من حاضر بودم تو اون جای ناامن بچرخم ولی نه سمت خونه برم و نه سمت شهرام!
حس میکردم دیگه نمیشه به هیچکدومشدن پناه ببرم.
یه حس خجالت خیلی بد داشتم.
حسی که حتی وقتی صورتهاشون رو موقع شنیدن حقیقت تصور و تجسم میکردم هم آزارم میداد!
لعنت…این چه بدبختی ای بود دیگه!
گشنه ام بود اما حتی میلی به خوردن چیزی نداشتم.
دلم‌میخواست فقط راه برم.
من حتی حال صحبت کردن هم نداشتم اما مونا اونقدر زنگ زد اونقدر زنگ زد که نهایت
با کلافگی تماسش رو جواب دادم وقبل از اینکه اون فرصت حرف زدن پیدا بکنه گله مند و شاکی گفتم:

“چیه مونا !؟ چرا اینقدر زنگ میزنی ؟”

فقط یه سوال پرسید:

“کجایی ؟”

تا پرسید تازه فهمیدم باید نگاهی به دور اطرافم بندازم که ببینم کجا هستم!
و کجا بودم !؟
توی یه خیابون شلوغ پلوغ با ماشینهایی که بعضی هاشون به سرعت از کنارم رد میشدن و بعضی هاشون با نیت شدمی ترمز میگرفتن!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

“تو خیابون…”

خیلی زود گفت:

“میدونم تو خیابونی…لوکیشن بفرست بیام پیشت.با امیرم”

عقب عقب رفتم و تکیه ام رو به میله های پلی دادم که روش ایستاده بودم و بعد هم گفتم:

“خیلی خب…باشه”

تماس رو قطع کردم و با ارسال لوکیشن یه جای بهتر که قابل نشستن باشه رفتم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آتنا
آتنا
1 سال قبل

بابا این چه مسخره بازیه توروخدااا
منه بدبخت از پارت های اول توی سروش دنبالش بودم بگذریم که چقدر من اونجا بحث کردم و اذیت شدم بعد آمدم اینجا رو پیدا کردم قبلا پارتا خیلی خوب و هیجانی و طولانی بود ولی تا یکم پرطرفدار شد نویسنده جو گرفتش انگار … منو بگو که بخاطر این رمان تلگرام نصب کردم ولی فاصله فقط یه پارته تازه داخل تلگرام خیلیییییییی خیلیییییی از این کمتره بخدا فقط دو خطههه تازههههه یه روز در میون هم میزاره با سانسور… اینطوری خدا رو خوش نمیاد خجالت بکشید چقدر اذیت میکنید… بابا پی دی افش رو بدید دیگه چرا الکی کشش میدید

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آتنا
یکی
یکی
1 سال قبل

دقیقا😐 روزیم دو‌خط میاد الان این 3 پارته شیوا وشهرام داخل خیابونن😐

Mobina
1 سال قبل

این چه پارت کوتاهی بود دیگه یعنی چی اخه☹️😔

4444
4444
1 سال قبل

اینجور پارت نویسی نشون میده که داری هم به خودت و داستانت توهین میکنی هم به نظر ما . کل پارتت یه خط و نصف یه کتاب عادی هم نمیشه

Marey
پاسخ به  4444
1 سال قبل

موافقم 👍😬

مهسا
مهسا
1 سال قبل

بسی حقققق😂

☆☆☆
☆☆☆
1 سال قبل

یعنی خدایی این شیوا دیگه کیه همه کاراش و کرده الان یادش اومده خجالت بکشه😑

Bahareh
Bahareh
پاسخ به  ☆☆☆
1 سال قبل

دقیقا

جانان
جانان
1 سال قبل

حال شیوا رو درک میکنم چون بعضی اوقات وقتی خودت خواسته ات رو میگی انگاری وقتی براورده میشه دیگه هیج لذتی نداره الانم شیوا چون خودش همش به شهرام میگفت برو به بقیه بگو ما با همیم دیگه الان که شهرام گفته هیچ لذتی براش نداره
ولی فک کنم شهرام به مونا و امیر گفته برن دنبال شیوا

aram
aram
پاسخ به  جانان
1 سال قبل

اره منم فکر میکنم شهرام گفته

Shayeze
Shayeze
1 سال قبل

العان دقیقا چه اتفاقی افتاد؟اینکه با شهرام جرو بحث کردو تو پارت قبلی خوندیم قدم زد پارت تموم شد خدایی ما بیکاریم که میام رمانای این نویسندرو میخونیم

مهسا
مهسا
پاسخ به  Shayeze
1 سال قبل

دقیقااااااااااا☹😑

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x