رمان عشق صوری پارت 212

5
(1)

 

تا صدای تق تق کفش پاشنه بلند و نزدیک شدنش رو به خودم احساس کردم تکیه ام رو از جایی که بهش لم داده بودم برداشتم و سرم رو به آرومی چرخوندم به همون سمت.
مونا بود و امیر هم پشت سرش.
اون چند قدم باقیمونده رو دوید سمتم و وقتی نزدیک شد پرسید:

-چیشد ؟ چیکارت کردن؟ چی بهت گفتن؟
دعوات کردن !؟
اقا رهام بد شاکی شد هان؟
ژینوس خیلی کولی بازی درآورد آره !؟

اون یه بند سوال میپرسید و من فقط تماشاش میکردم.
حال توضیح نداشتم واسه همین گفتم:

-میشه منتظر جواب نباشی!؟ من حال حرف زدن و جواب دادن ندارم مونا…

ناخنشو لای دندونهاش جوید و بعد آهسته گفت:

-خب…خب کنجکاو بودم! حالا بیخیال…

دستشو دراز کرد سمتم.
مچ دستم رو گرفت و گفت:

-بیا بریم خونه ی ما!

خیلی آروم‌گفتم:

-نه…

اصرار کرد و گفت:

– بیا…امیر مترو میرسونه!

نگاهی به امیر انداختم.چشم تو چشم که شدیم سرش رو تکون داد و گفت:

-سلام!

فقط سرمو تکون دادم و بعد دوباره رو کردم سمت مونا و گفتم:

-نمیخوام بیام خونتون…راحت نیستم!
آبغوره ام میگیره..قیافه امم زاره ننه باباتو کنجکاو میکنم حال سوال پیچ شدن تورو ندارم.

ای بابایی زمزمه کرد و پرسید:

-به قول خودت من قراره سوال پیچ بشم تو چته !؟

دست به سینه شدم و نگاهمو دوختم به سمت دیگه ای وبی حس و حال گفتم:

-تو بشی انگار من شدم.برو مونا…برو حال هیچی ندارم!

نرفت و تنهام نذاشت!
چه خوب که نرفت و تنهام نذاشت.
چه خوب که موند حتی با اینکه میدونست حال گپ زدن ندارم.
حتی با اینکه میدونست علاقه ای به خونه رفتنشون ندارم.
دستمو گرفت و گفت:

-پس…پس بیا بریم خونه ی امیر.اونجا که دیگه ننه بابای من نیست بهمون گیر بده.

اینو گفت و قبل از اینکه جواب منو بشنوه سرش رو چرخوند سمت امیر و پرسید:

-میری خونه ی مامان بابات؟ میری که من و شیوا بریم خونه ات !؟ هان ؟!

امیر با اینکه یه لاتی بود عین شهرام و خیلی ها ازش حساب می بردن اما واسه مونا موش بود.
هرچی مونا ازش میخواست نه نمیگفت.
اینبارهم نه نگفت.
اومد جلو و با قاطعیت گفت:

-معلومه که میرم! بیاین.بیاین سوار بشین برسونمتون اونجا…

تا اینو گفت کنج لبهای مونا از هم کش پیدا کرد و صورتش خندون و شاد شد.
لبخند زد و گفت:

-ایول! دمت گرم!

بعد رو کرد سمت من و گفت:

-خب ریگه بهونه نیار…بریم خونه ی امیر….

اینو گفت و با کشیدن مچ دستم منو کشون کشون سمت ماشین امیربرد و سوارم کرد…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zari
Zari
1 سال قبل

اگه این پارت ها رو کسی نخونده باشه کاری براش پیش بیاد بره 50 پارت بعد برگرده هم چیز خاصی رو از دست نداده ما قبلا فکر می کردیم تو فیلم و سریالا آب می بندن و الکی کشش میدن این رمان دست هرچی سریال آبکیه از پشت بسته

BABY :)
BABY 🙂
1 سال قبل

من کلا منصرف شدم و دیگه این رمان رو ادامه نمیدم
فقط خواستم قبلش بگم مگه این همون شیوایی نبود ک میگف گور مامانم ؟؟ یهفته یهفته ازش دور می‌موند الان براش مهم شده؟
و اینکه شهرام اولای داستان خیلی با غیرت بود و واقعا الان چی شد که یه دخترو تنها ول کرد تو خیابونی ک توش پره گرگه؟ واقعا بنظر شما غیرت به یه لباس دریت بپوش گفتنه؟ 😐 کلا فاز نویسنده رو درک نمی کنم بای🦦

سمیه
سمیه
1 سال قبل

یعنی نویسنده با تیم رمان نوشتنت
الان شهرام و شیوا عاشق هم بودن؟! عاشششق بودن اصلا؟…اگه شهرام واقعا عاشقش با اون جسارتی که جلوی پدرش کرد به زور شیوا رو سوار ماشین میکرد می‌برد…دیگه به امیرم زنگ نمی زد که الان خبر نداریم زده یا نه زده …حالا که مستقیم نظر طرفداران می خونی جو گرفتت کل شخصیت شیوا رو ترکوندی رفته …شیوا انقدر دختر خوبی بود انقد مامان دوست بود ….این دختره نبود که گند زد و عین یه هرزه زن شد اون به خاطر شهرام…همین شیوا نبود که به شهرام گفت رسمی رابطمون بگه با ژینوس ازدواج نکنه؟!…مثلا می خوای رمانتو هیجانی کنی؟!بابا دیگه گند نزن این هیجان نیست مسخره بازیه کله شخصیت شیوا رو زدی نابود کردی زدی دختر حرف گوش کنش کردی…اصلا این دیگه …شیوا یه دختر عین مامانش بود حرف اصلا براش مهم نبود…اوفف…اصلا دیگه حتی نمی خوام هیچی بگم

Mahi
Mahi
1 سال قبل

اَه عنشو در اوردی دیگه ، عنتر درست بنویس دیگه ریدی با این رمان نوشتنت اَه اَه اسکل 😑

مهسا
مهسا
1 سال قبل

مسخرس ۲ هفته س فقط داریم می‌بینیم شیوا چ گهی میخوره ژینوس فهمید؟ رهام چیکار کرد؟ مونا راضیش کرد؟ اههههههه
گلادیاتور نمیشه یکم بیشتر بزارین

موچول
موچول
1 سال قبل

الهی دورت بگردم نویسنده جان توروخدا خودتو نکش بخدا ما راضی نیستیم به زحمت بیوفتی بقول دوستمون انگشتات ی موقع چیزیشون میشه🙄نکن این کارو با خودت

…. بابا حوصلمون سر رفت از بس منتظر رمان چرتت موندیم …ببین درسته کار و زندگی داری ولی حداقل وقت های آزادت رمان رو بیشتر کن
ممنون

دخی شیطون
دخی شیطون
1 سال قبل

خخخخخ

aram
aram
1 سال قبل

پوووووففف باز شد همون رمان حوصله سر بر و مسخره

☆☆☆
☆☆☆
1 سال قبل

هوففف خدایا الان ۲ هفتس روی یه تیکه الافیم😑😑😑😑

Marey
1 سال قبل

واد چرا هروز از دیروز کوتاه تر میشه پارت مارو ایسگا کردین 🙄🤕

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

چه پارتهای هیجان انگیزی یه موقع از زور هیجان قلبمون وای نسه. نکشیمون بابا.اه با این رمان مثل کش هی الکی کشش میدی.

Mahi
1 سال قبل

بسی غیر قابل تحمل🤦‍♀️🤦‍♀️😕

من منم
من منم
1 سال قبل

چشمشون نزنیم فقط عشق مونا و امیر عشقه

مهسا
مهسا
پاسخ به  من منم
1 سال قبل

دقیقااااااااا

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x