رمان ملورین پارت 22 - رمان دونی

 

 

بغض کرده نگاهش کرد.

این روز ها زیادی بی طاقت شده بود!

سر در گریبان فرو فرستاده و اهسته زمزمه کرد:

 

– من…من اشتباه کردم، میشه برین خونتون؟

 

محمد کلافه نچی زیر لب گفت و چانه‌اش را کمی بالا کشاند و به چشم‌هایش خیره شد:

 

– این همه اشکو از کجا میاری تو؟

 

سرش را به دو طرف تکان داد و چیزی نگفت.

حقیقتا از آن یک تکه‌ی جمله‌اش که تن فروشی‌اش را به رخش کشیده بود زیادی ناراحت شده بود.

 

حس می‌کرد دردی عمیق در قلبش پیچیده و همین باعث میشد بیشتر بغض کند.

 

قطره‌ی اشکش از روی مژه‌های بلندش تاب خورد و روی گونه‌اش روان شد و گفت:

 

– مینو بیدار میشه الان…

 

بیخیال تنش را به تن دخترک کوباند و گفت:

 

– بذار بیاد مهم نیست، الان تنها چیزی که مهمه اینه که شما اینطوری بغض نکنی.

 

اب گلویش را پایین فرستاد و بغضش را به صورت کنترل شده ای در گلویش حفظ کرد و گفت:

 

– بغض نکردم، به نظرم بهتره که…

 

مکث کرد، برای گفتن حرفش تردید داشت ولی دلِ شکسته‌اش باعث شد تردید را کنار بزند و گفت:

 

– بهتره که این بشه اخرین دیدارمون، ویگه همو نبینیم! من اشتباه کردم بعد از یک ماه بهتون زنگ زدم اقا محمد، الان…الان بهتره شما هم برین، بهتره تموم شه همه چی!

 

حرف‌هایش را در حالی زده بود که لب‌ها و چانه‌ی کوچکش می لرزید و اخم‌های محمد هر لحظه بیشتر و بیشتر استخوان‌هایش را می‌لرزاند!

 

 

 

دندان روی هم ساباند و با حرص چانه‌اش را در دست گرفت و فشاری محکم به ان وارد کرد:

 

– حس میکنم زیادی داری چرت و پرت میگی! هیچی بهت نمیگم جای من تصمیم نگیر دیگه.

 

از درد چانه‌اش ابرو در هم کشید و نا مفهوم گفت:

 

– آخ، ولم کن، دردم اومد!

 

فشارِ دستش را کمی کمتر کرد و در یک لحظه برگشت و درب اشپزخانه را بست.

 

حالا خیال جفتشان از بی هوا نیامدنِ مینو راحت شده بود، دست به کمر روبروی ملورین ایستاد و گفت:

 

– اره من اشتباه کردم! چرت و پرت سر هم کردم قبول دارم، اصلا من ک‌صخل شده بودم یه حرفی زدم، بعد از یه ماه دیدمت…خب لامروت دلم واست تنگ شده بود! حق یه خورده گله رو نداشتم ازت؟

 

نیشخمدی تلخ کنج لبش نشاند و چادرش را کمی بالاتر کشید و اهسته گفت:

 

– یه خورده گلگِی؟ شما با حرفاتون یه دور منو تخریب کردین و از روم رد شدین آقا محمد! به این میگین یه خورده گله کردن؟ خداروشکر منظور از یه خورده رو هم متوجه شدیم!

 

هر بار که نامش را با ان ناز صدایش و لب‌های کوچکش بیان میکرد، چیزی در دلش تکان می‌خورد.

 

انگار اولین باری بود که کسی اینقدر زیبا صدایش می‌زد، اولین باری بود که دلش می‌خواست کسی اسمش را صدا بزند!

 

با حرص و طمع سر تا پایش را از نظر گذراند ک نزدیکِ ملورین ایستاد و گفت:

 

– ببین بچه، یه چیزی رو بذار رک بگم بهت…

 

سرش را خم کرد و نفسِ داغش را زیر گوش ملورین رها کرد و ادامه داد:

 

– وقتی صدام میزنی…دلم میره واست!

 

 

دندان هایش را محکم روی هم فشرد تا از این حرفی که به نظر ابراز علاقه بود شوکه نشود!

 

نگاهش را به جای جای اشپزخانه کشاند تا فقط به چشم های مشتاق محمد خیره نشود و سپس گفت:

 

– در…درو…درو باز کنین!

 

نیشخندی از خنده روی لب‌هایش شکل گرفت و گوشه‌ی ابرویش را با دست خاراند:

 

– میترسی ازم؟ نکنه تو هم فهمیدی میخوام بخورمت که اینطوری میلرزی.

 

چشم‌هایش را یک دور در کاسه چرخاند و سپس با اعتراض نامش را به زبان اورد:

 

– اقا محمد!

 

از حرص و طمعی که از خواستن دخترک به جانش افتاده بود دندان روی هم فشرد و گفت:

 

– میگم صدام میزنی دلم میریزه واست، از قصد هی داری صدام میکنی نه؟

 

سرش را تند تند به چپ و راست تکان داد و گفت:

 

– نه نه! اصلا اینطور نیست.

 

با اینکه میدانست قصد دخترک واقعا این نیست ولی بدش نمی‌آمد سر به سرش بگذارد:

 

– تو که راست میگی خانم خانما!

 

مستاصل لب برچید و خیره به محمد گفت:

 

– به خدا راست میگم!

 

برای لحظه ای احساس کرد با دیدن لب های برچیده‌ی ملورین، پشت گوش هایش داغ شده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hana
Hana
1 سال قبل

نویسنده عزیز روز های پارت گذرای رمان ملورین چه روز های است……!!!!؟؟؟؟

رها
رها
1 سال قبل

لطفا” از نویسنده های دیگه یاد بگیرید
مثل رمان پروانه می‌خواهد تو را

Sara
Sara
1 سال قبل

سلام عزیزم خسته نباشی ، مرسی بابت نظمت توی پارت گذاری 🙂
چرا انقد پارت ها کوتاهه🥺😪 ، اخه دیر ب دیر هم هس
نمیشه دو پارت رو یجا بزاری همین شنبه چهارشنبه باشه یا هروز پارت بزار ولی کوتاه باشه >

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x