رمان ملورین پارت 38 - رمان دونی

 

 

امیر ناجور پاپیچش شده بود.

گویی تا زمانی که از زیر زبانش حرف نمی‌کشید ارام نمیشد.

 

از روی کاناپه بلند شده و بشاش به سمت محمد رفت و خیره به ابروهای جمع شده اش گفت:

 

– جون داداش بگو دیگه !

 

ابروهای رسام بیشتر از پیش در هم کشیده شد و گفت:

 

– قسم نده!

 

امیر اما متوصل به قسم شده بود‌

میدانست که محمد سر این چیز ها حساس است و دقیقا دست روی نقطه ضعفش گذاشته بود.

 

اما انگار این بار فرق میکرد.

محمد هیچ جوره کوتاه نیامد و حتی یک کلام از میان لب‌هایش بیرون نرفت.

 

سرسختانه خودش را مشغول به کارش نشان داد و به امیر که داشت جلوی رویش بال بال میزد توجه نکرد.

 

***

 

روبروی پنجره‌ی بزرگ و سراسری شرکت قرار گرفت و شماره‌ی ملورین را گرفت.

 

چند بوق بیشتر نخورده بود که صدایِ خسته‌ی دخترک در گوشش پیچید:

 

– الو محمد؟

 

محمد گفتنش جورِ دیگری بود انگار!

لحنِ پر از ناز و دلبرش دین و ایمانِ محمد را به چالش می‌کشید انکار.

 

حتی از پشت تلفن هم میخواست بوسه‌ای از لب‌هایش بچیند، آنقدر که این دختر دلبر بود.

 

آهسته پچ زد:

 

– جونِ محمد! خوبی؟

 

 

 

ملورین اما به لب‌هایش پیچ داده بود و از پشتِ تلفن با معصومیتی کودکانه لب زد:

 

– نه نیستم!

 

اخم های محمد از نگرانی در هم فرو رفت و گفت:

 

– چیشده؟

 

دستِ ملوریت زیر دلش پیچیده شد و به ناگاه لبش را از درد زیر دندان کشید و لب زد:

 

– هیچی تو خوبی؟

 

سعی داشت محمد را قانع کند اما صدای بیحالش، دل محمد را لرزانده بود که گفت:

 

– چیشده ملو؟ چیکارت شده؟

 

گوشه‌ی لبش را اهسته به دندان کشید و با گونه هایی گر گرفته از درد و خجالت زمزمه کرد:

 

– هیچی یه خورده…یه خورده بدن دردم.

 

بدن درد بود؟

نکند بخاطرِ رابطه‌ی پر تب و تاب دیشب و وحشی بازی های او به این حال و روز افتاده بود؟

 

کلافه دستی میانِ موهایش سراند و گفت:

 

– دلت درد میکنه؟

 

– آره!

 

حدس می‌زد!

بعید بود که با وحشی بازی دیشبش ملورین دردی نداشته باشد.

 

مخصوصا که سومین رابطه اش را پشت سر گذاشته بود و خشونت محمد کمی اذیتش کرده بود.

 

با شرمندگی گفت:

 

– دورت بگردم!

اگه خیلی درد داری میخوای بیام دنبالت ببرمت دکتر؟

 

 

 

ملورین لبش را گزیده و از این مهربانیِ محمد قند در دلش اب شد و گفت:

 

– نه خوبم! فقط…

 

خواست بپرسد که امشب می‌آید؟

انگار در همین دو شبی که کنار هم بودند بدجور به او عادت کرده بود.

 

بوی عطرِ تنش هنوز در فضاب اتاقش پیچیده شده بود و تمام اتاق عشق بازیِ دیشبشان را نشانش میداد.

 

محمد که مکث او را متوجه شد، با کنجکاوی پرسید:

 

– فقط چی عزیزم؟

 

دلش را به دریا زده و خفه زمزمه کرد:

 

– میای پیشم؟

 

دلش میخواست که دخترک همین الان دقیقا روبرویش ایستاده باشد و او تا میتواند لب هایش را ببوسد.

 

این حجم از دلبری کردن حتی از پشتِ گوشی تلفن برایش خیلی عجیب بود!

 

نباید تا این حد به این دختر وابسته میشد ولی انگار تمامِ دنیایش در ملورین خلاصه شده بود!

 

لب هایش را به دو طرف کش داد و گفت:

 

– دلت تنگ شده واسم؟

 

جوابِ سوالش واضح بود.

مگر میشد دلتنگ او نبود؟

 

مگر میشد دلش برای مردی که حامی‌اش شده بود تنگ نشود؟

آن هم درست زمانی که تمام فکر و ذکرش پر از محمد شده بود.

 

پر از لمسِ اغوشش!

عطرِ خوش بوی تنش!

نگاه عاشقانه و نجواهای زیبایش!

نمیشد دلتنگِ این مرد نشد!

 

 

 

پچ پچ وار لب زد:

 

– اوهوم!

 

محمد اما روی دنده‌ی شیطنت افتاده بود!

میدانست که گونه‌های ملورین رنگ گرفته و همین باعث میشد که دلش بیشتر هوایِ شیطنت کند!

 

– اوهوم چی؟ تنگ شده بود؟

 

حرصی پا روی زمین کوبید و کمی اخم هایش را در هم کشیده و معترضانه گفت:

 

– عه محمد!

 

پر شور و هیجان گفت:

 

– جان؟ جان محمد؟ چی میگی بچه؟ نمیگی من الان پیشت نیستم نمیتونم حسابتو برسم داری دلبری میکنی؟

 

بطوری که انگار محمد روبرویش قرار دارد، چشم غره‌ای رفت و معترضانه گفت:

 

– خیلی بی ادبی! پستِ تلفنم دست بردار نیستی؟

 

با شیطنت خندید و گوشی را محکم تر میان انگشت‌های دستش فشرد و گفت:

 

– نچ!

هر چند ترجیحم اینه که حضوری این حرفا رو بزنیم ولی حیف که فعلا دستمون بستست.

 

دلش بودن محمد را میخواست!

نمیدانست چرا ولی انگار تمام دلخوشی‌اش در دیدن این مرد خلاصه شده بود .

 

خجالت را کنار زده و پر از دلتنگی و عطش به ارامی زمزمه کرد:

 

– دلم خیلی واست تنگ شده!

 

جیزی درون قلبِ محمد بالا و پایین شد‌

 

نفسش را با اسودگی بیرون فرستاد و با سبکی گفت:

 

– منم دلم واست تنگ شده دورت بگردم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سحر
سحر
1 سال قبل

خیلی رماننن خوبیههه عاشقشم

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

این رمان و خیلی دوست دارم. عالیه.

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x