رمان ناسپاس پارت 86

0
(0)

 

به دستهام که روی سینه اش بود نگاه کردم و بعد دوباره گفتم:

-این اولین بوسه ام بود…

وقتی این جواب رو بهش دادم آن چنان گُر گرفتم وداغ و خجل شدم که دلم میخواست زمین دهن وا بکنه و منو ببلعه.
آهسته لب زد:

-پس بار اولت بود!!!

چشمامو بازو بسته کردم و گفتم:

-آره…بار اولم بود!

یکم نگاهم کرد ولی بعد دو تا دستم رو گرفت و توی یه حرکت سریع که شاید چندثانیه هم طول نکشید جاهامو رو باهم عوض کرد.
حالا من به جای اون روی تخت دراز بودم.
هیچی نگفتم و فقط بهش نگاه کردم.
طول کشید تا به خودم بیام.
تا بفهمم چیشده!
گردنش رو چپ و راست کرد و انگشت اشاره اش رو روی لبهام گذاشت و آهسته و لب زنان گفت:

“خیلی وقت کسی رو ….”

ادامه ی حرفش رو اونقدر آروم زمزمه کرد که من متوجه نشدم.
شده بودم یه موجود بی جان و بی اراده که حتی نمیتونه انگشتاش رو تکون بده .
فضا بدجور واسم سنگین شده بود.بدجور..
انگشتش هنوز روی لبهام بود.
اون اما مثل من بود.ریلکس بود و بچه پرور …
پرسید:

-دوست داری من ببوسمت!؟

این سوال رو میپرسید و خبر نداشت که دلم بدجور خواهانش بود.
اونقدر که به جرات میتونستم بگم عشق اول و آخرم بود اما از بخت بد و اقبال کجم یکی دیگه رو دوست داشت.
اما من که قرار بود بشم همخواب یکی دیگه چرا قبول نکنم این روز آخر اولین بوسه ام رو فقط و فقط با اون تجربه کنم.
لبهایی که هنوز انگشت خودش روش قرار داشت رو باز کردم و جواب دادم:

-آ…ره….

صدام ضعیف بود.در اون حد که حتی متوجه ام نشده بود.
دوباره گفت:

-بگو…بگو که بشنوم….

آب دهنمو قورت دادم و واضحتر از قبل گفتم:

-آره

کنج لبش رو به لبخندی داد بالا.انگشتشو از روی لبم برداشت و بعد خم شد و لبهاشو روی برای دومین بار روی لبهام گذاشت….

انگشتشو از روی لبم برداشت و بعد خم شد و لبهاشو رو برای دومین بار روی لبهام گذاشت.
من همچنان چشمهام باز بود و تماشاش میکردم چون باورم نمیشد تو واقعیته که امیرسام داره منو میبوسه…
شاید اگه یه شهاب سنگ از بالا سقوط میکرد تو اتاقم،شاید اگه بهم میگفتن بیل گیتس تمام اموالشو به من بخشیده یا ایلان ماسک منو وارث دارایی هاش کرده،کمتر از حالا دچار تعجب و ناباوری میشدم.
اما خوشحال بودم….
حتی اگه قرار نبود بهش برسم که صدرصد نمی رسیدم خوشحال بودم که اون اولین مردی بود که منو میبوسید…
خوشحال بودم.
خوشحال بودم که اگه مجبور شدم با نویان وارد رابطه بشم اولین بوسه ام با اون نباشه.
با کسی باشه که دوستش دارم.
و امیرسام اولین مردی بود کا میتونستم اعتراف کنم دلمو ربوده بود.
از همون لحظه ی اولی که دیدمش یه حس متفاوت نسبت بهش داشتم اما هیچوقت فکر نمیکردم این حس متفاوت رفته رفته تبدیل بشه به عشق…
به یه دوست داشتن مخفیانه، به یه عشق یکطرفه…
دستشو از رون پام تا روی سینه ام بالا آورد.
تنم مور مور شد و نفسم تو سینه حبس.
چشمهای اون همچنان بسته بود و چشمهای من باز…
هرازگاهی نفس میگرفت و سر حوصله و گاهی خشن لبم رو می مکید.
از یه جایی به بعد منم دلم خواست همراهیش بکنم برای همین دستهامو به آرومی دور تنش حلقه کردم.
حس بغل کردنش، حس حلقه کردن دستهام به دور تنش اونقدر خوب بود که دیگه دلم‌نمیخواست رهاش کنم….
کاش میشد تا ابد همینجوری تو بغل هم‌باشیم.
حس گناه کاری نداشتم.
بااینکه داشتم کار خطا میکردم اما چون دوستش داشتم این حس رو نداشتم.
پای عشق در میون بود.پای دوست داشتن….
وقتی واسه چند ثانیه لبمو رها کرد آهسته و پرسشی اسمشو به زبون آوردم:

-امیرسام… ؟؟؟

تا اسمشو به زبون آوردم خیلی آروم پلکهاشو وا کرد.دستش راستشو رو سینه ام نگه ام داشت.
خجالت میکشیدم تو همچین حالتی نگاهش کنم اما سوالی توی ذهنم بود که دلم میخواست حتما ازش بپرسم واگه جوابش اونی بود که من دلم میخواست ،دوست داشتم یه دل سیر همراهیش بکنم.
بااون صدای بم جذایش که خیلط به صورت عبوسش میومد جواب داد:

-چیه !؟

آب دهنمو قورت دادم و مِن من کنان پرسیدم:

-چرا داری منو میبوسی …

چون هیچی نگفت باز خودم‌پرسیدم:

-چون چی!؟

چشمهاش روی صورتم به گردش دراومد.
مکثم که طولانی شد منم بیشتر نگران شدم.
انتظار داشتم بدون مکث و سکوت جواب سوالم رو بده اما اینکارو نکرد.
چنددقیقه ای هیچی نگفت و بعدهم جواب بد و تلخی داد:

-چون خیلی وقته با کسی ارتباطی نداشتم …

چنددقیقه ای هیچی نگفت و بعد جواب بد و تلخی داد:

-چون خیلی وقته با کسی ارتباطی نداشتم …

ناباورانه نگاهش کردم.بدترین جوابی که میتونست بهم بده همین بود.
اینکه صرفا به این خاطر و به این دلیل اینکه مدت زیادی دوست دختر نداشته همچین کاری رو انجام داده اونقدر رنجوندم که دیگه یه جورایی از خودمم متنفر شدم.
فکرشم نمیکردم اون الان به همچین دیدی داشت منو میبوسید.
احتمالا به چشم یه دختر احمق که باید خودشو باهاش تخلیه بکنه.
ناباور نگاهش کردم و پرسیدم:.

-چون…چون دوست دختر نداشتی این مدت!؟

خونسرد و ریلکس جواب داد:

-ایرادش چیه؟

چقدر برای خودم احساس تاسف کردم.
حالم از خودم و از این عشق و دوست داشتن یک طرفه بهم خورد.
دوتا دستمو رو قفسه ی سینه اش گذاشتم و با تمام توان به عقل هلش دادم و گفتم:

-برو کنار…میخوام برم!

حتی یه کوچولو هم تکون نخورد.
باتعجب نگاهم کرد و پرسید:

-چت شد تو یهوووو !؟

باعصبانیت و داخوری و صدایی که صدالبته میشد بغض رو توی ته مایه هاش حس کرد و شنید گفتم:

-برو کنار…میخوام برم!

از روی تنم کنار رفت.دیگه حتی یک ثانیه هم تحملش رو نداشتم و نمیخواستم ببینمش.
کنار که رفت نشست رو تخت و متعجب نگاهم کرد.
خیلی سریع لباسهامو جمع کردم که بپوشم.
بهم خیره شد و پرسید:

-دِ آخه چه مرگت شد یهو ؟

خیلی سریع لباسمو تنم کردم و با برداشتن شالم تند تند و نفس زنون گفتم:

-من یه وسیله واسه اینکه تو خودتو آروم کنی اون هم صرفا چون خیلی وقت رابطه ای با کسی نداشتی نیستم….

پوزخندی از سر ناباوری زد و گفت:

-هه…خُل شدی!؟

با نفرت و بیزاری بهش نگاه کردم و جواب دادم:

-آره…آره خل شدم که فکر میکردم تو…

دیگه حرفمو ادامه ندادم.یعنی ارزش ادامه دادن نداشت.
با دلخوری بهش نگاه کردم و بعد گفتم:

-برای خودم متاسفم…متاسفم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nahar
Nahar
1 سال قبل

نویسنده توام دلت میخواد مثل نویسنده رمان دلارای فحش بخوری؟
شرم نکن بگو فحش ب دهنمون خوبه😐😂

ارزو
1 سال قبل

گور پدر امیر ساااااامممم
خیلللییی خری ساتو اگه دیگه برگردی حتی یه نگاه بندازی به این هیز هوس باز چشم سفید نکبتتتتتتتت😑😑😑😑💣💣💣💣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط T.S
Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

اخیش خوب شد رفت برو که هیچ کس جز نویان نمیخوادت

SARINA
SARINA
1 سال قبل

نویسنده ی عزیز لطفا جوری پیش برو ک فش بارون نشی 😂😂

...
...
پاسخ به  SARINA
1 سال قبل

دقیقا داره پارتا آب میره

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x