(محمد علی)
تو اشپزخونه داشتم وسایل صبحانه رو میزاشتم رو میز که صدای جیغ مائده اومد
ترسیده و سراسیمه وارد اتاق شدم
وقتی منو دید بیشتر جیغ کشید و گریه کرد
_برید بیرون
برعکس رفتم سمتش
_چیشده قربونت بشم؟ درد داری
_برین
پتو رو مچاله کرده بود دور خودش و با لکنت میگفت:
_ب.. برین
پتو رو محکم کشیدم که گریه ش اوج گرفت
_خون… خو… خون
اولین بارش بود و این خونریزی طبیعی بود ولی برای مائده ترسناک و خجالت اور
_مائده جانم نترس قربونت برم طبیعیه
_توروخدا برین… خجالت میکشم
_خجالت چی اخه؟ من دیشب همه چیو دیدم
همینطور داشت هق میزد رفتم تو حمام و وان رو پر کردم
اروم بغلش گرفتم و گذاشتمش تو وان
چشماشو بست، فکر کردم خابیده ولی دیدم صورتش شد گچ دیوار
ترسیده زنگ زدم به مادرم
_الو مامان
_جانم سلام چیشده؟
_مامان مائده…..
مامان با دکتر خانوادگیمون اومده بود قبل اینکه اونا بیان اروم مائده رو از وان اوردم بیرون و لباس تنش کردم
(مائده)
چشامو وا کردم تو اتاق بودم رو تخت
سوزن رفت توی پوستم و پوستم رو سوزوند
دیدم علی وارد اتاق شد با یه سینی
_سلام وروجک نازنازیم
با صدای گرفته گفتم:
_چیشده؟
_هیچی اتیش پارم یکم زیادی لوسه حالش بد شد دکتر خبر کردم
متعجب گفتم:
_دکتر؟
_اهوم دکتر، الان مامانم برات کاچی درست کرده باید بخوریش
خجالت زده گفتم:
_وای مامانم فهمید؟
خندید
_اون وقتی تورو با اون صورت فرستاد پیش من همه چیو میدونست
_وای
در باز شد
_سلام دخترم
با خجالت گفتم:
_سلام مامان ببخشید افتادین تو زحمت
_این چه حرفیه، بشین صبحانت رو بخور، جون داشته باشی نوه ام رو بدنیا بیاری
محمدعلی خندش رفت به هوا و من سرم بیشتر رفت تو یقه لباسم
_مامان جان من از خدامه ولی مائده خانوم رو نمیدونم
نگاهش رنگ شیطنت گرفت که مامان گفت:
_بفرما برو سرکارت شما
متعجب گفت:
_کجا برم؟
_سرکار، همرو سپردی دست رضای بدبخت، پاشو برو من با عروسم کار دارم
_حالا شد عروستتت؟
_محمد علی بلند شو و علا از گوش میگیرمت میندازمت بیرونا
با چشای گرد شده گفت:
_هرچی ابهت بود زدی با خاک یکسان کردی که مادر من
_محمد علی
_چشم بانو رفتم نزن
اومد بغلم کرد و روی سرمو بوسید
_مراقب خودت باش وروجکم
رفت و منو خجالت زده تر از قبل کنار مادرجون گذاشت
_واقعا بعد دیشب هنوزم ازش خجالت میکشی؟
_ب.. بله
خندید
_پس یه عروس خجالتی گیرم اومده
مسکوت لبخندی زدم
_بیا این کاچی رو بخور جون بگیری
_دوست ندارم کاچی
_بخور باعث میشه درد دلت کمتر شه
به زور نصفه شو خوردم
_استراحت کن یکم
_اخه…
_اخه نداره دخترم استراحت کن من پیش ماهگلم
دردم کمتر شده بود ولی هنوزم بدنم خسته بود، دکتر گفته بود بدنم ضعیفه و باید تقویت شم
چند ساعتی گذشته بود و بلند شده بودم مادرجون داشت میرفت و هرچی اصرار کردم نموند
_مراقب خودت باش دخترم
_چشم
_خداحافظت
بعد رفتنشون محمد علی هم رسید
_ به سلام خانوم فکر کردم هنوز تو رختخوابی
_نه حالم خوبه
_بیا برو بشین بهتر بشه
نشسته بودم رو تخت که بازم سینی به دست اومد داخل
_این چیه؟
_جیگر بخور جون بگیری
_نه توروخدا من دوست ندارم
اخم کرده گفت:
_اگر میخای نخوری به مریم بانو خبر بدم؟
برای اینکه با مادرشوهر در نیوفتم به اجبار چند تا سیخ خوردم
_اییی بسه دیگههه مگه معدم چقد جا داره؟
وقتی دید دیگه نمیتونه چیزی به خوردم بده رضایت داد و سینی رو گذاشت رو میز عسلی و اومد کنارم دراز کشید و منو گرفت تو بغلش و شکمم رو ماساژ داد
_ببخشید
_برای چی؟
_بخاطر من اینطوری شدی
_نه… من خودمم میخاستم
یهو نیم خیز شد و با چشای گرد شده نگام کرد که تازه فهمیدم چی گفتم
_یعنی.. یعنی نمیخاستم شمارو اذیت کنم
خندید
_بله بله شوهرتو دوست داری نمیخای اذیت شه
با خجالت خندیدم
_فقد مائده خانم گفته باشم من اینقدر اروم نیستما؟ ایندفعه باهات مراعات کردم دفعه بعد تا جیغ و دادتو در نیارم ولت نمیکنم
با خجالت سرمو گذاشتم بین سینه ش و خابیدیم
سه هفته بعد….
(محمد علی)
روزا میگذشت و وسعت عشق ما بیشتر میشد تا یک ماه دیگه طلاق میگرفتم دادگاه به نفع من جلسه رو اعلام کرد و خداروشکر کارا افتاد رو غلتک
میخاستم مائده رو به همه نشون بدم
با مادر مشورت کردم و قرار شد اخرین ماه یه مهمونی تو خونش ترتیب بده
(مائده)
_امروز مادرت گفن برم پیشش
_خوب عروس مادرشوهر گرم گرفتین ها
_بله پس چی؟
_وروجک باز داری انگولکم میکنی ها اینطوری سرتقانه جواب منو نده
به قول خودش دلبرانه خندیدم
_زود نهارتو بخور بریم
_چرا خودت نمیخوری؟
_من.. من میل ندارم شکلات خوردم سیرم
_مثه اینکه شکلات رو باید برات جیره بندی کنم، هزار بار بهت گفتم شکلات جای نهارو نمیگیره
حرفی نزدم ولی دروغ گفتم بهش
چند وقتی بود حالت تهوع داشتم و بیحال بودم هردفعم ازم میپرسید حالم خوبه یا نه میگفتم خوبم و بخاطر کار خونه خستم
_بدوو دیگهه
_باشه اتیش پاره وایسا کت مو بردارم کشتی منو
تا ماشین ترمز نگه داشت درو باز کردم تند گفتم:
_خدافظ
دستمو گرفت
_وایسا ببینم کجا؟ خشک خشک میخای بری؟
_علی میدونستی خیلی پرویی؟
شونه ای بالا انداخت
_خب انرژی ندارم
خیلی زود بوسه ای رو گونش کاشتم و پریدم بیرون
تا به خودش بیاد درو زدم و مادرجون درو باز کرد
_سلام مادرجون
بغلش کردم
_سلام دخترم خوبی؟
_بشین یه دمنوش بیارم بخوریم
دمنوشو برداشتم تا بخارش خورد به بینیم عوق زدم و سریع رفتم دستشویی
با هر عوق زدنم نصف جونم میومد بالا
_خوبی دخترم؟
_ب… بله
_تازگی ها اینجوری؟
_دو سه روزه همش حالم بده
نشوندتم رو مبل و برام اب قند اورد
یکم حالم بهتر شده بود و مادرجون تو فکر بود
_پاشو بریم یه ازمایش بده
_ازمایش چی؟
_بارداری
متعجب گفتم:
_چی؟
_بیا بریم خودت میفهمی
با هزار ترس و لرز خون دادم و یه عالمه منشی زیر میزی گرفت تا یه ساعته جوابشو بدن بهمون
جوابو که به دکتر نشون دادیم از جوابی که دکتر بهمون داد قلبم از حرکت افتاد
من…من حامله بودم؟
یعنی داشتم ارزوی علی رو براورده میکردم؟
من قرار بود مادر بشم
فقد از خوشحالی گریه میکردم
مادرجونم گریه میکرد و خدا رو شکر میکرد
_خدایا شکرت علی بفهمه بال در میاره
_نه مادرجون لطفا بهش نگین
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.1 / 5. شمارش آرا 10
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آخی🙃
گلبممم🥺
اکلیلی شد🥺
کلا رمانها یه جوری شده زود حامله میشن… خداروشکر زندگی طبیعی و نرمال اینطوری نیس ، وگرنه من هیچوقت ازدواج نمیکردم، بچه دوست دارماااا اما انقدر زود نح😐😂😂😂😂
زندگی طبیعی هم اگر رعایت نشه پیشگیری نشه
همین قدر زود اتفاق میوفته مخصوصا اگر دختر رابطه اولش باشه
👌🏻🤦♀️
اوهه آره🤦♀️🤦♀️
خودش که درست توضیح نمیده تو بگو داره بازندگیش چیار میکنه؟
۰
پاسخ
مائده بگی میکشمتاااا😑🔪
زندگی من خیلی خوبه 🙂
میگم اتفاقا باید با یکی حرف بزنم مگر ن میترکم
مرسی بگو راحت باش علی از خودمونه
فقد دنبال پناهگاه باید باشم چون بعد اینکه قضایا رو بفهمه منو زنده به کور میکنه🙂😐🔪🤣
مائده جان عزیزمن حرف بزن هم خودت آروم بشی هم من بدونم خواهرم داره بازندگیش چیکار میکنه
چرا آدم رو جون بسر میکنی
آبجی ادا
داخل داستانت دوتا از خواسته های محال من رو اجابت کردی من رو بهشون رسوندی
سپاسگزارم دردونه
یکیش بچه بود دومیش وی بود ؟
فکر کنی متوجه میشی
بچه آرزوی محال نیست ولی با شرایط من انصاف نیست یک موجود بی گناه تو این دنیا بیاد
ولی کدوم دوتا ارزو؟
منم فقد یکیشو میدونم اون یکی چیه؟
نشدم میشه بگی
نه
چه کتابی مرسی😐🤣
توروخدا ابرو منو نبر رفیقام میان کامنتا رو میخونن هی بهم میگن دردونه بیشورا😑🔪قابل توجه بعضیاتون که میاین پیوی دهن منو سرویس میکنین😐🔪🤣
مطمئنم به واقعیت می پیونده اصلا نترس خودم پشتتم😌💚
بهت میگم دردونه آبروت میره؟
باشه آبجی دیگه بهت نمیگم
نههه اونو نمیگم😐😂
بهم میگی عمویی اونام هی میگن عمویی
اصن بزا هرچی میخان بگن تو راحت باش😎
😂😂😂خوندم دردونه
من راحتم آبجی
دوستندارم اذیت بشی عزیزم با من تعارف نکن راحت باش از این به بعد رعایت میکنم بهت نمیگم عمو خوبه؟😂
اره بخدا
راحتم تعارف ندارم منتها بعضی از رفیقای عزیزم میان کامنتا رو میخونن فضولی میکنن😐🔪😂
ولی الان دیگه اوکی شد راحتیم
اخه یکی دیگم بهم میگه عمو بعد عصبی میشم چون من در برابر اون فنچم زورم بهش نمیرسه😐🔪😂
◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به Aramesh
۴ ساعت قبل
وایییییی حاملسس 😂 اره اره
ادا ی چندتا از اخلاقای مائده واقعی رو بنویس قشنگ شرح بده تا همشون ب غلط کردن بیوفتن
.
.
.
میخوای من اخلاق های واقعی مائده رو بگم؟
بگو😐
آتیش پاره
دلبر
لجباز
بلای جون
شیطنت از سر روش میباره ولی به وقتش مظلوم حتی مواقعی هم که مظلوم میشی سرتقی
اینقدر شیطنت میکنه که آبرو برات نمیزاره
بازم بگم یا کافیه؟
میخوای موارد رو شرح بدم تا برات سوالی نمونه هی خودتو به اون راه نزنی
چقدد حققق
تازگی ها بچم پوروعم شده هرچی میگی شش تا پست میده و منه مظلومو میزنه🥺🥺🤣🤣🤣🤣
نه مرسی نگو😊🙏🏻🤣🤣🤣
گوبخور بزار ببینم چی میگه علی بگو
ب درک بابا حوصلع بحث ندارم علی خواستی بگو نخواستی هم ولش
چرا شما دوتا اینقدر بی ادب شدین هی بهم فحش میدین🤨 قدیم اینطوری نبودین الان چی شده؟
مارو اینجا نگا نکن
ما تو شاد قربون صدقه هم میریم نمد چرا اینجا میایم هی جفتک میندازیم😐🔪🤣🤣🤣🤣
گفتم آبجی😉
این رمان رو دور تنده😂
حق انگار فقط میخواد پارت بده
سرعت رمان به اندازه هست و خواننده های رمان رو خسته نمی کنه ، داستان رو خیلی کش نمی ده و جذاب تره !
و اگر شما علاقه ای با داستان هایی با سرعت لاکپشتی داری و دوست داری یک پات بخونی که فقط صحبت آقای X با خانم Y باشه ، پیشنهاد می کنم که رمان دیگه ای رو بخونی و خوندن این رمان رو متوقف کنی !
#حق_گفتم
شما حرص نخور یه انتقاد از نویسنده کردم تو چیکاره ای؟
بعدشم نه اینکه انقدر زود پیش بره و قبل از این محمد و زهره از هم طلاق بگیرن مائده حامله شه یا مثلا مادر محمد علی زود نباید با ازدواج این دوتا موافقت میکرد و حداقل یکم سرسخت میبود
عزیزم مراقب صحبتت باش نیکا جان حرف بدی نزد پس لطفا انقدر تند باهاش برخورد نکن
ممنون از انتقادت😊🙏🏻
مرسی از حمایتت عشقم 😍🥰
بانو این رمان از شخصیتهای حقیقی استفاده کرده
تقریبا اخلاقای همه افراد همینی هست که بیان شده
همینی که هست از فردا همینم نی 😂
وروجک
مرسی مرسییی😌💚💚
🥀🥀خواهش خواهششش
اون گل پژمرده رو دیگ نزار😐🔪
ازش خوشم نمیاد 😑🔪🔪🔪
منم به عنوان خواننده نظرم دادم
بعدشم شما وقتی نظرت میدی ، نباید انتظار داشته باشی همه باهات موافق باشن
#لطفا از خواب بچگی بیدارشو😏
۱.درمورد بارداری مائده ، دست آدم نیست که هر وقت دلش بخواد باردار بشه ! بلکه بارداری یکسری فاکتور ها و شرایطی داره که اگر مهیا بشه ، خانم باردار میشه ! بعضی وقت ها با یک بار تلاش بچه دار میشی و بعضی وقت ها بیشتر !
۲. درمورد طلاق علی و زهره ، این تقصیر علی که دیر اقدام کرد ، فرایند طلاقم خیلی زود تموم نمیشه و بلکه خیلی هم طولانی هست مثلا اگر دو نفر توافقی از هم جدا بشن ، کلی جلسه ی دادگاه و مشاوره دارن تا بالاخره از هم جدا بشن که خودش چند ماه طول میکشه!
۳. درمورد مامانش ، کدوم مامان رو دیدی که به فکر بچه اش نباشه و به فکر عروسش باشه ! مطمئن باش که مامان علی دیده که زهره و علی طلاق عاطفی گرفتن و دیده علی با مائده خیلی خوشحال هست ، قبول کرده و بعدشم پسرش اون رو رسما در عمل انجام شده قرار داده و دختر مردم رو به عقد خودش در آورده! در آخر مجبور قبل کنه چون آخرش مائده زن علی بود !
بسی حق تنکس♥
خواهش میکنم 😍🥰
#شما_خودت_از_خواب_بیدار_شو_بعد_نظر_بده
بعله معلومه هیچکس با انتقاد من موافق نیست چون تنها کسایی که زیر این رمان کامنت میزارن دوستای نویسنده که اگه عنم بنویسه میگن عالیه
عزیزم اگر نمیخای نخون
منم تا یه حدی ارامش به خرج میدم احترامتو نگه میدارم
تا الانم به احترام رفیقام حرفی نزدم دفعه بعد میشورمت پهنت میکنم افرین مراقب طرز صحبتت با رفیقام باش😊🔪
انتقاد پذیر باش فرزندم 😂 😂 😂
تازه بعضیا فحشم میدن 😂🤣
اخه مامی ندا دوروزه علاوه اینکت اعصابمو خراب کرده با نیکاعم بد صحبت کرد اقا نمیخونین نخونین مجبورین؟ من بخاطر دل خودم میزارم نیازیم ندارم کسی بگه رمانت خوبه
نمیدونم تو چرا میسوزی خخ
به خوبیت ، همین قدر که بدونی دختر ام کافیه؟ نمیخوام اینجا اصل بدم معذرت .
نپذیرفتن
| پاسخ
ببخشید ولی من نمیتونم ایدیمو بدم به هرکسی
اصلتو بده تاییدش نمیکنم عزیزم
اوکی ، خواهش ولی منم اینجا اصل نمیدم بیب بازم معذرت .💚
ایدی مو زود میدم برش میدارم چون نمیخام کسی بدونه باشع؟
هروقت بودی بگو بدمت و زود بپاکمش
ویییییی خدا حاملس😍 چقدر خوشحال شودم ادا جون یه پارت دیگه بده
یکم ادام باش اینهمه نوشتم سه تا پارت وی ای پی مو تو یه پارت براتون گذاشتم ادام باشین درس دارم😐😂🔪
باشه عزيزم مرسی هروقت داشتی بزار 😊
قبونت برم♥
وایییییی حاملسس 😂 اره اره
ادا ی چندتا از اخلاقای مائده واقعی رو بنویس قشنگ شرح بده تا همشون ب غلط کردن بیوفتن
هیچی دیگ
خاننده رمانم میاد پایین 😐🔪😂😂
ببینین مائده واقعی یه ادم سگ اخلاق پاچه گیر یعنی کافیه دوروز باهاش زندگی کنی جهنمو تجربه میکنی باهاش🤣🤣🔪
الان تو اوج جهنمی شمااا؟😐
نه من چون همزادتم تو بهشتم ولی بقیه تو جهنمن😚😂
گمشو جلو چشمم نباش
م که میگم دیگه مائده دیگه مائده سابق نمیمونه دیگه خجالت حالیش نیست 😂
جررر
۱۳۴ دیدگاه ها
تازهترین
خواننده ناشناس
خواننده ناشناس
۱ روز قبل
ℰ𝒹𝒶
نویسنده
پاسخ به Aramesh
۱۳ ساعت قبل
اونکه بعله 😌
میرم پیش شوخرم 😌 😂 😂
ولی بازم حق ندارین بیاین
.
.
.
بلههههههه؟؟؟
میبینیی؟اخرشم هعی نوا بگه نکن ببینم کوش اون دوتا گوش بیصاحاب😐
بابااا بسه داا😐😂🔪
اصلا فکرشم نکن
چش😐😂
خودش که درست توضیح نمیده تو بگو داره بازندگیش چیار میکنه؟
گند میزنههههههه
خب بگو داره چیکار میکنه
اونو که میدونم داره گند میزنه درست حرف بزن ببینم داره چیکار میکنه
میشه بپرسم از کجا میدونین که دارم گند میزنم؟
واقعا سواله برام🤔
ی محصولی هست ک نمیزارع انسان ها انقد زود بدبخت شن😐😂آخه لامصب هنوز عقد نکرده حامله شدی؟؟سذعتتتتت محمد علی
خاک بر سرم بعد علی میگه بی حیا شدی😐🤣
اشتباهی زدم دو هفته بجای دوماه😐🤣
حیف حال ندارم مگر ن ی فصل کتک داشتی پیشم
من چکارم اع😐🔪😂
تو همه کاره ای همه اتیشا از گور تو بلند میشه
عی بابا😐😂
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣نوااااا بسههههه🤣🤣🤣
ععی چی بگویم😂 حالا ک اینجوریه چشم
😂😂😂بی بلا
هوراااااا💃🏻🕺🏻🥳
نی نی دارن😍
دستت مرسی ادایی 💋
بگین بازم پارت بده امروز
خودم میکشمتون اوکیــ؟ 😐🔪😂
بازم پارت بده🤷🤤
یک پارتدیگه غروب بده
پارت بده تروخداااا
یه پارت دیگه بده خواهشن ادا جون
وای مائده میخاد خودش به علی بگه سوپرایز شه چقدر عاشقانه 😍❤