رمان گرداب پارت 226

5
(2)

 

 

 

 

================================

 

با بلند شدن صدای گوشیم، راه افتادم سمت اتاقم و گوشی رو از روی تختم برداشتم…

 

با دیدن شماره ی ناشناسی که روی صفحه گوشی افتاده بود، اخم هام کمی توی هم رفت…

 

با تردید دستم رو روی نوار سبز رنگ کشیدم و تماس رو وصل کردم…

 

گوشی رو بغل گوشم گذاشتم:

-بله..

 

با مکث صدای اشنا و نفرت انگیزی توی گوشم پیچید:

-سلام خانم خانما..

 

با شنیدن صدای کاوه، اخم هام کامل توی هم رفت و با حرص دندون هام رو روی هم فشردم…

 

به خودم لعنت فرستادم که چرا جواب دادم و خواستم گوشی رو قطع کنم که انگار متوجه شد و سریع گفت:

-به نفعته قطع نکنی..کار مهمی دارم..

 

گوشی رو دوباره به گوشم چسبوندم و با حرص غریدم:

-چی می خواهی؟..

 

-اینقدر خشن نباش عزیزم..منو عصبانی میکنی بعد اونوقت به ضررت تموم میشه…

 

-چرت و پرت نگو..کارتو بگو والا قطع میکنم..

 

-من جای تو بودم مهربون تر رفتار می کردم..اخه اگه بدونی الان کجام…

 

 

 

دلم یهو اشوب شد و گوشی توی دستم لرزید..

 

اب دهنم رو قورت دادم و بی اختیار گفتم:

-کجا؟!..

 

خنده ی ترسناکی کرد و گفت:

-یکم پایین تر از مطب یه بنده خدایی..خودشم چند متر اون طرف تر جلوم ایستاده و کلی دور و برش شلوغه..اخه داشت اتفاق بدی براش می افتاد….

 

چشم هام گرد شد و دست لرزونم رو مشت کردم:

-چی زر میزنی..اونجا چه غلطی میکنی؟..

 

-آآ مودب باش عزیزم..وگرنه کار ناتمومم رو تموم میکنما..

 

صدام کمی بالا رفت و عصبی و مستاصل نالیدم:

-درست حرف بزن ببینم چه غلطی داری میکنی..

 

-نگران نشو..به خیر گذشت..اما فعلا..

 

با حرص خواستم گوشی رو قطع کنم که دوباره به حرف اومد:

-تو واتساپ برات یه فیلم فرستادم..ببین حتما..

 

نگران و کلافه گوشی رو قطع کردم و سریع شماره ی سورن رو گرفتم…

 

بوق می خورد اما جواب نمیداد..

 

از نگرانی زیاد حالت تهوع گرفته بودم و حالم داشت بهم می خورد…

 

دوباره شماره ش رو گرفتم و گوشی رو بغل گوشم گذاشتم..

 

تو اتاق راه می رفتم و گوشه ی لبم رو می جویدم و با خودم حرف می زدم و التماس می کردم سورن گوشیش رو جواب بده….

 

 

نمی دونم بوق چندم بود که بالاخره تماس برقرار شد..

 

صداش رو که شنیدم نفسم رو راحت فوت کردم بیرون و توی دلم خدارو شکر کردم…

 

-الو پرند..

 

سعی کردم نگرانی و ترس تو صدام معلوم نباشه و مشکوک نشه…

 

-الو سلام سورن..خوبی؟..

 

-سلام عزیزم..خوبم تو خوبی؟..

 

-مرسی..کجایی؟..چرا گوشیتو جواب نمیدادی؟..مریض داشتی؟…

 

مکثی کرد که از این مکثش، ضربان قلبم یهو بالا رفت..

 

مطمئن شدم کاوه الکی حرف نمیزد و حتما اتفاقی افتاده بود…

 

وقتی دیدم چیزی نمیگه با ترس صداش کردم:

-سورن..چرا جواب نمیدی..حالت خوبه؟..

 

-خوبم عزیزم..نگران نباش..

 

-مطبی؟!..

 

-اره..چرا ترسیدی؟!..

 

نفس عمیقی کشیدم و دستم رو روی قلبم گذاشتم:

-نمی دونم..یهو دلشوره گرفتم گفتم زنگ بزنم حالتو بپرسم…

 

دوباره مکثی کرد و بعد اروم گفت:

-خوبم..چند دقیقه پیش داشتم از خیابون رد می شدم، یه ماشین هم با سرعت داشت رد میشد..نزدیک بود بزنه بهم اما به خیر گذشت….

 

دستم روی قلبم مشت و پاهام سست شد و افتادم روی تخت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
6 ماه قبل

چقد کوتاه بود

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x