رمان گرداب پارت 284

4.3
(93)

 

 

 

سامیار کنار سوگل روی صندلی نشست و با اخم نگاهش کرد و گفت:

-خوبی؟..

 

انگار متوجه شده بود سوگل لحظات سختی گذرونده..چه دقت و توجهی داشت…

 

سوگل بدون اینکه نگاهش کنه، دستش رو روی شکمش فشرد و سر تکون داد:

-خوبم..

 

نگاه سامیار محکم و با عدم اعتماد چرخید سمت عسل و با اخم گفت:

-چی شده؟!..

 

عسل صورتش رو جمع کرد و با حرص گفت:

-اون دختر خا…

 

سوگل سریع و با هشدار صداش کرد:

-عسل!..

 

عسل حرفش رو خورد و ساکت شد..

 

سورن از کنار میز بغلی یک صندلی برداشت و بین من و عسل گذاشت و روش نشست و گفت:

-چی شده؟!..

 

بوی تند الکل توی مشامم پیچید و باعث شد اخم هام کمی توی هم بره…

 

سامیار با عصبانیت به سوگل نگاه کرد:

-گفتم چی شده؟!..

 

سوگل گوشه ی لبش رو گزید و گفت:

-چیزی نیست..حالم خوبه..

 

سامیار بی توجه به حرفش، دوباره به عسل نگاه کرد:

-عسل..

 

#پارت1669

 

همین صدا کردنش کافی بود که عسل دوباره دهنش رو باز کنه و بی توجه به سوگل گفت:

-اون دخترخاله ی بیشعورتون اومد..

 

سامان درحالی که بالای سر عسل ایستاده بود متعجب گفت:

-عسل..این چه مدل حرف زدنه..

 

عسل شونه بالا انداخت و با بی خیالی گفت:

-بی شعوره دیگه..میدونه این دختر حامله س و ازش خوشش نمیاد..اومد کرم ریخت و رفت…

 

سامیار با خشم نگاهش رو انگار که دنبال کسی می گرده، دور باغ چرخوند که مهمون ها گوشه به گوشه ش پشت میزهاشون نشسته بودن….

 

درحالی که از جاش بلند میشد غرید:

-چیکار کرد؟!..

 

سوگل با عجله دستش رو روی پای سامیار گذاشت و اجازه نداد بلند بشه…

 

تند تند گفت:

-کاری نکرد..فقط تبریک گفت و رفت..شر درست نکن سامیار بشین…

 

سامیار با حرص نشست و با اخم و نگرانی به سوگل نگاه کرد و گفت:

-اذیتت کرد؟..

 

سوگل لب هاش رو بهم فشرد و سرش رو به منفی تکون داد:

-نه..فقط بابت بچه تبریک گفت و رفت..

 

سامیار سر تکون داد و دست به سینه نشست و نگاهش با اخم و غضبناک به جایی خیره شد…

 

رد نگاهش رو دنبال کردم و به ندا رسیدم که کنار یک میز ایستاده بود و بلند و پر عشوه قهقهه میزد…

 

#پارت1670

 

سری تکون دادم و سورن از همه جا بی خبر با گیجی گفت:

-دخترخاله ی سامیار چرا باید سوگلو اذیت کنه؟…

 

دستم رو سر زانوش گذاشتم و با هشدار فشردم که ساکت بشه…

 

نگاه گیجش با ابروهای بالا رفته به سمت من چرخید و سوالی سر تکون داد…

 

چشم و ابرو اومدم و با اشاره گفتم چیزی نگه..

 

خوشبختانه متوجه شد یه چیزی این وسط درست نیست و دیگه حرفی نزد…

 

کمی بینمون سکوت برقرار شد و بعد سوگل با لحن اروم و شماتت باری رو به سامیار گفت:

-متوجهی من روزای اخر بارداریمه و باید هوش و حواست کامل سر جاش باشه؟!…

 

اخم های سامیار بیشتر جمع شد و کمی به سوگل خیره شد…

 

اما سریع متوجه ی منظورش شد و صورتش تو هم رفت و حالتش جوری شد که انگار حواسش به این موضوع نبوده….

 

نفسی کشید و محکم گفت:

-حواسم هست..مراقبم..

 

سوگل سری به تاسف تکون داد و دیگه حرفی نزد..

 

نگاهم رو ازشون گرفتم و کمی به سمت سورن رفتم و وقتی فهمید کارش دارم، سرش رو خم کرد و گوشش رو به سمتم گرفت….

 

با نگرانی زیر گوشش لب زدم:

-خوبی؟!..

 

لبخندی زد و اروم گفت:

-خوبم خوشگله..نگران نباش.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 93

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
10 روز قبل

فاطمه جان هم تعداد پارتا کم شده هم حجمشون لطفا یه رمان با پارت طولانی و هر روزه بذار ممنون🌹💞

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x