رمان گرداب پارت 230

5
(2)

 

 

 

 

مهتاب خانوم سری به دو طرف تکون داد و با بی حالی روی مبل نشست…

 

با صدای باز شدن در ورودی خونه، همه مضطرب به راهرو خیره شدن که کمی بعد سورن ازش بیرون اومد و با تعجب به بقیه نگاه کرد….

 

لبخنده گنگی زد و گفت:

-به به سلام..جمعتون جمعه..

 

با البرز و کیان دست داد و با بقیه هم احوال پرسی کرد…

 

متوجه ی سنگینی و اضطراب جمع شد و نگاهی به اطراف انداخت…

 

کم کم اخم هاش توی هم فرو رفت و نگاهش رو خیره به مهتاب خانوم کرد و گفت:

-حالت خوبه مادرجون؟..اتفاقی افتاده؟..

 

نگاهش رو به اطراف چرخوند و قبل از اینکه کسی جواب بده، دوباره گفت:

-پرند کجاست؟!..

 

با این سوالش، مهتاب خانوم دیگه طاقت نیاورد و بغضش ترکید و زد زیر گریه…

 

سورن هاج و واج بهشون نگاه کرد و با وحشت گفت:

-چی شده؟..پرند کو؟..

 

البرز خودش رو به سورن رسوند و بازوش رو گرفت و با اخم های درهم گفت:

-بیا بشین سورن..

 

بازوش رو از دست البرز دراورد و با صدایی که کم کم داشت بلند میشد گفت:

-همینجا بگو..پرند کجاست؟..مادرجون چرا گریه میکنه؟…

 

#پارت1345

 

به سرعت خودش رو به مهتاب خانوم رسوند و جلوی مبلی که نشسته بود، زانو زد و دستش رو توی دستش گرفت و گفت:

-چی شده مادرجون؟!..

 

مهتاب خانوم دست ازادش رو روی گونه ی سورن گذاشت و با گریه گفت:

-سورن پرندم نیست..از عصری رفته بیرون و هنوز نیومده..

 

قلب سورن لرزید و ته دلش خالی شد..

 

چشم هاش گرد شد و با نفسی گرفته، بی صدا لب زد:

-چی؟..

 

صدای گریه ی مهتاب خانوم بلندتر شد و دستش رو روی صورتش گذاشت و زار زد…

 

سورن به سرعت از جا پرید و رو به کیان و البرز فریاد زد:

-یکیتون بگه چی شده..یعنی چی پرند نیست؟..

 

البرز چشم هاش رو بست و با حالی داغون چرخید و پشت به بقیه کرد…

 

توان توضیح دادن نداشت..خودش حالش خراب بود و از نگرانی زیاد به مرز دیوونه شدن رسیده بود…

 

کیان تنها کسی بود که کمی خوددار تر بود..با اینکه حال اون هم دست کمی از بقیه نداشت اما حداقل می تونست خودش رو کنترل کنه….

 

اب دهنش رو قورت داد و با صدایی گرفته توضیح داد:

-عصری به خاله گفته میره بیرون یه هوایی بخوره اما دیگه نیومده..خاله وقتی زنگ زده و دیده گوشیش خاموشه، فکر میکرد با ماست برای همین بهمون زنگ زد…..

 

#پارت1346

 

چنگی به موهاش زد و با نگرانی ادامه داد:

-اما ما بعد از تعطیلی کار دیگه ازش خبر نداشتیم..من خودم ظهر رسوندمش خونه و رفتم..دیگه به هیچکدوممون زنگ نزده….

 

رنگ از رخ سورن پرید و دست های لرزونش رو مشت کرد و سرش چرخید سمت ساعت روی دیوار…

 

خودش ساعت پنج، اخرین بار بعد از اون اتفاقی که براش افتاده بود، باهاش حرف زده بود و دیگه هیچ تماسی ازش نداشت….

 

کارش طول کشیده بود و نتونسته بود زودتر بیاد خونه..

 

الان ساعت نُه و نیم شب رو نشون میداد و سابقه نداشت پرند تا این موقع تنها بیرون از خونه بمونه و به کسی هم خبر نده….

 

زبونش رو روی لب های خشک شده ش کشید و عصبی گفت:

-چرا به من خبر ندادین؟..

 

مهتاب خانوم که همچنان داشت گریه می کرد، اهسته گفت:

-سرشب که به بچه ها زنگ زدم به تو هم زدم..گفتی مطبی و از تو حرف هات فهمیدم پرند پیشت نیست..با خودم فکر کردم پرند میاد و دیگه تورو نگران نکنم…..

 

سورن چشم هاش رو بست و دندون هاش رو محکم روی هم فشرد…

 

الان وقت سرزنش کردن کسی نبود..خصوصا مهتاب خانوم که حال خوبی نداشت وگرنه کلی حرف اومد روی زبونش که بهش بگه اما جلوی خودش رو گرفت…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x