رمان گرداب پارت 287

4.3
(87)

 

 

 

 

از رخوتی که اهنگ و حرارت دست های سورن به تنم داده بود، بی اختیار چشم هام بسته شد و سرم خم شد روی سینه اش….

 

بعد از چند لحظه، زیر گونه ی سورن نشست روی سرم و دست هاش بیشتر دورم پیچیده شد…

 

خیلی اهسته به چپ و راست تکون می خوردیم و کل تن و بدن و ذهنم ارامش گرفته بود…

 

حتی این ارامش رو توی سورن هم حس می کردم..

 

از  نوازش یواش دست هاش روی کمرم و حرکت گهواره مانندی که به تنمون میداد…

 

لای چشم های خمارم رو باز کردم و دلم خواست صورتش رو ببینم…

 

از حرکت سرم متوجه شد و چونه ش رو برداشت و اجازه داد سرم رو کمی عقب ببرم…

 

دوباره بهم خیره شدیم و از لبخند اروم روی لب هاش، من هم لبخند زدم…

 

دست هام رو از روی شونه هاش حرکت دادم و بردم پشت گردنش و توی هم قفلشون کردم…

 

جوری حواسمون بهم بود و تو چشم های هم خیره شده بودیم که انگار فقط ما دوتا بودیم…

 

انگار تمام ادم های اطرافمون محو شده بودن و متوجه ی هیچی و هیچکس نبودیم…

 

سر سورن خم شد و پیشونیش روی پیشونیم نشست…

 

چشم هاش خمار و از الکلی که توی بدنش بود، کمی سرخ شده بودن…

 

#پارت1678

 

نمی تونستم نگاه از چشم های سبز عسلی خوشرنگش که تو اون پس زمینه ی قرمز بیشتر خودشون رو نشون می دادن بگیرم….

 

نفسی کشید و اهسته لب زد:

-دوسِت دارم..

 

لبخندم بیشتر کش اومد و پچ زدم:

-دوسِت دارم..

 

زبونش رو روی لب هاش خشک شده ش کشید و نگاهش بی قرار شد…

 

چشم هاش چپ و راست تو چشم هاش چرخید و با لحن بی تابی اهسته گفت:

-کاش هیچکس نبود..فقط من و تو بودیم..

 

اروم تکرار کردم:

-فقط من و تو..

 

همینطور که پیشونیش هنوز تکیه به پیشونیم بود، چشم هاش رو به تایید باز و بسته کرد که بی قرار گفتم:

-کاش..

 

اب دهنش رو محکم بلعید و نگاهش بی قرارتر شد..

 

حال من هم دست کمی از اون نداشت..بی قراریش به من هم سرایت کرده بود…

 

دلم می خواست تمام ادم ها برن و فقط ما دوتا باشیم…

 

انگار حالم رو از نگاهم خوند که چشم هاش رو محکم بهم فشرد و پچ زد:

-داری دیوونه ام میکنی..

 

با لحنی که شیطنت توش سوسو میزد، همونطور اروم گفتم:

-دیوونه بشی چی میشه؟..

 

#پارت1679

 

نفسش رو که بوی تند الکل می داد، توی صورتم فوت کرد و با دندون های بهم فشرده غرید:

-نکن!..

 

لب هام رو توی هم کشیدم و مکیدم که این دفعه با التماس نالید:

-نکن!..

 

اهسته خندیدم و برای اروم کردنش قفل دست هام رو پشت گردنش باز کردم و کف یک دستم رو روی پشت گردنش گذاشتم و اون یکی رو کمی بالاتر تو موهای پس سرش فرو کردم…..

 

دوباره نفس داغش رو تو صورتم ها کرد:

-جون دلم..

 

از این همه احساس و عشقی که با حرف ها و حرکاتش داشت بهم میداد، غرق لذت بودم و بدنم بی قراری می کرد….

 

درحالی که همچنان ریز ریز سرجامون تکون می خوردیم و پیشونیمون بهم وصل بود لب زدم:

-عاشقتم..

 

با مکث کوچکی صدای گرم و پراحساسش تو گوشم نشست:

-عاشقتم..

 

لبخند روی لبم برگشت و چشم هام بسته شد که یهو با صدای کر کننده ی تشویق و کف زدن بقیه، چشم هام با وحشت باز شد….

 

دست هام رو از گردن سورن پس کشیدم و نیم قدم عقب رفتم…

 

انگار بقیه رو فراموش کرده بودم و یادم رفته بود کجاییم و کلی ادم اطرافمون بود…

 

چراغ ها روشن شده و حتی موزیک هم قطع شده بود…

 

با ترس و وحشت نگاهم رو به اطرافم چرخوندم و وقتی دیدم حواس ها متوجه ی ما نیست، کمی اروم شدم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 87

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
IMG ۲۰۲۴۰۳۳۰ ۰۱۳۴۳۶

دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 3.6 (15)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (3)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.8 (12)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۱۱۰۹۳۹۲۵۷

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست 0 (0)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۵۳۷۱۸۵

دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x