رمان گرداب پارت 286

4.3
(79)

 

 

 

 

سه تایی عقب تر ایستاده بودن و با خنده نگاهمون می کردن…

 

خجالت کشیدم و سعی کردم مثل ادمیزاد برقصم و دست از شوخی و مسخره بازی بردارم اما مگه عسل اجازه میداد….

 

یکی یکی دستمون رو می گرفت، میبرد بالای سرمون و دور خودش چرخ میزد…

 

با ناز چشم و ابرو میومد برامون و با عشوه خرکی می رقصید…

 

سوگل درحالی که قهقهه میزد گفت:

-این مارو با سامان اشتباه گرفته..

 

با خنده سرم رو به تایید تکون دادم و همون لحظه صدای اهنگ قطع شد…

 

نفس زنان از حرکت ایستادیم و صدای اعتراض عسل زودتر از همه بلند شد:

-اِ چرا قطع شد..

 

صدای دی جی از داخل میکروفون بلند شد:

-حالا وقت چیه؟!..

 

عسل غرغر کرد:

-وقت اینه من بیام دهن تورو صاف کنم..

 

فقط من و سوگل شنیدیم و غش کردیم از خنده و من از خنده ی شدیدم به سرفه افتادم…

 

سوگل با کف دستش چندبار زد تو کمرم و با خنده گفت:

-خوبی؟..

 

سرم رو تکون دادم و دی جی دوباره بلند و با هیجان گفت:

-وقت رقص عروس و داماد عزیزمونه..لطفا تشویق کنین بیان وسط…

 

عسل یهو صد و هشتاد درجه تغییر کرد و با ذوق گفت:

-اخ جون..

 

#پارت1675

 

بعد نگاهش رو به اطراف چرخوند و تقریبا بلند گفت:

-سامان کجایی..بیا باید برقصیم..

 

همه درحالی که می خندیدن و با تشویق یکی یکی عقب رفتن و من و سوگل هم با خنده رفتیم سمت پسرها…

 

موهای عرق کرده ام رو از دور گردنم جمع کردم و بردم پشت سرم و با دست ازادم خودم رو باد زدم….

 

کنار سورن که ایستادم با خنده نگاهم کرد و خم شد زیر گوشم گفت:

-نگفته بودی اینقدر قشنگ می رقصی..

 

اول خجالت کشیدم اما بعد یاد رقصمون که افتادم، چشم هام گرد شد و با حرص نگاهش کردم…

 

داشت مسخره امون می کرد..

 

مشتی به بازوش کوبیدم که بلندتر خندید و دستش رو دور گردنم انداخت…

 

خودم هم خنده ام گرفت و با خنده نگاهم رو به پیست رقص انداختم…

 

نور کم شده بود و اهنگ اروم و ملایمی پخش میشد…

 

عسل تو بغل سامان ولو شده بود و اروم حرکت می کردن و تو اون تاریکی هم معلوم بود داشت شیطنت می کرد….

 

دست های سامان دور کمر عسل حلقه شده بود و سرش رو خم کرده بود تو گردنش و خیلی ریز سرجاشون تکون می خوردن….

 

کمی که از رقصشون گذشت، کم کم زوج های دیگه ای هم بهشون ملحق شدن و کنارشون شروع به رقصیدن کردن….

 

#پارت1676

 

با لبخند نگاهم بهشون بود که دست سورن از دور گردنم برداشته شد…

 

نیم نگاهی بهش انداختم که چرخید طرفم و سرش رو کمی خم کرد و دستش رو به طرفم گرفت….

 

با تعجب نگاهش کردم که با لبخند گفت:

-افتخار میدین بانو؟!..

 

لبم رو گزیدم و به دستش خیره شدم..

 

از خدام بود باهاش برقصم پس خجالت رو کنار زدم و دستم رو توی دستش گذاشتم و با ناز گفتم:

-البته..

 

خندید و دستم رو کشید سمت پیست و متوجه ی سوگل و سامیار هم شدم که پشت سر ما داشتن میومدن….

 

با کمی فاصله از عسل و سامان روبه روی هم ایستادیم…

 

دست های سورن بند کمرم شد و با نگاهش تشویقم کرد منم حرکت کنم…

 

گوشه ی لبم رو به دندون گرفتم و دست هام رو روی شونه هاش گذاشتم…

 

لبخند عمیقی روی لب هاش نشست و کمرم رو چنگ زد و به خودش نزدیک ترم کرد…

 

اهنگ زیبا و بسیار ملایمی پخش میشد..

 

درحالی که تو چشم های هم خیره شده بودیم، اروم شروع کردیم…

 

پاهامون هماهنگ باهم حرکت می کرد و به جلو و عقب تاب می خوردیم…

 

کمی بهم نزدیک تر شدیم و سورن محکمتر کمرم رو چنگ زد…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 79

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۴۰۰۴۳۴۱

دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۲۰۲۸۳۰۶۸۶

دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۱۰۰۴۵۶

دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۲۰۷۴۴

دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و …
Screenshot 20221015 143117 scaled

دانلود رمان مارتینگل 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۴۳۰۶۲

دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۲۳۳۰۲۳۹۵۴

دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۹ ۲۱۱۶۴۸ scaled

دانلود رمان قصه مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
11 روز قبل

این رمان ازوقتی تو نظرم بی ارزش شد که پرند گم شدوزمانی که پیداش کردن معلوم نشد چرا دزدیدنش وچی بسرش اومد ومخاطب کلا”سرکارگذاشته شد یعنی چی واقعا”بعدم دیگه خیلی بیخودی داره کشش میده نویسنده چه علاف خودش فکر کرده همه اینجورین اولاش خیلی جالب بود گول خوردیم ولی دیگه نمیخونم چون خیلی چرندشده بیش ازحد نوه خالم اومد دنیا بچه سوگل بعد دوفصل هنوز نیومده دنیا بعد پا میشه با اون وضعش رقص نویسنده خودتواسکول کن لطفا”بسه مخاطب گناهداره.

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x