ابرویی بالا انداختم و باحالتی موشکافانه گفتم؛
_دیونه بودم.. اما تو انگار ازاومدنم خوشحال نشدی! درست فکرمیکنم؟
_بله درست فکرکردی از اومدنت نه تنها خوشحال نشدم بلکه ناراحتم شدم.. با این اوضاعت پاشدی اومدی جواب عزیز هم خودت باید بدی من کاری ندارما.. گفته باشم!
_عزیز میدونه که اومدم، نگران عزیز نباش..
صدای زنگ گوشیم مانع ادامه حرفم شد.. عزیزبود.. چقدرم حلال زاده اس قربونش برم..
دستمو به نشونه ی هیس جلوی بینیم گذاشتم وگفتم: _عزیزپشت خطه وجواب دادم..
داشتم با عزیز حرف میزدم که رضا با اشاره وپچ پچ گفت:
_من یه لحظه میرم اتاقم، برمیگردم!
گوشی رو ازخودم جدا کردم کنار شونه ام گذاشتم و آهسته گفتم:
_لیست قراردادهای شرکت رو هفته پیش آماده کرده بودم رو هم باخودت بیار…
مشغول حرف زدن باعزیز شدم که حس کردم صدای گلاویژ روشنیدم..
ازجام بلندشدم وهمزمان گفتم:
_عزیز من بعدا بهت زنگ میزنم.. بدون اینکه فرصت حرف دیگه ای بدم گوشی رو قطع کردم و ازاتاقم اومدم بیرون..
بادیدن گلاویژ هم ضربان قلبم تند شد هم عصابم به شدت به هم ریخت!
این اینجا، توی شرکت من چیکارمیکنه؟ واسه چی اومده محل کارمن؟
سوالم رو به زبون آوردم که رضا پرید وسط و فهمیدم با اون قرار داشته..
راستش از اینکه برای دیدن من نیومده بود بیشتر عصبی شدم!
ازنوع آرایش کردن پوشیدن لباس هایی که به شدت ولنگ وواز وجلف بود، به راحتی میشد فهمید که دیگه عماد وغصه ی عماد توی قلبش نیست و دنبال طعمه ی جدیده!
از اینکه مثل احمق ها هنوزم روش غیرتی میشدم ارخودم متنفر بودم..
رفتم توی اتاقم و مشت های عصبیم رو بیصدا روی کاناپه خالی کردم
سعی داشتم حرصم رو یه جوری خالی و حالم رو خوب کنم اما موفق نبودم و هرلحظه عصبی تر میشدم..
دلم میخواست برم و اول واسه قرار گذاشتن با رضا دندون هاشو توی حلقش بریزم بعدش بخاطر پوشیدن اون مانتوی جلف و آرایش بیش ازحدش گردنش رو خورد کنم!
همونطور که داشتم حرص میخوردم رضا با پرونده ای که دستش بود اومد توی اتاق.. نباید میومد چون تموم عقده هارو باید سر اون خالی میکردم.. وکردم!
_عماد جان من دارم میرم بیرون گفتم قبلش لیستی که ازم خواسته بودی رو بهت بدم بعد برم!
بی توجه به حرفش ازجام بلندشدم و توی یک قدمیش ایستادم وگفتم:
_پس واسه این بود بادیدن من اونجوری شوکه شده بودی! آقا رضا مهمون ویژه داشت که من توی شرکت خودم اضافه بودم!
_این حرفا چیه عماد؟ واسه چی باید اضافه باشی؟
من واس خاطراینکه به عزیز قول داده بودم همه کارهاتو میکنم که حسابی استراحت کنی، وقتی اومدی فقط تعجب کردم و هیچ شوک شدنی درکار نیست
بدون اینکه رعایت کنم کجا هستیم صدامو بالا بردم وگفتم:
_آره جون خودت تو گفتی ومن باور کردم!
این دختره تو شرکت من چیکار میکنه؟ هان؟
به چه حقی بدون اجازه ی من غریبه هارو توی محل کارم راه میدی؟
باصدای بلند من عصبی شد و اخم هاش توهم کشیده شد..
_اول اینکه صداتو بیار پایین احترامت رو نگه میدارم دلیل بر این نیست که تو فقط صاحب اینجایی و من نوکر و زیر دست توهستم عماد خان!
فراموش نکن اینجا شرکت منم هست و من هم به اندازه ی تو و حتی بیشتر تو واسه اینجا زحمت کشیدم ومیکشم..
پس برای دعوت کردن خواهر زنم به شرکت خودم فکرنمیکنم نیازی به اجازه ی تو داشته باشم!
_شرکت خودت؟ من هم اینجا برق چغندر حساب میشم دیگه؟
توهم زدی آقا رضا.. خیلی تند رفتنی پیشنهاد میکنم پیاده شی باهم بریم..
اینجا همونطور که فرمودی اسم کلمه ای به بنام شراکت رو به یدک میکشه
وقتی یه چیزی شراکت باشه یعنی برای هرکاری وهرکسی که واردش میشه باید باشریکت هماهنگ ومشورت کنی..
حق نداری یک طرفه تصمیمی رو بگیری حداقلش من این حق رو به تو نمیدم!
_بهت گفتم صدات رو پایین بیار عماد من آبرو دارم..
بعدشم تو تاحالا چند دفعه واسه رفت وآمد هات ازمن اجازه ای گرفتی که من ازت اجازه بگیرم؟ این قوانین رو کی وارد کارمون کردی که الان ازش باخبر میشم؟
_این قوانین همیشه وجود داشته.. من ازتو اجازه نگرفتم چون تابحال حریم شخصی رو وارد کارم نکردم و تموم رفت وآمد هام کاری بوده..
از این به بعد حق نداری بدون اجازه ومشورت با من فک وفامیلت رو وارد شرکت من میکنی فهمیدی؟
با ادمین این سایت کار دارم میشه ایدی تل بدین؟ میخام رمانمو به اشتراک بذارم اگ موافق باشین تو همین سایت بذارین
گلاویژ نباید هیچ وقت عمادو ببخشه اخه ادمی ک چنتا فیلمو بیشتر از حرف عزیز ترین کسش باور میکنه حتی با اون همه سند مدرکی ک از پاک بودنش براش فرستاده ارزش بخشیدن و شانس دوباره نداره از کجا معلوم پس فردا ک اشتی کردن دوباره ی سو تفاهم دیگه پیشنیاد و این عماد خان دوباره اینطور نکرد؟
حالا اگه واقعا بهش تجاوز شده بود پاک نبود؟
واقعا اگه بهش تجاوز شده بود دیگه پاک بحساب نمیومد
این آقا که میترسه دست کسی به نامزدش خورده باشه تا حالا دستش به چند نفر خورده؟
واقعاً متاسفم واسه جامعه خودمون
واقعیت محض ه
الان رضا نسبت به گلاویژ نزدیکتره تا عماد ولی بخاطر قرار با رضا هم سرزنش میشه
حالا مثلن اگه تجاوز شده بود مگه تقصیر گلاویژ بوده؟ مگه گلاویز خواسته بوده؟ کلن این یارو عماد مریضه
وقتی عماد حرصی شده بود خنده ام گرفت
با اینکه پارتا کوتاه و رمانت خیلی خسته کننده شده و کند پیش میره و دیگه هم هیجان و جذابیت نداره😑😒😑😒 ولی از حرص خوردن عماد خییلی خوشحال شدم😊😁😄 دلم خیلی خنک شد ایشاالله به چند وقت دیگه هم به غلط کردن میفته😠 بی شعور بی شخصیت هوس باز زشت بی ریخت ……….
عصبی میشم وقتی این رمان رو میخونم
ازبس کم مینویسی
مردشور خودتو و این رمانت نوشتنت. عزیزم تو که نمیتونی بنویسی مشکل داری خب ننویس اوکیییییی؟
نظرم در مورد این پارت عماد دیگه داری شورشو در میاره تو که هنوز به گلاویژ احساس داره غیرت داری پس غلط کردی اونو از خودت دور کردی
و همچنین گلاویژ خاک تو سرت کنن تو که داشتی زندگیتو برای عماد تعریف میکردی اینا رو هم تعریف میکردی با سانسور که بعدا تو زندگیت مشکلی پیش نیاد
به نظرم هر دوشون تقسیر دارن😊🤙🤙
گلاویژ همه حقیقت بهش گفت حالا با سانسور اصلا اگه.هیچیم نمیگفت بعد اون گواهی باید باور میکرد که گلاویژ پاکه ولی اون فیلم و عکسارو باور کرد. حالم از عماد بهم میخوره 😬😬 لعنت بهت عماددد
فلش بک به گذشته، همینجوری رمان حرکت رو به جلو نداره، نویسنده هم هی برمیگرده به عقب،
واقعا متاسفم با این قلم و نوشتنت، اسم خودتو گذاشتی نویسنده
بار الها نویسنده را ب راه زیاد نوشتن هدایت بفرما
آمییین
الحقققق