3 دیدگاه

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 95

5
(4)

 

عصبی است وقتی میگوید:
-بدبخت من واس خاطر خودت میگم…
رُک و آرام در چشمانش میگویم:
-نمی‌فهممت!

دستم را میگیرد و انگار برای یک بچه ی زبان نفهم توضیح میدهد:
-خب بذار روشنت کنم حوری…
-حورا…

یک کلمه میغرد:
-زهرمار!
خنده ام میگیرد. صدایش خش میگیرد:
-زهرمار… نخند…

قشنگ نگفت؟!! مرگ بگیرم که نمیدانم چه مرگم شده است! لب میگزم و خنده را همراه با قلبم، فرو میدهم. او با نگاهی به لبهایم، آرام میگوید:
-برنگرد…

خنده ام رها میشود و با شیطنت میگویم:
-تو از برگشتنِ من میترسی…
دستم فشرده میشود.

با تکخندی میگوید:
-گُو نخور!
خنده ام به آنی جمع میشود. اصلا نمیشود به رویش خندید!!

-میشه مودب باشی؟!!
کلافه تر از قبل میخندد و غر غر کنان میگوید:
-خُو گورتو گم کن دیگه دختر… بیا برو! چته؟ برو بذار همین جا تموم شه… خوشم نمیاد دیگه ریختتو ببینم…

لبهایم جمع میشوند. چقدر رُک… و چقدر… عجیب که دلم با این حرفها برود!!
-نمیخوام…
-تو غلط میکنی!

بیشتر دلم میرود و لعنت! اسمش را ناله میکنم:
-بها…
اخم میکند و خیره در چشمانم نفس عمیقی میکشد.

-میزنمت حوری!
یکی قلبم را بگیرد! آرام زمزمه میکنم:
-تو به من حس داری…

پلک میزند و بهت زده میپرسد:
-چی دارم؟!
حرف دیگری میزنم:
-برمیگردم…

مکث میکند. نگاهش عصبی ست… یا گیج شده است؟
-حتی مجبور شی تا تهش باهام پیش بری و بهم حال بدی و خودتو به گ… بدی؟!
واقعا رُک و بی ادب است! و تهِ حرفهایش یک چیزی… یک چیزی هست… یک… حس؟!

 

-اوهوم…
-خَر…
آب دهانم را فرو میدهم.

-تو حسی بهم داری؟!
اخم میکند:
-چی میگی تو؟!
-چه حسی بهم داری؟!

مات می شود. دستم تو دستش، و نگاهش ماتِ چشمانم. این نگاه خالی از حس نیست… به خدا نیست!
و این یعنی یک قدم نزدیک شدن به پیرزوی؟!

حس خودم هیچ… در این لحظه فقط حسی که شاید او نسبت به من داشته باشد، مهم است. قطعا مهمتر از حسِ مسخره ی من!

دستم را به آرامی بیرون میکشم و عقب… نمیکشم! به جایش آرام روی دستش را نوازش میکنم و به نرمی میگویم:

-زور میزنی که برنگردم… نگرانمی… میترسی لجبازی کنم و بیشتر باهام پیش بری… میترسی بیشتر اذیتم کنی… از اینکه بلایی سرم بیاری، میترسی… یا نمیخوای بهم آسیب بزنی… یا خودت… بیشتر از این درگیرِ من بشی…

با پوزخندی میگوید:
-داره کُ… میگه…
هوف بویی از ادب و شخصیت نبرده است کلا!

مکثی میکنم و با لبخندِ نرمی میگویم:
-آقای بی ادب… خودتو درگیرِ من نکن، چون من خودم درگیرِ یکی دیگه ام!

حرفم به شدت حالش را به هم میریزد. در اوجِ ناآرامی، گوشه ی لبش کشیده میشود و دوباره به حالت قبل بازمیگردد.

میخواهد حرفی بزند، اما من زودتر میگویم:
-و تو قراره کمکم کنی! فراموش نکردی که چه قراری باهم گذاشتیم؟ یا کلا… آبتین رو این وسط فراموش کردی؟!

با خنده ی مسخره ای سر به طرفین تکان میدهد و من میگویم:
-مگه همه چی به خاطرِ آبتین نیست؟
میان خنده میگوید:

-پس آبتین هنوز سرِ جاشه؟
نمیدانم از این سوال چه برداشتی بکنم.
-مگه قراره نباشه؟!

سرش را بالا و پایین میکند و نمیدانم چرا هنوز آن خنده ی مسخره را دارد.
-میخوای باشه دیگه…
واقعا… میخواهم باشد؟!!

-قطعا!!
زیر لب میگوید:
-اسگل!

اخم میکنم:
-موهاتو میکِشما!!
بهت زده میخندد و راستش… از صدای خنده اش دلم ضعف میرود!

-نخند…
-جون… جیگر!
چندشِ… بامزه ی… خوردنی!
-ایش!

لپم را میکشد و با لذت میگوید:
-انقدر قِر و قَمیش نیا، نمیذارم بریا!
وای این رویش اصلا خیلی عجیب تر است!

دستش را به نرمی پس میزنم و بی اراده با ناز میگویم:
-نه به اون که میگی برنگردم، نه به الان که نمیخوای بذاری برم… چته آقای بهادر؟

اینبار با کفِ دو دستش صورتم را میفشارد و پرحرص و لذت میغرد:
-تو غلط زیادی میکنی برنگردی بزغاله!! بزنم از وسط نصفت کنم؟ برمیگردی صاف میای ورِ دلِ خودم… خب حوری؟

خدایا نفس ندارم!! او خیره به لبهای جمع شده ام دستور میدهد:
-بگو خب!

دستانم دور مچش حلقه میشوند تا فشار دستانش را روی صورتم کم کنم.
-نکن…

-فقط بگو خب!!
با لبهایی که به خاطرِ فشار دستان او غنچه شده اند، میگویم:
-اگرم برگردم، به خاطرِ آبتینه…

خود را جلو میکشد و در فاصله ی خیلی کمی میگوید:
-به خاطر هر خری میخواد باشه… فقط برگرد پیشم… خب؟!!

حس میکنم صورتم زیر دستانش داغ میشود. این همه حس از کجا می آید؟!

-دستتو بردار الدنگ!
صورتم را تکان میدهد:
-بگو خب!!

دمی میگیرم و با رضایتِ تمام… بالاخره یک کلمه میگویم:
-خب!

سکوت میکند. نگاهش بهت زده تا چشمانم بالا می آید. نه اینکه انتظار جوابی جز این را داشته باشد، نه! فقط واکنش امروزِ من… و خودش… و تمامِ این لحظه ها برایش تازگی دارد. برای من هم!

به یکباره رهایم میکند. میخند… متعجب و با لذت… و شاید گیج… میگوید:
-بریز پایین!
رُک و به جا و…

-بی ادب، لطفا!
خیره خیره نگاهم میکند و گیج تر از آن است که جوابی بدهد. من هم میریزیم پایین و ملاقاتِ پرهیجانِ امروز را همین جا به پایان میرسانم!

به سمت در خانه میروم. نگاهم میکند؟! دلم میخواهد برگردم و ببینم که همچنان نگاهش به من است. اما قبل از اینکه برگردم، صدای گاز دادنِ ماشینش را میشنوم و بادی که پشتم را تکان میدهد. رفت؟! یشعور خواستنم را در نطفه خفه کرد انگار.

برمیگردم و به رد رفتنش نگاه میکنم. مثلِ اینکه بله… ثابت کرد بهادر هست و خواهد بود!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي

رمان شهر بازي 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات…
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (3)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۰۴۴۱۴۷

دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده…
InShot ۲۰۲۳۰۴۱۸ ۱۰۵۰۱۵۱۹۵

دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…
IMG 20240522 075749 599

دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی 4 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۱۵۵۵۳۹۷

دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
1 سال قبل

کاش پارت هارو زودتر بزارین

زهرا
زهرا
1 سال قبل

خیلی رمان جذابی هستش ولی کاش پارت هارو زودتر بزارین

نسیم
نسیم
1 سال قبل

اوووخیی این دوتا چقد باحالن عاشقشونم😍😂

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x