رمان تارگت پارت 106

4.6
(5)

 

با اینکه بهم خوردن این مراسم مسخره تنها خواسته اون لحظه ام بود ولی راضی به این نبودم که بهای این بهم خوردن بشه دزدیده شدن ماشینشون..
واسه همین منم با نگرانی و استرس کفشام و پوشیدم و پشت سرشون راه افتادم سمت کوچه که دیدم بله.. جدی جدی جا تره و بچه نیست..
چند نفر از همسایه ها.. با سر و صدای اون یارویی که داد و بیداد کرده بود بیرون اومده بودن ولی هیچ کس خود دزد و ندیده بود که بخواد رد و نشون و مشخصاتی ازش بده!
تا اینکه داییم رو به همون آدمی که خبرشون کرده بود پرسید:
– آقا پس شما که ندیدیش از کجا فهمیدی دزدی شده؟
– والا من از دور دیدم یکی یواشکی سوار ماشین شد.. کوچه هم تاریک بود دید خوبی نداشتم.. اول فکر کردم می خواد یه چیزی از تو ماشین برداره در بره.. تا گفتم دزد گازش و گرفت رفت.. قیافه اش هم نتونستم ببینم کلاه رو سرش بود..
– ای بابا.. خدا لعنت کنه هرچی دزد و خلافکاره!
یارو نگاهی به ساختمونای دور و بر انداخت و پرسید:
– این خونه ها دوربین موربین نداره؟ شاید از اونا بشه قیافه یارو رو تشخیص داد!
قبل از دایی یکی از همسایه ها گفت:
– نه تو این کوچه هیچ کس نداره فقط آقای جمالزاده داره که اونم ته کوچه اس اصلاً اینجا رو نمی گیره!
پدر پیام که هنوز از شوک این اتفاق در نیومده بود زودتر از خانواده اش که همه اشون پریشون و مضطرب بودن و نمی دونستن باید چیکار کنن.. خودش و جمع و جور کرد و رو به داییم گفت:
– با اجازه اتون ما دیگه رفع زحمت کنیم..
– خواهش می کنم چه زحمتی.. زودتر برید کلانتری ایشالا که گیرش میندازید اون از خدا بی خبر و..
– ایشالا.. من با خانوم بچه ها هماهنگ می کنم.. تو یه فرصت مناسب تر خدمت می رسیم!
تو دلم گفتم فرصت مناسب تری که دیگه هیچ وقت نمیاد چون دوباره پاشون و بذارن جایی که همچین خاطره تلخی براشون رقم زد و اگه فقط یه درصد خرافاتی باشن.. از همین الآن این ازدواجی که قرار بود شکل بگیره رو بدشگون می دونستن!
داییم انگار که اون مقصر دزدیده شدن ماشینشون بود با شرمندگی لب زد:
– خدمت از ماست.. واقعاً شرمنده.. ما اصلاً همچین موردی تو محل نداشتیم! از آقا پسرتونم عذر خواهی کنید!
– چشم.. ببخشید دیگه الآن یه کم اعصابش بهم ریخته اس.. با اجازه..
– خدا ببخشه.. به سلامت!

نگاهم چرخید سمت پیام که دور تر از ما وایستاده بود و داشت با گوشیش تند تند شماره می گرفت و انگار برعکس باباش و مادر و خواهرش که در عین ناراحتی خیلی محترمانه ازمون خداحافظی کردن یه جورایی ما رو مقصر این اتفاق می دونست که حتی سرش و واسه خدافظی برامون تکون نداد و سریع راهش و گرفت تا احتمالاً برن کلانتری و تکلیف این دزدی رو روشن کنن!
هرچند با این شرایط و اینکه هیچ کس نبود تا قیافه اون دزد و تشخیص بده بعید می دونستم به همین راحتی گیر بیفته و در اون صورت جدی جدی من عذاب وجدان می گرفتم.. انقدر که از دیشب به خاطر این خواستگاری غر زدم و آه و ناله کردم!
همسایه ها هنوز وایستاده بودن و داشتن درباره این اتفاق و اتفاقات مشابه با داییم حرف می زدن.. منم قبلِ اینکه زن داییم از بهت دربیاد و شروع کنه به حرف زدن و سوال پرسیدن خواستم برگردم تو ساختمون که یه لحظه.. چشمم به ماشینی افتاد که سرکوچه با چراغای روشن پارک شده بود!
ماشین بی نهایت برام آشنا بود و تا ذهن به خواب رفته ام بخواد بیدار شه و بهم یادآوری کنه این ماشین کیه شیشه سمت راننده پایین اومد و من همونجا نفسم رفت با دیدن میران که پشت فرمون نشسته بود و داشت بدون ترس از حضور بقیه به من نگاه می کرد..
هرچند که مطمئناً اون لحظه و تو این گیر و دار هیچ کس نه حواسش به میران بود و نه به منی که نگاهم و حتی به اندازه یه پلک زدن نمی تونستم بگیرم!
فاصله امون تقریباً زیاد بود ولی.. عجیب بود که پوزخند روی لبش و نگاه خشمگینش و خیلی راحت می تونستم تشخیص بدم و احمقانه فقط داشتم به این فکر می کردم که کاش.. تنها دلیل عصبانیتش جواب ندادن من به تماس هاش باشه و هنوز بو نبرده باشه که اینجا چه خبر بوده!
ولی خیال خامی بود چون همون لحظه دیدم اون یارویی که مردم و با داد و بیدادش خبر کرده بود راه افتاد سمت ماشین میران.. یه چیزی ازش گرفت و تو یه چشم به هم زدن غیب شد.. میرانم پشت سرش.. اینبار بدون حتی یه نیم نگاه به سمت من هاج و واج مونده وسط کوچه.. شیشه ماشین و بالا کشید و رفت..
خدایا چی شد؟ چی داره می گذره دور و بر من؟ اون یارو با میران چیکار داشت؟ چی ازش گرفت؟ یعنی.. یعنی پول گرفت ازش؟ آخه واسه چی؟ مگه چیکار کرده بود که…
با کنار هم چیدن پازل های پخش و پلا شده توی ذهنم کنار هم خیلی راحت به جواب همه این چرا و چی شد ها رسیدم.. هرچند که رسیدن به جواب بیشتر گیجم می کرد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233751 1102

دانلود رمان دختر بد پسر بدتر 2 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن…
IMG 20230127 013604 6622

دانلود رمان شوهر آهو خانم 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی…

رمان بوسه گاه غم 4 (2)

14 دیدگاه
  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده،…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۴ ۲۳۱۴۳۵۵۹۹

دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی 2.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید……
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۱۱۰۹۳۹۲۵۷

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست 5 (1)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون…
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
IMG 20230123 235130 203

دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۳۴۶۰۶

دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۲۲۶ ۱۲۴۶۳۴۱۷۸

دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارام
ارام
2 سال قبل

اولاش پارتا طولانی بود
نگرانم تا اخر رمان ب روزی یک خط برسیم

انا
انا
2 سال قبل

چرا پارت ها اینقدر کوتاهن

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

چرا انقدر کمه
اصن نوسنده پیامامون رو می خونی؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط ناشناس
سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  ناشناس
2 سال قبل

تقریبا خوب می نویسه اما بی مفهوم می نویسه

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x