رمان تارگت پارت 114

4.3
(6)

 

– واسه دوستم کادو خریدم.. آخر هفته تولدشه.. یه تابلوی دکوریه!
– آهان.. باشه!
به نظر می رسید راضی نشده از توضیحم و ترجیح می داد بسته رو باز کنم و نشونش بدم.. منم که همچین قصدی نداشتم.. خواستم برم بالا که گفت:
– میگم.. ناهار بیا اینجا.. غوره مسما گذاشتم!
– نه مرسی.. ناهار درست کردم!
نمی دونستم چرا.. ولی منی که دیگه به حد کافی شناخت پیدا کرده بودم از این آدم.. می دونستم ته این نگاه یه چیز دیگه هم هست.. یه چیزی فراتر از یه دعوت ناهار ساده!
انگار اصلاً این بهونه بود تا من و بکشونه خونه اشون و دوباره خفتم کنه واسه نقشه و برنامه های بعدیش.. که من دیگه محال بود همچین فرصتی و بهش بدم!
هنوز داشتم چوب سکوت و کوتاه اومدن قبلیم جلوی این آدم و می خوردم و نمی خواستم حالا که به زور داشتم خودم و از چاله بیرون می کشیدم.. دوباره بیفتم تو چاه!
– ببخشید زن دایی.. زیر گاز و خاموش نکردم الآن می سوزه.. فعلاً!
دیگه بهش مهلت حرف زدن ندادم و سریع رفتم بالا.. اول زیر قابلمه دمپختکی که برای خودم درست کرده بود و کمِ کم کردم و بعد رفتم سر وقت بسته!
دقیقاً همونی بود که می خواستم و با اینکه خرید اینترنتی زیاد می کردم و کم پیش می اومد چیزی که می خرم با عکسی که ازش دیدم مطابق نباشه ولی سر این یکی خیلی حساس بودم.. چون شک نداشتم آدمی که قرار بود این و بهش بدم چند برابر من حساسه!
یه هفته ای از وقتی که میران قهر کرد می گذشت.. بعد از اون من یکی دو بار دیگه هم زنگ زدم و پیام فرستادم که بازم بی جواب موند و بعدش دیگه هیچ عکس العملی به این بی محلی کردناش نشون ندادم!
تنها راه ارتباطیمون همون راننده ای بود که یه موجودی به سمجی خود میران بود و از هیچ طریقی نمی تونستم بپیچونمش!
می دونستم مقصر منم و پنهون کاری اون روزم.. به هر حال اگه این رابطه رو می خواستم منم باید یه کم برای دوباره جفت و جور شدنش تلاش می کردم و این تلاش و به میران هم نشون می دادم.
ولی واقعاً نمی دونستم باید چیکار کنم و چه جوری دوباره توجهش و به خودم جلب کنم.. من تو راه شناختنش بودم که این اتفاق افتاد و انقدر رفتارهای غیر قابل پیش بینی از خودش نشون می داد که کار و همه جوره برای من و تصمیماتم سخت می کرد!
میران موضع خودش و مشخص کرده بود.. دیگه تو دوراهی اینکه می خواد رابطه امون ادامه داشته باشه یا نه نبودم.. چون مسلماً آدمی که با یکی بهم می زنه.. یه راننده براش استخدام نمی کنه که رفت و آمدش بدون مشکل و راحت باشه.. حالا نوبت من بود که باید خودی نشون می دادم!

اول تصمیم داشتم برم در خونه.. یا شرکتش.. یه جوری جلوی چشمش دربیام تا بالاخره مجبور بشه یه وقتی واسه حرف زدن بهم بده!
ولی خب.. خیلی سریع پشیمون شدم چون اینجوری زیادی غرورم له می شد و کارم یه جورایی جنبه خواهش و التماس.. یا حتی آویزون بودن پیدا می کرد!
تا اینکه بعد از چند شبانه روز فکر کردن شب بیداری و تحقیق و بررسی.. تصمیمم و گرفتم و امروز وقت عملی کردنش بود.. فردا روز مرد بود و من می خواستم هرطور شده همین امشب کار و تموم کنم! یعنی.. بهترین مناسبتی بود که سر راهم قرار داشت و به موقع توی تقویم چشمم بهش افتاد و تونستم براش برنامه ریزی کنم!
نمی دونستم کار درستی بود یا نه.. حتی اینم نمی دونستم که میران اون واکنش مورد نظرم و نشون میده یا نه.. ولی در حال حاضر بهترین روشی بود که هم می شد این قهر طولانی شده رو تموم کرد و هم.. لازم نبود من تا این حد خودم و کوچیک کنم که برم در خونه اش و به خاطر چند دقیقه حرف منتش و بکشم!
این تصمیمم و یه جورایی مدیون آفرین بودم و حرفای اون روزی که تو خونه اشون بهم زد.. همینکه واسه سنجیدن غیرت دوست پسرش.. از قصد کاری می کرد تا یه نفر مزاحمش بشه و عکس العمل طرف و شکار کنه.. حالا کار من نه به اون شوری ولی خب.. تا حدودی کرم ریختن محسوب می شد و امیدوار بودم که میران واکنش تندی به این قضیه نشون نده!
*
تا تموم شدن ساعت کاریم و بیرون زدن از هتل.. دل تو دلم نبود.. همه اش استرس داشتم که این وسط یه چیزی جور در نیاد و من نرسم به اون چیزی که می خوام!
من که دیگه با میران در تماس نبودم و ممکن بود اصلاً به هر دلیلی تو شرایطی نباشه که بخواد بیاد سراغ من.. اصلاً شاید مسافرت باشه و من بیخودی اینهمه بدو بدو کردم..
ولی.. با دیدن ماشین آقای شاکری که مثل همیشه جلوی در هتل نگه داشته بود همه انرژی های منفی رو از خودم دور کردم و با یه نفس عمیق جلو رفتم و سوار شدم!
بعد از سلام و احوالپرسی.. همینکه ماشین و روشن کرد تا حرکت کنه گلوم و صاف کردم و گفتم:
– آقای شاکری من امشب خونه نمیرم.. جایی هم که می خوام برم یه کم از اینجا دوره.. اگه ممکه من و جلوی یه ایستگاه مترو نگه دارید.. بقیه راه و با مترو برم راحت ترم.. دیگه مزاحم شما نمی شم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۴۳۰۶۲

دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۵۱۴۱۸

دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۳۴۶۰۶

دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
IMG 20230127 013928 0412

دانلود رمان خطاکار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما…
عاشقانه بدون متن 6

دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛…
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.4 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل

تازه دو روزه رمانشو مخونم… و به نظرم قلم قوی ای داره… پارتاش هم به اندازه س:) خوبیش اینه ک هر روز پارت میده… من همزمان با این رمان…
رمان عشق ممنوعه استاد رو هم ی سال دنبال مکنم…
اولش قلمش فوق العاده بود… کم کم ک جا افتاد… هر روز دو خط چرت پارت میداد…
تمام دیدگاه ها منفی بود… رمان برای زمان حال بود… فصل ۲ رو ک گذاش… گف چن سال بعد…
سفر کرد ب آینده 😐:) الانم فک کنم ی ۱٠ ، ۱۵ روزه پارت نزاشته اصن… دگ نمخونم رمانشو…
اون دو خط پارت دلمو زد… ب نظرم این رمان داره خوب پیش میره… کاری نکنیم واز لج کنه نویسنده:) تا چن روز اصن پارت نده… هووووف/:

neda
neda
2 سال قبل

اینم رفته رفته کمش کرده پارتا رو… خوبه خوبه طاقچه بالا بذارین 😐🤕

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

تفف
جای حساسش تموم شد ای تخمی

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x