رمان تارگت پارت 191

4
(4)

 

مثل همین الآن که با نهایت درموندگی بهش گفتم باهاش میرم تو خراب شده اش و تن به هرکاری که می خواد میدم. چیزی که فکر کردن بهش.. بعد از اون شب.. خود خود مرگ بود برام!
کارش که تموم شد و از فروشگاه بیرون اومد.. سریع سوار ماشین شد و انگار که جدی جدی دو تا زن و شوهریم که اومدن برای خونه اشون خرید کنن توضیح داد:
– گفت فردا می فرسته در خونه.. خودشونم میان نصبش می کنن.
نیم نگاهی به منی که هنوز عین مرده ها نگاهم میخ فضای رو به روم بود انداخت و گفت:
– فکر نکن خودت و زدی به غش و ضعف می تونی از زیر خسارت قسر در بریا..
یه برگه گذاشت روی کنسول و ماشین و روشن کرد..
– فاکتور گرفتم برات.. تا قرون آخرش و بهم میدی!
چشمام و بستم و پوست بلند شده گوشه لبم و محکم با دندونم کندم و گذاشتم طعم مزخرف خون.. توی دهنم پخش بشه..
– چرا کاری می کنی که تهش اینهمه ضرر بهت بخوره؟ با این وضعیت درب و داغون مالیت.. فکر کنم باید حقوق چند ماهت و دو دستی بدون کم و کاست تقدیم من کنی تا بی حساب بشیم. البته اگه خوش بین باشیم و تو این مدت.. خسارت دیگه ای بهم نزنی.
می دونستم دردش پول نیست.. هیچ وقت نبوده. ولی اونم می دونست که همیشه مشکل این پول کوفتی رو داشتم که حالا داشت از همین نقطه بهم ضربه می زد.
کاش می تونستم بهش حالی کنم.. حاضرم همه دار و ندارم و بدم.. که فقط دست از سر من برداره. کاش همچین گزینه ای سر راهم بود. اون موقع شک نداشتم که همه کار می کردم تا انجامش بدم.
ولی حالا.. حکم یه زندانی رو داشتم که باید صبر می کردم تا مدت محکومیتم تموم بشه.. بدون اینکه امیدی به عفو و آزادی زودتر از موعد داشته باشه..
از بین اینهمه فکر و خیال که تو سرم چرخ می خورد.. اصلی ترین سوال همین بود که پرسیدم:
– تا کی؟!
اینبار انقدر بلند پرسیدم که مجبورم نکنه دوباره تکرارش کنم..
– چی تا کی؟!
– تا کی مجبورم.. ریخت حال به هم زنت و.. تحمل کنم؟! تا کی قراره.. سر هر مسئله ای.. اینجوری زجرم بدی و.. از نقطه ضعفام.. سوء استفاده کنی؟! تا کی می خوای زندگیم و به لجن بکشی؟

آروم خندید و جواب داد:
– مگه می شه واسه یه رابطه.. زمان و تاریخ مشخص کرد؟ مثلاً همه دوست پسر و دوست دخترا بگن که ما فقط باید تا فلان روز با هم بمونیم و بعدش بای بای! نچ.. این چیزا رو نمی شه به همین راحتی تشخیص داد.. حالا جلو می ریم ببینیم چی می شه.
سرم و با تکیه به صندلی ماشین به سمتش چرخوندم که ماشین و تو ترافیک نگه داشت و با لبخند زل زد به صورت بی شک رنگ پریده و پژمرده شده ام..
– اگه دختر خوبی باشی و.. چپ و راست مثل امروز جفتک نندازی.. تموم شدن این رابطه به من بستگی داره.. این که کی دلم و بزنی و دیگه نخوام حتی ریختت و ببینم. که اونم.. قول صد در صد بابتش نمیدم. ولی اگه دختر خوبی نباشی و بخوای چپ و راست جفتک بندازی.. تموم شدن این رابطه.. مساوی می شه با رفتن آبروت.. پیش خانواده داییت و همکارات و هرکسی که تو رو می شناسه!
– ازت متنفرم!
نیشش تا بناگوش باز شد.. دستش و دراز کرد و حین کشیدن گونه ام لب زد:
– هرچه از دوست رسد نیکوست.. بادوم من!
×××××
بعد از درست کردن یه لیوان شیرموز که توش و پر کرده بودم با پسته و بادوم و گردو و شیره خرما.. که تبدیلش می کرد به یه معجون تمام عیار.. از پله ها رفتم بالا و در اتاق و باز کردم.
درین پشت به در.. لبه تخت.. با همون لباسای بیرونش نشسته بود و هیچ علائمی از حیات تو وجودش دیده نمی شد و اگه به جای نشستن.. خوابیده روی تخت می دیدمش.. بدون شک فکر می کردم مرده!
– نگفتم مگه لباسات و در بیار؟!
هیچ حرکتی نکرد و جوابمم نداد.. تا وقتی رو به روش وایستادم.. انقدری نزدیک.. که پاهای از تخت آویزون مونده اش بین پاهام قرار گرفت و مجبور شد سرش و برای دیدنم بالا بگیره.
نگاهش جوری بود که حسش و فریاد می زد.. همون حسی که توی ماشین به زبون آورده بود و حالا داشتم حقیقی بودنش و تشخیص می دادم.
لیوان و گرفتم سمتش و گفتم:
– بخور جون بگیری..
فقط به همون نگاه ادامه داد و هیچی نگفت. خوب می فهمیدم که دارم با این ملایمت به خرج دادن و یه جورایی با پنبه سر بریدن.. گیج و کلافه اش می کنم. ولی خب.. هدف منم همین بود که از قضا توش.. زیادی تبحر داشتم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 235654 617

دانلود رمان التهاب 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…      
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۱۷۶۲۱

دانلود رمان انار از الناز پاکپور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد…
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (7)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۹ ۲۱۰۲۱۸۰۲۹

دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (2)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

کولاخخخخخخخ

ثنا
ثنا
1 سال قبل

میدونی عوضی تو زجر دادن اون تبحر داری نه چیز دیگه

...........
...........
1 سال قبل

اهم اهم اهم
میران بدرقمه رو نرومه
تولوخدا من میرانو تیکه تیکه کنم بندازم جلو ریتا تولوخدا

توت فرنگی
توت فرنگی
1 سال قبل

ایش چه قدر کش میدی آخه😐

Maedeh
1 سال قبل

ظلمه نکن میران

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

فن های بهش خبر دادن به خاطر (نوا)میگه چشم 😂😂

Maedeh
پاسخ به  یه خل ،به تو چه(سارا)
1 سال قبل

😂😂😂فدایت🤣🤣🤣

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

بگو این دختره اگه عقل داشت این قدر راحت اعتماد نمی کرد

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

درین باید به جای حساس میران ضربه بزنه. آب جوش یا … بریزه جای حساس اش 🤣😆
البته قبلاً هم گفتم ولی این درین هییییییی

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

ریما شمشیر و از رو ببنده عقیمش کنه 😂

سار
سار
1 سال قبل

الان علوی میاد فلسفه چینی می‌کنه 😆😆😆بیا بنویس بهت بخندیم علوی

علوی
علوی
پاسخ به  سار
1 سال قبل

جات باشم یه جک دیگه برای خنده گیر میارم.

سار
سار
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

همین بهترین جکه
دریغ نکن ازمون علوی جان 🤣🤣
جدی میشی شروع می‌کنی به فلسفه چینی و راه حل دادن که بره فلان شهر و از فلان جا بره 😆😆😆

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  سار
1 سال قبل

فلسفه نیست
یه نظریس مثل خودتون به نظر دیگران احترام بزارین….

Maedeh
پاسخ به  سار
1 سال قبل

فلسفه نیست گلم
نظرشه همون‌طور که اون به نظرت احترام میزارع توعم باید بزاری✨

ثنا
ثنا
پاسخ به  سار
1 سال قبل

ببین خوب بعضیا خیلی میرن تو بحر داستان خودمم همینم و این قلم قوی نویسنده رو نشون میده که مارو به ذوق میاره که فلسفه ببافیم و راحل بدیم

سیما
سیما
1 سال قبل

فاطمه جون شما رمان رو تا آخر خوندی ؟بالاخره میگه دلیل این کارش چیه یا نه ؟
دلیل کار استاد تقوی یا آراد رو میگه ؟فقط امیدوارمون کن که حداقل بدونیم میگه یا نه ؟
اصلا این رمان هیچ پیشرفتی نداره واقعا نمی‌دونم چرا هرروز میام میخونمش 🤭🤭😅😅😅
تا الان دیگه باید گفته باشه دلیلش رو
یا همون تقوی رو که اون کارو کرد کلا فراموش شد انگار

Maedeh
پاسخ به  سیما
1 سال قبل

نه نخونده

ستایش
ستایش
1 سال قبل

بمیری میران فقط همین

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x