رمان تارگت پارت 223

4.2
(5)

 

 

– من؟

– اوهوم! یه چیزی سفارش بده با هم بخوریم!

– من.. من فعلاً میل ندارم. سرمم شلوغه.. باید به کارم برسم.

– کار جای خودش.. شامم جای خودش دیگه!

گوشه لبم و به دندون گرفتم و یه کم فکر کردم چه جوری از این یه دندگیش که بعضی وقتا مثل الآن به بالاترین حدش می رسید خلاص بشم.

چون فقط کافی بود بفهمه رو یه مسئله ای اصرار دادم و تا مجبورم نکنه خلافش عمل کنم.. بیخیال نمی شه و امروز بدترین روز ممکن برای این کار بود..

با همه اینا حس کردم صداقت بهترین روشه ممکنه که یه کمم عجز قاطی لحنم کردم و لب زدم:

– نمی شه.. همینجوریشم سمیع گیر داده.. امروز چند بار اشتباه کردم. ببینه از زیر کار در رفتم و نشستم به غذا خوردن کفری می شه..

یه کم به سمتش خم شدم و با التماس بیشتری زل زدم به چشمای بی حسش..

– تو رو خدا میران.. همه چی رو که ازم گرفتی.. کارم و ازم نگیر.

پوزخندی زد و با بی رحمی لب زد:

– گرفتن کار.. قصاص خوبی در برابر گرفتن جون نمی شه نه؟

وا رفته و مبهوت زل زدم بهش.. یعنی.. جدی جدی قصدش همین بود. اومده بود تا اقدام ناموفق من و با گرفتن شغلم تلافی کنه؟

نمی دونم چی تو چهره ام دید که عقب کشید و با خنده گفت:

– خب حالا.. غش نکنی دوباره! نترس.. آسیبی به شغلت نمی زنم. گفتم که.. فقط دلم تنگ شده بود اومدم ببینمت.. برو به کارت برس! غذامم که تموم شد.. آماده شو با هم بریم. کارت تا اون موقع تموم می شه دیگه؟

نفسی گرفتم و سرم و به تایید تکون دادم.

با وجود حرفی که زد.. حتی ذره ای دلم آروم نگرفت.. چون دیگه عادت کرده بودم که به این آدم و حرفاش هیچ جوره اعتماد نکنم..

ولی حالا که اجازه رو صادر کرده بود سریع برگشتم سر کارم و سعی کردم تا حد امکان نگاهم سمت میزی که میران پشتش نشسته بود برنگرده.

فقط وسطا گاهی یواشکی نگاهش می کردم که می دیدم کاملاً راحت و خونسرد انگار که جدی جدی برای غذا خوردن اومده بود نه آزار دادن من.. یا سرش تو گوشیش بود.. یا غذاش و می خورد و حتی سعی نمی کرد با چشم چرخوندن تو سالن دنبالم بگرده.

همه اینا باعث شد راحت تر به کارم ادامه بدم و سفارش مشتری ها رو بدون هیچ ایرادی ثبت کنم که بالاخره نگاه های خیره و آماده برای گرفتن آتوی سمیع هم از روم برداشته شد و تونستم نفس راحت تری بکشم.

 

 

 

 

دیگه تقریباً به آخرای ساعت کاریم رسیده بود و موج جدید استرس به جونم افتاد.. با فکر به اینکه میران برای قسمت رفتن به خونه چه برنامه ای برام چیده.

ضمن اینکه واقعاً دیگه برام غیر ممکن بود که واسه سه شب متوالی خونه اش باشم.. من داشتم همه این بدبختی ها رو تحمل می کردم که فقط آبرو حیثیتم پیش خانواده داییم نره و حالا.. اونا همین جوریشم با این رفت و آمدهای بیش از حد زیاد شده من.. بهم مشکوک شده بودن!

داشتم فکر می کردم از هر راهی که شده فکر رفتن به خونه اش و از سرش بندازم و حتی شده پیشنهاد بدم خودم فردا صبح برم خونه اش که با صدای افتادن چیزی روی زمین سرم و به سمت میزی که داشتم از کنارش رد می شدم.. برگردوندم.

چنگال یکی از مشتری ها افتاده بود زمین و مردک حتی به خودشم زحمت نمی داد تا دولا بشه و برش داره.. با نهایت پررویی جوری به من زل زد که مثلاً بهم بفهمونه وظیفه منه که برش دارم.

تو این روزی که سمیع بیشتر از همیشه روم زوم کرده بود.. سر و کله زدن با همین مشتری های رو اعصاب و کم داشتم که جور شد.

ولی اهمیت ندادم و بعد از برداشتن چنگالش گفتم:

– می رم براتون یکی دیگه میارم.

دیگه نموندم تا حرفی بزنه و رفتم یه چنگال دیگه براش آوردم و گذاشتم روی میزش.. ولی همینکه روم و برگردوندم و خواستم رد شم.. اینبار ظرفی که توش چند مدل سس قرار داشت روی زمین چپه شد و سس ها هم هر کدوم یه طرف افتاد.

با بهت زل زدم به صورت پسری که لبخند رو لبش نشون می داد اینبار از قصد این کار و کرد. چرا انقدر آدم های بیشعور و وقیح دور و بر من زیاد بودن؟

– خانوم کاشانی مشکلی هست؟

با صدای سمیع که از جلوی صندوق داشت صدام می زد.. سرم و یه کم به سمتش برگردوندم که با ایما اشاره بهم فهموند زود اونا رو از زمین جمع کنم و منم از سر ناچاری و بدبختی.. سرم و به تایید تکون دادم و روی پاهام نشستم واسه جمع کردن گندی که پسره زده بود.

همه وجودم می لرزید از شدت خشم و حس تحقیر به خاطر اینکه باید جلوی پای یه آدم مریض مثل این می نشستم و گند کاریش و تمیز می کردم.

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 225708 983

دانلود رمان ستاره های نیمه شب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۳ ۲۳۱۴۰۶۳۸۵

دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۸۴۱۴۵۸

دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۶۴۵۸۳۷

دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۲۳۵۰۰۹۵

دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۰۲۹۰۳۹

دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند 1 (1)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی…
IMG 20240717 155824 919 scaled

دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای…
رمان افگار

دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری 4.3 (6)

2 دیدگاه
  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۴ ۲۳۱۴۳۵۵۹۹

دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی 2.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید……

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
1 سال قبل

حدس: غیرت میران خان می‌جنبه و کلاً یه کاری می‌کنه که درین رو اخراج کنن. البته به عمد نیست و به خاطر دفاع از درینه، اما نتیجه اخراج درین می‌شه و این هم می‌شه یا معضل جدید برای این بدبخت.

کاش هر چه زودتر اون قرص کوفتی دوم رو جای درستش خرج کنه. مردن و نمردنش مهم نیست. اثرش رو میران مهمه.

آسمان
آسمان
1 سال قبل

والا چرت شده داستانت یک ماهه تو خونه نگه داشتی الان چند هفته اس تو رستوران خب مثل رومان ازدواج اجباری توی چند تا پارت تمومش کن دیگه معلوم نیست داریم چی میخونیم

یسنا
یسنا
1 سال قبل

بهتر از دفعات قبل شده، فقط یادت باشه داستان زیادی داره حول محور دو نفر می‌چرخه! این طرز بیشتر شبیه خاطره نویسی شده تا داستان. آدمهای مؤثر داستانت رو بیشتر کن تا بتونی اتفاقهای جدید بسازی وگرنه همه اش باید حوادث تکراری بین این دو نفر رو هی تکرار کنی و این برای خواننده خسته کننده و برای شمای نویسنده بن بست در محتوای داستانت میشه.

Yas
Yas
1 سال قبل

اه دیگه گندشو در اوردی تا چند پارت باید تو رستوران باشه یعنی نباید بعد دوتا پارت یه اتفاق مهم میوفتاد ؟

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x