رمان تارگت پارت 373 - رمان دونی

 

 

 

 

 

نگاهم و به چشمای جدی و مصممش دوختم که گفت:

– هر موقع.. حس کردم که این قضیه.. داره از سمت من یه رنگ و شکل دیگه ای پیدا می کنه و.. به قول تو.. دلم می خواد رابطه امون فراتر از چیزی که هست بره.. بی سر و صدا از زندگیت بیرون می رم و حتی یه کلمه هم.. راجع به چیزی باهات حرف نمی زنم.. که بخوام تو رو معذب کنم. یا پیشنهادی بدم که بخوای از سر دوردرواسی یا چه می دونم جبران لطف و محبت من.. قبولش کنی! خوبه؟

– نه!

با اخمای درهم از تعجب بهم زل زد که توضیح دادم:

– بی سر و صدا نرید.. حداقل به عنوان دو تا دوست عاقل و منطقی که می تونیم از هم خدافظی کنیم!

لباش به لبخند کش اومد و سرش و به تایید تکون داد..

– باشه.. اول خدافظی می کنم بعد می رم.. خوبه؟

– آره خوبه.. ولی امیدوارم کار به اون جا کشیده نشه..

منتظر بودم بگه «منم امیدوارم» ولی چیزی نگفت و منم ترجیح دادم فکرم و درگیر این مسائل نکنم.. چون اگه قرار بود طبق عادت همیشگیم افکارش و پیش بینی کنم و یه برداشت از حرکات و واکنش هاش داشته باشم.. دیگه نمی شد اسم این رابطه رو یه دوستی ساده گذاشت و قضیه.. خیلی پیچیده می شد!

– خب.. من دیگه برم! تو هم استراحت کن!

با بلند شدن یهوییش.. منم برای این که سرگیجه نگیرم آروم از رو مبل بلند شدم و گفتم:

– چایی نخوردید!

– حالا وقت هست..

پالتوش و پوشید و حین رفتن سمت در گفت:

– چیزی لازم داشتی بهم بگو.. تو این سرما لازم نیست بری بیرون.. فردا غروب دوباره میام بهت سر می زنم.

– چیزی لازم ندارم به خدا.. شما هم زحمت نکشید!

قبل از باز کردن در یه نیم چرخ به سمتم زد و گفت:

– تا فردا فرصت داری که این رسمی حرف زدن و از زبونت بندازی.. دیگه قبول کردی دوست شدیم.. مگه نه؟

 

 

 

 

 

لبخند محوی زدم و سرم و به تایید تکون دادم که گفت:

– دلم می خواد.. دوستیمون به مرحله ای برسه.. که با میل خودت برام حرف بزنی و اول علت این حال بد و غمی که ثانیه ای از تو چشمات بیرون نمی ره رو برام تعریف کنی.. دوم…

با چشم و ابرو به دستم اشاره کرد و ادامه داد:

– این که چه رازی پشت اون رد سوختگی روی دستته که هر موقع حواست نیست.. ناخودآگاه بهش خیره می شی و می ری تو یه دنیای دیگه!

با این حرف سریع دستام و زیر همون پتویی که دورم بود قایم کردم و هیچی نگفتم. هیچ وقت فکرشم نمی کردم این حرکتم به چشم امیرعلی بیاد و انقدر کنجکاوش کنه که بخواد علتش و بپرسه.

به هر حال رد سوختگی بود که در اثر هر چیزی می تونست ایجاد بشه.. ولی حرکات و نگاه های خیره من.. دستم و رو کرد و فهمید حال بدم.. یه ربطی هم به این قضیه داره!

اصلاً نفهمیدم چه جوری خدافظی کرد و رفت.. فقط با عجله تن خسته و کوبیده شده ام و انداختم روی مبل و چشمام و بستم.

یه صدایی تو گوشم می گفت که زود وا دادی اونم وقتی به خودت قول داده بودی این بار نذاری هیچ کس بهت نزدیک بشه و می خواستی به همه ثابت کنی که تنهایی از پس همه چیز برمیای!

ولی خب.. اون موقع که این تصمیم و گرفته بودم.. فکرشم نمی کردم که تنهایی سر کردن انقدر سخت و طاقت فرسا باشه.

الآنم که چیزی عوض نشده.. من و امیرعلی قراره فقط برای هم یه دوست باشیم.. یه سنگ صبور که بتونیم حرفامون و به هم بزنیم و خودمون و خالی کنیم.. نه بیشتر و نه کمتر!

هرچند که هنوز نمی تونستم از اون آدم و احساساتی که توی دلش بود و نبود مطمئن باشم.. ولی انقدر دل دیوونه و لجباز و احمق خودم و می شناختم که با اطمینان بگم.. تا آخر عمرم.. دیگه هیچ کس نمی تونه دلیل تند شدن ضربانش باشه.. هیچ کس به جز…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
11 ماه قبل

خیلی قشنگ بود. نویسنده هم ادم باهوشی بوده. چون کل رمان منطقی بود و یهو شخصیت ها به طور جادویی همدیگه رو نمیبخشیدن. ادم اعصابش خرد نمیشد از حماقت. خیلی خوب بود.

mehr58
mehr58
1 سال قبل

هیچکس به چز میراننننن

رضا
رضا
1 سال قبل

سلام میگم چرا دیگ پارت نمیذاره

یلدا
یلدا
1 سال قبل

دوستان من خیلی وقته این رمان و نخوندم میشه یه خلاصه ازش بدین ک چیشد ، این ماجرای سوختگی چیه ، میران کدوم گوری رفت یهو
امیر علی یهو از کجا اومد 🚶🏻‍♀

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

احساس میکنم عمه میران داره این رمان رو مینویسه

آخه دلیل نداره نویسنده این رمان که تا قبل از آتش سوزی رو عالی نوشته بود یه دفعه میران رو خط بزنه جاش امیرعلی بیاد و داستان های مزخرفش

کانی
کانی
1 سال قبل

هی کش بده این رمانو اهههههههههه

ماه
ماه
1 سال قبل

تو رو خدا انقدر حرفایی ک تو ذهن درین میگذره ننویسد

رهاا
رهاا
1 سال قبل

لطفا پارت طولانی تر بزارین ،اینها که فقط تو دل درینه ،پس میران کو

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  رهاا
1 سال قبل

نویسنده میران فراموش کرد دیگه

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x