رمان تارگت پارت 378

4
(4)

 

 

 

 

 

– راستی فردا صبح باید بری دفتر مرتضوی این چک و بهش بدی.. یادت نره! قطعات کم داریما! اونم که دندون گرده تا چک و نگیره سفارش و نمی فرسته!

پوفی کرد و با کلافگی اضافه کرد:

– اگه یه کم خودمون و می کشیدیم بالا و می تونستیم خودمون قطعات وارد کنیم و به خاطر جنس مورد نیازمون با هر ننه قمری چونه نزنیم خیلی خوب می شد! ولی حیف که فعلاً زورمون نمی رسه!

لیوان خالیم و گذاشتم تو سینی و چکی که رو میز به سمتم سر داده بود و برداشتم..

– خودت چرا نمی بری؟

– همین الآن گفتم فردا یه عالمه کار بانکی دارم!

– خب منم یکشنبه ها صبح کلاس خصوصی دارم.. هر دفعه باید بگم بهت؟

تازه یادش افتاد و با کلافگی گفت:

– ای بابا.. چی کار کنیم پس؟ پرستشم که نیست!

– بده پیک ببره!

– من اطمینان نمی کنم درین! بعدشم.. باید رسید ازش بگیری!

– خب پس فردا می رم!

– فردا داره می ره سفر خبر مرگش.. معلوم نیست کی برمی گرده. زنگ زدم بهش گفت فقط فردا صبح تو شرکت هستم! نمی تونی کلاست و یه ساعت عقب بندازی؟

– الآن آخه؟ ساعت یک شبه.. من دیگه کی خبر بدم فردا دیرتر میام؟

– حالا یه پیام بده.. شاید بیدار باشه!

با عصبانیت از این کارهای بی برنامه کوروش که همیشه من و تو هچل مینداخت.. گوشیم و برداشتم و به آقای خاکپور.. پدرِ صدف که چند ماهی می شد برای تدریس زبان می رفتم خونه اشون پیام دادم و با نهایت شرمندگی بهش گفتم فردا یه ساعت دیرتر میام که خوشبختانه بیدار بود و مثل همیشه محترمانه جوابم و داد و گفت موردی نداره!

– حله؟

سری برای کوروش تکون دادم که راضی از به کرسی نشوندن حرفش بلند شد و بعد از جمع و جور کردن دفتر دستکش گفت:

– من دیگه برم.. دستت درد نکنه.. خیلی خسته شدی!

دیگه تعارفی برای موندنش نکردم و بلند شدم تا دم در همراهیش کنم که وسط راه وایستاد و با چشمکی که بهم زد گفت:

– لازانیاتم خیلی خوشمزه بود.. ولی فکر نکن نفهمیدم ماکارونی رو پیچوندیا!

 

 

 

 

 

 

به روم نیاوردم و گفتم:

– بده برات بیشتر مایه گذاشتم؟

– نه خداییش عالی بود! کاری نداری؟

– نه به سلامت!

– فردا چک و تحویل دادی زنگ بزن بهم.. فعلاً!

رفت بیرون و در و بست.. منم فقط تونستم تن خسته ام و تا همون مبل های هال بکشونم و یه کم چشمام و رو هم بذارم تا این سردردی که مطمئناً به خاطر خستگی و بی خوابی بود دست از سرم برداره.

کوروش انقدر ازم کار کشیده بود که حتی توان نداشتم بلند شم و خودم و به تختم برسونم و نفهمیدم چه جوری همون جا چشمام گرم شد.

ولی خیلی نگذشت که با صدای گرومپی از تو حیاط چشمام باز شد و گیج و گنگ به سقف بالای سرم زل زدم.. انگار یه چیزی از ارتفاع افتاده بود ولی من تو حیاط چیزی نداشتم که بخواد بیفته و همچین صدایی بده!

اهمیت ندادم و با فکر به این که لابد صدا رو توی خواب شنیدم دوباره چشمام و بستم که این بار صدای پارس کردن عجیب غریب ریتا باعث شد بفهمم توهم نبوده و سریع روی مبل نشستم!

همه جونم از ترس این که کسی اومده باشه تو حیاط به لرز افتاده بود و قفسه سینه ام به طرز وحشتناکی داشت با ضربان تند و محکم قلبم تکون می خورد.

اما پارس کردن ریتا اصلاً شبیه وقتایی که یه آدم غریبه می بینه و با صدای بلند به قصد حمله نزدیکش می شه نبود.. اون جیغ های کوتاه و ناله مانندی که لا به لای صدای واق واقش به گوشم می خورد.. بیشتر شبیه وقتی بود که من و می دید و می خواست خودش و برام لوس کنه..

ولی به غیر از من.. کسی نبود که بخواد با دیدنش همچین واکنشی نشون بده!

سریع بلند شدم و با این که هنوز ترس و وحشت حس غالب وجودم بود و می ترسیدم از این که در و باز کنم و تو حیاط با یه غریبه که به قصد دزدی اومده رو به رو بشم.. خودم و به در ورودی رسوندم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 4 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۲ ۱۲۰۱۲۴۶۴۹

دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی…
IMG 20230128 233828 7272

دانلود رمان برای مریم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش…
IMG 20240529 155741 508 scaled

دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه…
IMG 20230129 003542 2342

دانلود رمان تبسم تلخ 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20230128 233546 1042

دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
11 ماه قبل

اخییی حتما میران هست

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

با این که شخصیت بدی داشت میران اما همین که اومد هممون خوشحال شدیممممم 🥺

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
11 ماه قبل

اخجون میراننن🥺

فاطمه
فاطمه
11 ماه قبل

احتمالا تا این به خودش بجنبه میران ریتا رو برمیداره و میزنه بیرون

مینا
مینا
پاسخ به  فاطمه
11 ماه قبل

میران تازه با اینا کار داره فک کنم اومده ببینه ریتا رو درین نگه داشته یا نه

black girl
black girl
11 ماه قبل

خدایااا
همچنان یه حس مزخرفی دیگه اینبار جدی داره بهم میگه ویرانه و واقعا میرانههههه
آخه ریتا خودشو بر کی جز میران و درین لوس میکنع://

مینا
مینا
پاسخ به  black girl
11 ماه قبل

دقیقاااااا درین هم فهمیده فقط نمیخواد باور کنه

یه بدبخت
یه بدبخت
11 ماه قبل

باور کنم میرانه ؟
کاش میران باشه وای خدا چه ذوقی کردم

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

اخ‌جوننننننننننننن میران اومدددددددههههه خدایاااااا ، خدا کنه درین ببینش باهاش بدم برخورد نکنههه

آرامش
آرامش
11 ماه قبل

میران وارد میشود

نقطه
نقطه
1 سال قبل

میشه یه پارت دیگه بدین لطفا🙂

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x