رمان تارگت پارت 381

3.3
(6)

 

 

 

 

 

انقدر رفتم تا چشمم به یه پارک خورد و تونستم خودم و به یکی از نیمکت هاش برسونم و ریکاوری کنم تا بلکه بتونم دوباره بلند شم و به زندگیم ادامه بدم!

ولی مگه به همین راحتی بود؟ من همین چند دقیقه پیش میران و دیدم.. باهاش حرف زدم.. یه مکالمه خیلی عادی که اصلاً شبیه آخرین مکالمه هامون نبود و هیچ رنگ و بویی از کینه و نفرت و دشمنی نداشت!

میرانی که دیگه رو تخت بیمارستان نبود.. دیگه اون نگاه پر از درد و لبای بسته ای که هرچقدر صبر کردم برای حرف زدن تکون نخورد و نداشت!

دوباره شده بود همون آدم جسور و بی پروا که هر جور بخواد آدم و نگاه می کنه و با کلماتش می تونه کاری کنه که تا ساعت ها درگیر بشم!

چشمام و محکم بستم و همونطور که دستام و بغل کرده بودم رو نیمکت به جلو خم شدم.. شاید داشتم شلوغش می کردم و دیدن میران اونقدرا هم که فکر می کردم عجیب و غیر منتظره نبود.. اونم.. اونم با نشونه هایی که تو این دو روز دیده بودم و این فکر مدام تو سرم ریشه دار تر می شد!

پس حدسم اشتباه نبود.. احتمال احمقانه ذهنم درست از آب در اومد.. اون آدمی که تو قبرستون داشت یواشکی من و نگاه می کرد و بعد غیب شد هم میران بود..

اون آدمی که دیشب پا به خونه من گذاشته بود و ریتا هم تو ثانیه شناخته بودش و داشت اون شکلی براش دم تکون می داد.. میران بود!

با این فکر ناباورانه سرم و بالا گرفتم و به رو به روم زل زدم.. خوب یادمه که دیشب با صدای پرت شدن چیزی از ارتفاع بیدار شدم و بعد صدای ریتا به گوشم خورد!

یعنی.. یعنی میران خودش و از بالای دیوار انداخته بود تو خونه؟ مطمئناً این خیلی منطقی تر از این بود که بخوام فکر کنم کلید خونه ام و داشته. ولی نه برای آدمی که یک سال پیش.. پاش و قطع کردن!

 

 

 

 

 

 

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم یه بار دیگه اون چند دقیقه برخوردمون و تو ذهنم مرور کنم.. با این که از دیدنش زیادی شوکه شدم ولی مطمئنم که ظاهرش.. به جز موهاش همونی بود که قبلاً دیده بودم.

تعجبی هم نداشت چون از زبون عمه اش شنیده بودم که سوختگی هاش قابل درمانه و اونم نمی ذاره هیچ ردی از اون شب رو بدنش بمونه.

ولی پاش.. دیدی به پاهاش نداشتم! حتی پشت فرمونم نبود که خیالم از بابت رانندگی کردنش راحت باشه و بگم پس سالمه!

هرچند که با پای مصنوعی هم می تونست ولی.. اون نگاه گستاخ و پر غرور و اعتماد به نفس.. اصلاً شبیه آدمی که داره با یه پای مصنوعی زندگی می کنه نبود و من انقدر میران و شناخته بودم که این و به قطعیت بگم!

با نگاهی به ساعت از جام بلند شدم و راه افتادم.. اگه می تونستم زنگ می زدم به آقای خاکپور و می گفتم جلسه امروز کلاً کنسل بشه..

ولی بعد از پیامی که دیشب بابت به تاخیر افتادن کلاس بهش داده بودم.. دیگه روم نمی شد همچین حرفی بزنم و ناچار بودم با همین حال بد و شوکی که مطمئناً تا مدت ها ازم دور نمی شد.. خودم و به اون جا برسونم!

*

اومدم سر کلاس خصوصیم ولی فقط جسمم این جا بود و ذهنم هنوز توی همون چند دقیقه گیر کرده بود. حالا که ذهنم باز تر شده بود و داشتم بهتر و بیشتر فکر می کردم کلافه بودم از رفتار و واکنش خودم!

چرا اون جوری با دیدنش مبهوت شدم؟ چرا منم نتونستم مثل خودش خونسرد رفتار کنم؟ حتی حالش و بپرسم و با توجه به آخرین دیدارمون.. درباره روند درمانش حرف بزنم!

وقتی اون انقدر بی خیال بود که حتی فوت مادرم و بهم تسلیت گفت.. بدون این که تغییری تو حالتش ایجاد شه که بفهمم هنوز از اون آدم دل چرکینه.. چرا من نتونستم عادی رفتار کنم؟

ولی خب یه کمم به خودم حق می دادم.. اگه فرضیه دیدارهای یواشکی یکی دو روز پیش درست باشه.. این یعنی میران من و زیر نظر داشته و زودتر از من خودش و برای این دیدار دوباره آماده کرده بود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۲ ۱۵۵۸۴۷۶۳۹

دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم…
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…
IMG 20230123 235746 955

دانلود رمان آمیخته به تعصب 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۸ ۲۳۳۸۵۰۰۶۹

دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی…
IMG 20240530 001801 346

دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری 3.1 (37)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی.…
عاشقانه بدون متن 6

دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛…
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا 4.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی…
۱۶۰۵۱۰

دانلود رمان تموم شهر خوابیدن 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
11 ماه قبل

اخیییش میران

Hana
Hana
11 ماه قبل

چرا درین انقد زر میزنه با خودش

یه بدبخت
یه بدبخت
11 ماه قبل

میشه درین کمتر فکر کنه و بیشتر از اتفاقاتی که میفته برامون بگه
کلا این پارت درباره این بود که درین هم بلده فکر کنه

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

واقعا خسته شدم از بس گفتم پارتا کمه

Prm
Prm
پاسخ به  خواننده رمان
11 ماه قبل

والا خسته هم شدیم از بس گفتیم درین اینقدر فکر نکنه

:///
:///
پاسخ به  Prm
11 ماه قبل

حق😂💔🔪🔪🔪🔪🥲

ماه
ماه
پاسخ به  Prm
11 ماه قبل

حق گفتی

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x