رمان تارگت پارت 386

3.4
(5)

 

 

 

 

 

انگار نمی دونم زودتر زنگ نزد تا یه وقت خرج مراسم روی دوشش نیفته! چرا داییم نمی خواست بفهمه که من خط به خط افکارش و حفظم و انقدر خودش و پیشم کوچیک نمی کرد.

– مردمی که راضی می شن من تو این وضعیت.. ده بیست میلیون خرج کنم واسه گرفتن یه مراسم آبرومند که فقط پشتم حرف نزنن.. برای من دو زار اهمیت ندارن دایی.. منم راضی نیستم پولم و خرج یه عده مفت خور حرف درار کنم.. اصلاً پولم ندارم که خرج کنم. پس بذارید.. مراسم چهلمم همون جوری که تا الآن همه چیز رو دوش خودم بوده.. برگزار کنم. شما هم لازم نیست خودت و دخالت بدی که یه وقت آبروت پیش بقیه بره.. هرکی هم حرفی زد خودت و بکش کنار و بگو درین این جوری خواست.

سکوتش نشون می داد که به هدف زدم و دایی دقیقاً از همین می ترسید.. که بقیه بفهمن اون هیچ دخالتی تو خرج این مراسما نداشته و همه چیز رو دوش من بوده.

ولی دیگه بس بود هرچقدر برای حفظ آبرو پشت من قایم شده بود و تو گوش همه خونده بود ولی و قیم منه و هوای خواهرزاده بی کس و کارش و داره.

دیگه تمایلی به ادامه دادن اون مکالمه مسخره نداشتم و خواستم به یه بهونه ای قطع کنم.. که با صدای کوبیده شدن در ورودی شرکت بهونه ام جور شد و سریع گفتم:

– باید برم دایی کار دارم.. خدافظ!

تماس و قطع کردم و پام و از آبدارخونه بیرون گذاشتم که دیدم کوروش حین گرفتن شماره ای با گوشیش.. با عصبانیت رفت تو اتاقش و در اون جا هم کوبوند.

با این که عجیب بود این عصبانیتش اونم وقتی.. سعی می کرد همه چیز و از راه صلح آمیز و بی دردسر حل کنه و خیلی وقتا کوتاه می اومد که کار به دعوا و داد و بیداد نکشه.. اهمیتی ندادم و خواستم برگردم سراغ قهوه ام.. که صدای بلندش از تو اتاق به گوشم رسید و حواسم جمع شد:

– یعنی تو هم می دونستی و به من هیچی نگفتـــــــــی؟

 

 

 

 

 

 

نمی فهمیدم با کی داره حرف می زنه.. منتها مشخص بود که بعد از هر حرفش کوروش عصبانی تر می شه:

– من از کجا آخه باید می دونستم عوضــــــــــــی.. من که گفتم به خون اون آدم تشنه ام.. نمی تونستی یه ندا به من بدی تا یه خاک دیگه تو سرم بریـــــــــــزم؟

– حالا من چه گهی باید بخــــــــــورم؟

– صد سال سیــــــــــاه! اون لاشی فقط کافیه بفهمه شرکت من محتاجشه.. فکر می کنی دیگه خدا رو بنده اس؟ دیگه می شه جمعش کــــــــــــرد؟

– من چه می دونم.. پدرسگ صد تا جون داره! معلوم نیست چه گهی داشته می خورده تو این مدت که حالا اومده واسه من شاخ شده!

– کی؟ من بترسم ازش؟! من حقم و گرفتم و کشیدم کنار! حق یه عمر حمالی کردنم و.. فهمیـــــدی؟ الآن فقط به خاطر یه سری مشکلات شخصی که هیچ ربطی به کار و شرکت نداره.. انقدر ازش متنفرم که حتی دلم نمی خواد باهاش چشم تو چشم بشم.. همین!

دیگه داد نزد و صداشم به گوش من نرسید.. واسه همین کنجکاوانه تا جلوی اتاقش پیش رفتم و گوشم و به در چسبوندم تا ببینم چی می گه.. چون حالا دیگه مطمئن بودم که کوروش هم از برگشتن میران خبردار شده و داره با یکی دیگه درباره اش حرف می زنه!

یه کم که گذشت و دیگه صدایی نشنیدم خواستم برگردم که همون لحظه در با صدای بدی باز شد و من وحشتزده تو جام پریدم..

دیدن چهره برزخی و آشفته کوروش.. دلیل بعدی ترسیدنم بود که ناخودآگاه یکی دو قدم عقب رفتم.. اونم با چشمای ریز شده بهم زل زد و پرسید:

– تو خبر داشتی نه؟

خودم و زدم به اون راه و سعی کردم با اعتماد به نفس جواب بدم:

– از چی؟

– از برگشتن اون میران بی پدر مــــــــــــادر!

صدای نعره اش انقدر بلند بود که چند لحظه چشمام و محکم بستم و تو خودم مچاله شدم.. ولی با فشرده شدن بازوهام تو دست کوروش و تکون شدیدی که بهم داد.. مجبور شدم بازشون کنم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240622 231247 222

دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 5 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل…

دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت 1 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۴ ۱۳۲۸۴۴۱۱۹

دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۳ ۰۱۲۶۵۰۱۱۲

دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری 5 (3)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.4 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
IMG 20230622 120956 438

دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

6 دیدگاه
خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
رمان دل کش

دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی 4.1 (15)

17 دیدگاه
  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی…
IMG 20230123 235029 963 scaled

دانلود رمان طالع دریا 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
11 ماه قبل

ای جانم کوروش از میران ترسیده

Tamana
Tamana
11 ماه قبل

احتمالا حالامیران از درِ شرکت میاد تو 🤔🤨

یه رهگذر
یه رهگذر
11 ماه قبل

و عشق من یه حرکتی زد

Ghazal
Ghazal
11 ماه قبل

این کوروش نمیدونه میران شخصیت محبوب این رمانه که اینجوری بهش فوش میده؟😐😂

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
11 ماه قبل

اره داداش میران برگشته حقشو از حلقومت بکشه بیرون
عجبی این رمان یه حرکتی کرد

علوی
علوی
11 ماه قبل

کوروش مثل سگ ترسیده،وگرنه خودش هم خوب می‌دونه هیچ حقی نداشته و نداره، و الان میران برای نابود کردنش پیداش شده. میران رو می‌شناسه که تا ته همه‌چیز می‌ره. فقط برام جالبه که چطور میران به خاکستر نشسته ظرف یک‌سال و نیم تا 2 سال جوری دوباره تو بازار گنده شده که انگار کوروش برای خرید قطعه یا قرارداد باید بره دست‌بوسش

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط علوی
حدیثه
حدیثه
پاسخ به  علوی
11 ماه قبل

شاید به یکی از اون بالا بالا ها وصله ،🤷

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x