رمان تارگت پارت 398

4
(4)

 

 

 

 

در صورتی که می دونستم همچین چیزی نیست و درین.. حتی امروز.. توی اون لباسای سر تا پا مشکی.. با چهره بدون آرایش که دیگه هیچ شادابی و طراوتی توش دیده نمی شد و با همون نگاه غمزده اش هم.. خیلی راحت می تونست دلبری کنه..

لبخندم پر کشید و از روی صفحه گوشیم.. انگشتم و روی لباش کشیدم..

– یعنی می شه یه بار دیگه.. این لبخند واقعی رو روی صورتت ببینم؟

بلافاصله یه صدایی تو گوشم گفت:

«نه! با حرف هایی که امروز بهت زد و فهمیدی هنوز چه ذهنیت داغونی ازت داره.. واقعاً فکر می کنی روزی می رسه که دوباره بهت دل ببنده؟»

نفسی گرفتم و اهمیتی به اون صدا ندادم.. من بدتر از این و تصور کرده بودم و درین باز.. خیلی خودش و کنترل کرد که جلوی اون کوروش عوضی من و پس نزد و سوار ماشینم شد.

این می تونست یه پوئن مثبت برام من باشه.. هرچند که حرفاش حالم و گرفت و به دنبالش منم مجبور شدم وانمود کنم که اصلاً دلیل این تعقیب و گریزا اون نبود ولی.. ته دلم.. هنوز امید داشتم و خیلی زود بود برای.. قطع امید کردن از همه چیز..

یه کم عکس و زوم کردم و این بار خیره تو چشماش گفتم:

– خیلی احمقی اگه حرفای امروزم و باور کنی.. ثابت کن که احمق نیستی درین. ثابت کن که حرف های آخرم توی اون نامه رو از یادت نرفته! من.. هنوز همون آدمم و این بار.. نه با حرف.. که تو عمل بهت نشون می دم تا بفهمی من.. رو هوا حرف نمی زنم.

صفحه گوشی و بدون قفل کردنش روی قفسه سینه ام گذاشتم و یه بار دیگه اون حرف هایی رو که خودم از حفظ بودمشون و تکرار کردم:

– اگه خدا.. یه جون و یه فرصت دوباره بهم داد برای زنده بودن.. یه روزی میام سراغت و.. بدون این که ازت کینه ای داشته باشم بابت کشتنم.. تو رو دوباره مال خودم می کنم.. حتی شده به زور! پس هیچ وقت به حس من نسبت به خودت شک نکن..

 

 

 

 

 

 

با صدای چند تقه ای که به در خورد بدون این که نگاهم و از صفحه لپ تاپم بگیرم گفتم:

– بله؟

در باز شد و یه کم بعد صدای ساحل و شنیدم که اومد تو اتاق و گفت:

– آقا میران از شرکت آیکو اومدن..

سرم انقدر شلوغ بود که بدون فکر جواب دادم:

– خب؟

– لیست قطعات مورد نیازشون و آوردن..

– تحویل بگیر بعداً چک می کنم!

– آخه.. گفتم شاید.. بخواید خودتون تحویل بگیرید!

کلافه ای وراجی های ساحل که نمی ذاشت تمرکز کنم رو کارم نچی گفتم و سرم و به سمتش چرخوندم..

– چی می گی ساحل؟ مگه همیشه لیست و خودت…

قبل از تموم شدن جمله ام.. یه بار دیگه اسم اون شرکت و توی ذهنم مرور کردم و تازه یادم افتاد که داره درباره شرکت کوروش حرف می زنه و من.. تو این ده روز گذشته.. انقدر درگیر جا افتادنم تو این شغل جدید شده بودم که به کل یادم رفت چقدر منتظر این روز و این لحظه ام که پای درین.. به عنوان نماینده اون شرکت.. به این جا باز بشه و بخواد درخواست قطعات مورد نیازشون و بده!

با تحقیقی که از شرکت نوپاشون کرده بودم.. می دونستم کارمندای زیادی ندارن و برای این کار.. محال بود کوروش.. یا اون پرستش احمق پاشون به این جا باز بشه.. واسه همین بدون شک درینِ ساده من و می فرستادن تا کاراشون و راست و ریس کنه..

با این حال.. برای مطمئن شدن پرسیدم:

– نماینده اشون کیه؟

– خانوم کاشانی دیگه.. اگه کس دیگه ای بود که خودم لیست و ازش می گرفتم!

تازه فهمیدم دلیل این همه آسمون ریسمون بافتن ساحل چیه و با این که از قبل هیچ سفارشی درباره این شرکت بهش نکرده بودم تا بیخودی کسی این جا رو روابط شخصیم حساس نشه.. خودش فهمیده بود که نمی تونستم راحت از این دیدار بگذرم که حالا.. اومده بود تا گوشی و بده دستم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۹ ۲۳۲۳۱۳۸۷۱

دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی 2 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
IMG 20230123 225708 983

دانلود رمان ستاره های نیمه شب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۱۵۵۵۳۹۷

دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و…
Zhest Akasi zir baran

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر…
InShot ۲۰۲۳۰۴۱۸ ۱۰۵۰۱۵۱۹۵

دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی…
IMG 20230128 233751 1102

دانلود رمان دختر بد پسر بدتر 2 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.3 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
IMG 20230127 013632 7692 scaled

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
black girl
black girl
11 ماه قبل

چه سریع از طرف میزان داستان جلو رفت

علوی
علوی
11 ماه قبل

یکی از بزرگ‌ترین خوش‌شانسی‌های یه رئیس، داشتن یه منشی زرنگ و حواس‌جمعه. میران خوش‌شانسه در این زمینه.
کاش زودتر بتونه این دختره رو به دست بیاره که این رمان تموم بشه. زیادی کش پیدا کرد.

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x