رمان تارگت پارت 406

4
(4)

 

 

 

 

مثل بلایی که سر مزاحمم توی هتل محل کارم می آورد.. مثل کاری که با آرمین کرد.. بعد از این که من جلوی چشم میران سوار ماشینش شدم..

با این که الآن دیگه تو رابطه نبودیم و میرانم همچین حقی رو نداشت.. ولی چیزایی از این آدم دیده بودم.. که باعث شد چهار ستون تنم بلرزه..

نگاهش که از صورت هاج و واج مونده امیرعلی کنده شد و به طرف من برگشت.. نمی دونم چی دید تو نگاه پر از ترس و استرسم که اخماش.. نه از عصبانیت.. از ناراحتی تو هم فرو رفت و با سر اشاره کرد که پیاده شم.

اون لحظه برام هیچی اهمیت نداشت.. فقط دوست نداشتم امیرعلی قربانی رفتارهای پیش بینی نشده و دیوونه بازی های میران باشه که سریع دستم و به دستگیره رسوندم و قبل از باز کردن در امیرعلی صدام زد:

– درین؟

سرم و به سمتش برگردوندم و با التماس گفتم:

– برم ببینم چی می گه بعد بیام.. خب؟ تو پیاده نشو.. باشه؟

می دونستم بیشتر از دیدن یهویی میران.. این رفتارهای هولزده و دستپاچه منه که داره مبهوتش می کنه و خب حقم داشت.. خیلی چیزا بود که من براش تعریفشون نکرده بودم و فقط خودم درباره اش می دونستم..

حتی اگه تعریفم می کردم.. تا وقتی مثل خودم با همه رگ و پی وجود اون اتفاق و از نزدیک لمس نمی کرد.. نمی تونست درکم کنه!

پیاده شدم و رفتم سمت میرانی که حالا چند قدم از ماشین فاصله گرفته بود.. هیچ حرفی نداشتم و تو سکوت منتظر بودم خودش دلیل اومدنش و توضیح بده..

منتظر بودم تو اولین سوال بپرسه:

«این مرتیکه کیه که سوار ماشینشی؟»

ولی با همون اخمای درهم از نگرانی سرش و به سمت صورتم خم کرد و پرسید:

– خوبی؟ رنگت چرا پریده؟

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به خودم مسلط بشم..

– این جا چی کار می کنی؟

یه لحظه حواسم به این جمع شد که اصلاً چرا باید یهو از این جا سر در بیاره و با فکری که به ذهنم رسید پرسیدم:

– من و تعقیب کردی؟

نفسش و بیرون فرستاد و بدون این که سعی داشته باشه چیزی رو انکار کنه سرش و به تایید تکون داد..

 

 

 

 

 

– چرا؟

– این و تو شرکت جا گذاشتی!

همون موقع از تو جیبش یه کیف پول درآورد و گرفت سمتم که بلافاصله جواب دادم:

– این مال من نیست!

– جدی؟ همون جایی افتاده بود که تو نشسته بودی!

شونه هام و به معنی ندونستن بالا انداختم که کیف پول و برگردوند تو جیبش..

– اوکی!

هزارتا سوال در آن واحد داشت تو سرم می چرخید و اصلی ترینش این بود که چرا بهم زنگ نزدی و این همه راه تا این جا دنبالم اومدی؟

ولی فرصتی برای جواب بهم نداد و یه قدم فاصله گرفت:

– کاری باری؟

بر خلاف انتظارم نه چیزی درباره امیرعلی پرسید.. نه حرکت احمقانه ای ازش سر زد که بخواد ترس به جونم بندازه.. فقط قبل از رفتن یه بار دیگه نگاهش و به امیرعلی که هنوز پشت فرمون ماشین نشسته بود دوخت و رفت..

همون جا وایستادم و نگاهش کردم.. تا وقتی تو ماشینش که پشت ماشین امیرعلی پارک شده بود نشست و حرکت کرد..

موقع رد شدن از کنار منی که هنوز همون جا وایستاده بودم و داشتم نگاهش می کردم.. یه کم سرعتش و پایین آورد و همراه با چشمکی که بهم زد.. دو تا انگشتش و به نشونه خدافظی رو پیشونیش گذاشت و رفت.

عین یه آدم بی اختیار.. سرم به سمتش چرخید و نمی دونم دقیقاً چقدر طول کشید که داشتم به مسیر رفتنش نگاه می کردم..

آخرسر با صدای بوق ماشین امیرعلی به خودم اومدم و رفتم سوار شدم..

– چی شد درین؟ چی گفت بهت که خشک شدی؟

– خشک شدنم از هیچی نگفتن و هیچ کاری نکردنشه!

– یعنی چی؟

ماشین و به حرکت درآورد و منم حین بستن کمربندم جواب دادم:

– اومده بود کیف پولی که تو شرکتش افتاده بود و بهم بده.. منم گفتم مال من نیست!

با صدا پوزخند بلند و عصبی امیرعلی نگاهی بهش انداختم که گفت:

– پس دفعه دیگه وقتی ازت پرسیدم چشمش هنوز دنبالته یا نه.. خودت و نزن به اون راه. رک و راست بگو آره و سعی نکن بیخود خودت و گول بزنی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۳۴۶۰۶

دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت…
IMG 20230123 230736 486

دانلود رمان به من نگو ببعی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی…
10043162 4 Copy

دانلود رمان یکاگیر 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۹ ۲۳۲۳۱۳۸۷۱

دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی 2 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی…
IMG 20240623 195232 003

دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر 4.3 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…
Suicide 2

رمان آیدا و مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن.
IMG 20230123 235746 955

دانلود رمان آمیخته به تعصب 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Prm
Prm
10 ماه قبل

چرا پارت جدید نداریم

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

پارت بعدی رو نمیزارید ؟

علوی
علوی
10 ماه قبل

آیا پارت جدید نیست

کانی
کانی
10 ماه قبل

مسخره شو در آوردی نویسنده عزیز چرا زود تر تموم نمیکنی این رمانو اهههههههههه 400 پارت بیشتره

رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

چرا دوست داشتم میران فک امیر علی رو خورد کنه

اینجانب کیوی هستمم🥝
اینجانب کیوی هستمم🥝
10 ماه قبل

به ولله این میران تا یه بلایی سر امیرعلی نیاره میران نیست.😏

علوی
علوی
10 ماه قبل

اینا چقدر باحالند!😂😂😂

بهاره
بهاره
10 ماه قبل

کارای میران واقعا غیر قابل پیش بینیه

Sama
Sama
10 ماه قبل

واییییی ازین امیر علی متنفرممممممم مگه این نمی‌خواست زن بگیره اصلا مرتیکه بیشعور ولی قشنگیش اونجاست که میران به روش خودش دمش و قیچی میکنه 😂😄

Eli
Eli
پاسخ به  Sama
10 ماه قبل

امیرعلی بیچاره چیکار کرده مگ😐💔بده نشسته ب درد و دلای درین گوش کرده؟😑اون افرینم ک نیس اصن

[:
[:
پاسخ به  Eli
10 ماه قبل

هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره عزیز باش ببین دو روز دیگ اینم ابراز علاقش را میوفته البته بعد از ی مدت طولانی بد از جنگ و جدل با میران ..

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  [:
10 ماه قبل

مثل میران که اول اش به قصد انتقام نزدیک شد

[:
[:
پاسخ به  حدیثه
10 ماه قبل

ن امیرعلی طبق حسای گذشته حس ترحم داشت ولی تهش نتیجه میگیره میخادش :]

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  Eli
10 ماه قبل

منم همین عقیده تو رو دارم. اتفاقاً از تنها کسی که تو این داستان خوشم میاد امیر علی هست. دیگه از بقیه شون بدم میاد یا نسبت بهشون حالت خنثی دارم. فقط درین چرا این قدر شهامت نداشت که از ماشین پیاده بشه و بگه که تو به چه حقی منو تعقیب کردی ؟ حتی اون قدر شهامت نداشت که از میران درباره پاش و صورت اش بپرسه. آخه درین اگر دلش پیش میران هست. پس چرا با امیر علی دوسته؟

اصلاً چرا درین باید هنوز دلش گیر میران باشه ؟

الهه
الهه
پاسخ به  Eli
10 ماه قبل

عزیزم هیچ دخترو پسری نمیتونه باهم فقط رفیق باشن

[:
[:
پاسخ به  الهه
10 ماه قبل

حق!

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

پرام ریخت 😐
میران و این آرامش …. آرامش قبل طوفان فکر میکنم

[:
[:
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

داره از ی در دیگ وارد میشه اون نگاهاش ب امیرعلی الکی نبود صددرصد نقشه های رزم داره واسش

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  [:
10 ماه قبل

صد درصد باهات موافقم

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x