رمان تارگت پارت 427

4
(4)

 

 

 

-خیله خب یه

كم بخواب. ما ..بیرونیم چیزی خواستی صدا

کن

سری تکون دادم و منتظر موندم تا اول مهناز بره بیرون و همین که لی لی هم خواست پشت سرش بره با اشاره ازش خواستم تو

سکوت بیاد جلو و خودمم از حالت دراز کش در اومدم و نشستم

لب تخت

لی لی که کنارم نشست آروم گفتم

-میتونی  با یه بهانه ای مهناز و با خودت ببری؟ من جایی کار دارم باید حتماً .برم اگه بفهمه دوباره شروع میکنه به غر زدن

یه کم تو چشمام زل زد و به جای جواب دادن به درخواستم

:پرسید

-میخوای بری دیدن اون دختره؟

 

-کدوم دختره؟

-همونی که دیشب تا دیدی با یکی دیگه اومده حالت بد شد؟

واسه چند ثانیه مغزم از کار افتاد و هیچ حرفی نتونستم به زبون بیارم درست تا همین لحظه احمقانه فکر می کردم لی لی هیچی نفهمیده و حالا…

هنوز حرفی به ذهنم نرسیده بود که خودش با لبخند موذیانه ای

:گفت

-انقدرم که فکر میکنی بچه نیستم که بخوای این چیزا رو ازم قایم

کنی

نفسی گرفتم و سعی کردم به خودم مسلط بشم.. حقیقتاً انتظار نداشتم انقدر راحت پیش لی لی .لو .برم ولى حتماً عكس العملم

انقدر واضح و مشخص بود که از چشماش دور نموند

 

 

الآنم دیگه چیزی برای انکار نداشتم که گفتم

-قایم کردنم به خاطر این نبود که فکر کردم بچه ای به خاطر این

بود که احتمال میدادم مهناز تو رو کشونده این جا تا آمار کارای من و بهش بدی در واقع آمار همون دختر و این که باهاش در ارتباط هستم یا نه

-ولی من قول میدم هیچی بهش نمیگم به شرطی که تو هم قول بدی من و باهاش آشنا کنی

لی لی در جریان جزییات اتفاقی که برای من افتاده و این که کی باعثش بوده قرار نداشت و فکر میکرد یه حادثه پیش اومده

یعنی من از مهناز خواهش کرده بودم حرفی بهش نزنه در ظاهر برای این که روحیه اش خراب نشه. ولی هدف اصلیم این بود که

دید بدی به درین پیدا نکنه

 

 

چون ….چون از همون اول فکر همچین روزی رو میکردم و امید

داشتم لی لی و درین و با هم آشنا کنم که خب تا الآن موفق

نشده بودم

لبخندی به تصورات زیادی قشنگی که از رابطه من و درین داشت

زدم و گفتم

-حتماً .. قول میدم هر وقت شرایطش پیش اومد این کار و بکنم

-حالا الآن میخوای بری پیشش؟

با فکر کسی که باید امروز حتماً ملاقاتش میکردم جواب دادم

-نه پیش اون نمیرم یه کار دیگه دارم

-اوکی. من میرم یه جوری مهناز و راضی کنم که بریم

 

-مرسی وروجک

– فقط ..

 

مکثی کرد و با نگرانی :گفت

-جایی نرو که دوباره حالت بد بشه.. باشه؟ من شب پیش مهناز

می مونم که نیاد این جا سوال جواب نکنه ازت.. فقط اگه زنگ

زدیم جواب بده تا بفهمه حالت خوبه

-باشه عزیزم

لی لی که رفت دراز کشیدم که تا وقت رفتنشون بتونم یه کم به

خودم و چشمام استراحت بدم و بعد حاضر شم برای رفتن به جایی

که از همون دیشب برنامه اش و توی سرم چیدم

 

 

دیگه بس بود هر چقدر عقب کشیدم و منتظر موقعیت مناسب

موندم

اگه همین جوری پیش میرفت ممکن بود همه چیز

شوخی شوخی جدی بشه و اون آدم فرصت طلب از آب گل آلود به

نفع خودش ماهی بگیره

حالا دیگه باید جلو میرفتم باید خودی نشون میدادم و به

هرکسی که در نهایت حماقت احساس رقیب بودن بهش دست داده بود میفهموندم که این مسئله اصلاً چیزی نیست که بخوام سرش با کسی رقابت کنم و هیچ بنی بشری رو در حدی نمی بینم که بخواد

رقيب من محسوب بشه…

همه چیز خیلی واضح و مشخص بود درین تا قیام قیامت مال من بود و به هیچ کس اجازه نمی دادم که حتی فکر تصاحب کردنش و

به سرش راه بده

 

 

با خودم عهد کرده بودم که این و اول با زبون خوش به هرکسی که

میخواست موی دماغ بشه بفهمونم و امروز وقت استفاده از

همون زبون خوش بود

اگه فهمید که به نفع خودش ..بود ولی اگه قرار بود در برابر فهمیدن مقاومت کنه مجبور میشدم از این قالب جنتلمنی که به زور برای خودمم ساختم بیرون بیام و یه بار دیگه با میرانی که هدف هاش و نه با حرف که با عمل به همه نشون میداد آشناشون

کنم.

میرانی که درین خیلی خوب میشناختش و امیدوار بودم از تجربه هایی که داشت درس بگیره و قبل از اقدام .من خودش پای اون پسره رو از زندگیش ببره

 

 

ماشین و جلوی آموزشگاه محل کارش که آدرسش و سیامک برام

گیر آورده نگه داشتم و پیاده شدم آموزشگاه باز بود و امیدوار بود بودم که خودشم ..باشه

وارد که شدم با یه سالن خالی و چند تا اتاق در بسته که از توش صدای حرف زدن می اومد رو به رو شدم و یه کم بعد یه دختر جوون با لیوان چایی توی دستش اومد تو سالن و رفت سمت

میزش

– بفرمایید

راه افتادم سمتش و گفتم

-با آقای علی عسگری کار داشتم

-کلاس دارن الآن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 235130 203

دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه…
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان خاطره سازی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان مهره اعتماد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۵۱۴۱۸

دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (2)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۰۵۳۰۳۳۸۰۹

دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی 5 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این…
Screenshot 20220925 090711 scaled

دانلود رمان شوگار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الهه
الهه
9 ماه قبل

یه جوری پارت بزارید که هی ما سایتو رفرش نکنیم😐

الهه
الهه
9 ماه قبل

لطفن اگه یه مسئولیتی قبول کردید یه تایم مشخص کنید مرتب پارت بزارید نه اینکه پنشنبه ها پارت نمیزارید بقیه روزام مشخص نیس اصن پارت کی میزارید:/قشنگ یه روز درمیون شده

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

امروز پارت نیست؟لطفا یه زمان برای پارت گذاری مشخص کنین

rihoon
rihoon
9 ماه قبل

مرسی

Nazila
Nazila
9 ماه قبل

تا یکم حس میگیرم و هیجان زده میشم،پارت تموم میشه.

آیت چه شکنجه ای هست که واسه خودم درس کردم

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

نمیشد پارت دیروز رو هم با امروز حساب کنین طولانیتر بذارین

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x