آیا حرفی که شنیده بود درست بود؟فرید آنقدر پست بود که حتی خاک ترنم خشک نشده اینکار بی شرمانه را انجام دهد؟

 

درک نمی کرد، شاید گوشش اشتباه شنیده چون آنقدر ها هم فرید بیشعور نبود.

 

_ببین عزیزم رفتم سونو..بچه ۴ ماهشه چطور نفهمیدم؟

 

و شروع به قهقهه زدن کرد ،و این باعث شد فرنود از عصبانیت دستانش را مشت کند .به طوری که ناخن هایش را در پوست دستانش حس می کرد ..

 

صدای تابان و مداحی باعث میشد واضح نفهمد…بلند شد و چنگی به موهایش انداخت حدس میزد صورتش قرمز شده است.

 

این آرامش قبل از طوفان بود و در هر صورت باید این کار فرید را تلافی می کرد..فامیل با دقت نگاه به رونیکا می کردند .

 

آن دخترکی که چشم های آبی براقی داشت …و لباسی که مناسب مراسم خاکسپاری نبود.

 

او خیره به هر دو بود،سعی کرد کنترل کند اما نمیتوانست آن مشتش باید تخلیه میشد.فرید با خنده نگاهی به عکس کرد ..

 

اما با مشتی که به صورت فرید کوبیده شد فرید پاورچین عقب رفت و زمین افتاد ، انگار ته دلش خنک شد که بقیه ی فامیل نزدیک آمدند و مبهوت نگاهشان می کردند ..

 

و گوش همدیگر صحیت می کردند فرنود با صدای که عصبانیت موج میزد گفت:

 

_تو اینقدر بی غیرتی که میخواستی ازدواج کنی با این دختره رابطه داشتی!

 

تا خواست فرید صحبت کند ابراهیم وارد بحث آنان شد،و گفت :

_فرنود تو چه غلطی کردی

 

با خشم و غصب به فرید نگاه کرد صدای تابان هنوز می آمد لب زد:

_زدمش …چون حقش بود بی شرف داره پدر هم میشه.

 

با دست نشان داد سکوت شود و فرید بلند شد و نزدیکش شد از بینی اش خون اومده بود .یقه ی فرنود و گرفت :

 

_به چه جراتی رو داداش بزرگترت دست بلند کردی ؟

 

دوباره مشت را به صورتش کوبید به طوری که ابراهیم سعی در جدا کردنش میکرد ،فرید زورش به فرنود نرسیده بود..

 

او نمیدانست چه کاری انجام می‌دهد فقط دوست داشت خشمش را پایان دهد با زدن! ابراهیم فرنود را با قدرت عقب داد و گفت:

 

_بسه دیگه فرنود، یکاری نکن از ارث محرومت کنم ..کاریه که شده میتونه ازدواج کنه ..تو هم آبرو برامون نذاشتی

فیروزه با دستش فرنود را گرفته بود..خود فرنود متوجه نشد که این همه وقت مادرش هم نزدیکش است…

 

_بسه دیگه هی بحث ارث و میاری..

 

و جر و بحث بین فیروزه و ابراهیم افتاد رونیکا که دیگر تو این خاکسپاری نبود …پوزخند زد دخترک ترسو…

 

خودش دیده بود با چند پسر ها بیرون می رود به فرید گفت قبلنا زمان خیلی دور.

 

اما کو گوش شنوا؟
چشم و گوش بسته آن دخترک عفریته را میخواست ..

 

سعی کرد بحث را رو به اتمام برسوند که با حرف پدرش اخم هایش در هم فرو رفت چرا همه آدم بده ی داستان بودند؟

 

_یکاری نکن طلاقت بدم بری بیابون بخوابی

 

فامیلی که یه عده نزدیک آمدند تا بحث تمام شود..فرنود حس کرد این دیگر پدر خودش نیست ..

 

_چی میگی بابا..

_دهنت و ببند که خودت باعث شدی این دعوا پیش بیاد.

 

سمانه فقط کنار تابان بود بقیه رفته بودند و دعوا را مشاهده می کردند تابان گریه می کرد و میگفت :

 

_آهش دامنم و میگیره من و میکشه سمانهههههه

سمانه شانه اش را ماساژ میداد و سعی می کرد دلداری اش بدهد ترس بدی در دلش جولان میداد چون حال تابان اصلا خوب نبود

 

صورتی که خاکی بود و دستی که قرمز و تاول زده بود گره ی روسری اش را سفت تر کرد :

_خاله الان صداتون میگیره ….لطفا

 

بحث بالاتر می رفت و صدای هر کدوم بالا تر ، هیج کس به تابان اهمیت نمیداد ..تابان حس کرد چشمانش از اشک زیاد سرخ شده ..

 

سمانه بلند شد حس کرد واقعا حال تابان خوب نبست …اما ناگهان تابان افتاد زمین و کف از دهانش آمد .

 

گونه اش را چنگ زد و همزمان جیع کشید که همه با صدایش برگشتند..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر به صورت pdf کامل از بابک سلطانی

        خلاصه رمان:   ماجرا از بازگشت غیرمنتظره‌ی عشق قدیمی یک نویسنده شروع می‌شود. سارا دختری که بعد از ده سال آمده تا به جبران زندگی برباد رفته‌ی یحیی، پرده از رازهای گذشته بردارد و فرصتی دوباره برای عشق ناکام مانده‌ی خود فراهم آورد اما همه چیز به طرز عجیبی بهم گره خورده.   رفتارهای عجیب سارا، حضور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بر دلم حکمی راند به صورت pdf کامل از سحر نصیری

    خلاصه رمان:     بهترین دوست بابام بود و من دختر خونده و عزیز دلش بودم! چهارده سال ازم بزرگتر بود و عاشق رفتار مردونه‌ش شدم! اون هرچیزی که میخواستم بهم میداد به‌جز یک چیز، خودش رو…! هیچ‌جوره حاضر نبود به رفاقتش به پدرم خیانت کنه و با دلبریام وسوسه بشه پس مجبور شدم یه شب که مسته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یسنا
یسنا
1 سال قبل

یعننننننننننیییییییپیییییی یه آدم بزرگتر نرمال تو خانواده ترنم وجود نداااااااارهههه 😡😡😡😡

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x