رمان رسپینا پارت 15 - رمان دونی

 
بازی خیلی خوبی بود همشون به طور حرفه ای بلد بودن و خوش گذشت ، سه نفر دیگه بهشون ملحق شدن که عسل برگشت سمتم و گفت :
_ شماهم بیاین پیش ما ، تعداد بیشتر کیف بیشتر
همشون تایید کردن و چشم دوختن به من که ببینن چی میگم
لبخند زدم
_من که موافقم با آوا و آرام حرف بزنم احتمالا بیایم
آوا و آرام وسط بازی خسته شده بودن و رفته بودن نشسته بودن رفتم سمتشون
_پیشنهاد دادن بریم پیش اونا باشیم ، من که نظرم مثبته هم بیشتر آشنا میشیم ، هم بچه های پایه و باحالی ان ، هم بیشتر خوش میگذره
دوتاشون سر تکون دادن و موافقت کردن وسایل رو برداشتیم و رفتیم سمتشون ، یکی از دخترایی که تازه اومده بود چهرش برام آشنا بود اما نمیدونستم کجا و کی دیدمش ، با رسیدن پیششون وسایل رو گذاشتیم زمین ، اون سه نفر دوتا دختر بودن یه پسر که اوناهم خودشونو معرفی کردن
پسره موهای بور چشمای مشکی و اجزای صورتش شبیه عسل و عرشیا بود که خودشو عرفان معرفی کرد پسرعموی عسل و عرشیا ، کلا چهره هاشون بور بود ، یکی از دخترا که واسم آشنا میزد خودشو معرفی کرد ، رها پوست خیلی خیلی سفید چشمای درشت مشکی دماغ کوچولو و لبای متناسب با اجزای صورتش ، میشه گفت خیلی خیلی جذاب بود دختر دیگری دخترعموی رها ، نفس بود که پوستش سبزه چشمای قهوه ای تیره موهای خرمایی و دماغی که عمل شده بود و لبای کوچولوی صورتی در کل ناز بود ، همگی آشنایی دادیم و نشستیم
از اونجایی که اونا هم قصد جوجه داشتن و همگی گشنه بودیم شروع کردیم مرغ هارو سیخ زدن عسل هی نگاه عرشیا میکرد هی سرشو مینداخت پایین یه فکری تو سرش بود اما به زبون نمیورد آخرش طاقت نیورد برگشت سمت عرشیا
_داداشیی ، عشق من ، قربون اون چشای خوشگلت بشمممم
صدای خنده هممون بلند شده بود
_عسل هرچی تو ذهنته بریز دور ، جوابم نه
_داداشی، عسل فدات نشه یعنی چیزه بشه
_عسل گفتم نه و بامزه چپ چپ نگاهش کرد
آوا : _ چی میخوای که این داداشت میگه نه؟
پچ پچ وار سمت ما گفت
_میخواستم فوشش بدم دیدم زشته تازه واردیم ، حالا زیاد آبرومون نره
من و آرام کلا از خنده رو ویبره بودیم.
_هیچی بابا میخوام بره گیتارشو بیاره یکم مسخره بازی دربیاریم
ارومتر ادامه داد که عرشیا نشنوه
_صداش یکم چیزمرغیه نمیخوایم بخونه فقط بزنه
نگاهم کشیده شد سمت عرشیا ، با چشمای ریز شده نگاهش سمت عسل بود دستش رفت سمت کفشش
_که من صدام چیز مرغیه آره؟
اینبار دیگه همگی بلند بلند میخندیدیم
کفشش رو پرت کرد جا خالی داد تا بیام جاخالی بدم کوبیده شد رو شونم
به شدت درد گرفت اما زیاد به رو نیوردم به جاش تو دلم فوشش دادم
_اِ وا شرمنده ، عسل بی مخ چرا جاخالی میدی ؟
_منتظری بمونم صاف بخوره تو ملاجم؟ مگه عین تو عقب مونده ذهنی ام؟
انقدر بامزه بودن که نمیتونستم نخندم ، اما با حرکت عرشیا یکم یخم باز شده بود کفششو برداشتم فکر کرد میخوام بهش بدم اما کور خونده چنان پرتش کردم سمت شونش از حرکتم تعجب کرد نتونست تکون بخوره و بله محکم خورد به شونش و دادش بلند شد
آرام زیرلب گفت :
_زدی پسر مردمو ناقص کردی ، ما میدونیم چه وحشی هستی اما الان این خوی وحشی بودنتو نشون نمیدادی الاغ
عرفان با چشمای گرد نگام کرد و گفت
_اوه چه نشونه گیری داری تو دختر
ابرو بالا انداختم :
_هدف گیریم عالیه میخای بمون تورو هم بزنم به عنوان هدف
عرشیا همونطور که شونشو گرفته بود گفت
_عرفان هدف گیریش عالیه میخواین مسابقه بدین
چشامو ریز کردم و فکر کردم انجام بدم یا نه
آوا و آرام میدونستن هدف گیریم عالیه و میتونم اما چشاشون گرد شد همزمان گفتن : نههههه رسپینا خر نشیا ، میخای دست پا شکسته برگردی مگه؟
اما از اونجایی که خر بودم قبول کردم ، اما به شرطی که جا خالی بدیم و حرکت کنیم با ثابت موندن خوب نبود این بازی
همینطورم شد اول قرار بود عرفان بزنه با توپ ، همینطور بازی میکردیم اما تا حالا یه هدف درست هم نزده بودیم ، توپ پرتاب شد به سمتم جا خالی دادم اما صدای آخ یکی باعث شد برگردیم ، یه زوج پشت سر ما بودن که توپ بین پای دختره گیر کرده بود افتاد بود زمین پسره هم روش ،انگار دختره دستشو کشیده ، منو عرفان قایم شدیم پشت بقیه و ریز ریز خندیدیم، صدای بچه ها میومد که دارن جای ما عذر خواهی میکنن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کتمان به صورت pdf کامل از فاطمه کمالی

      خلاصه رمان:   ارغوان در ۱۷ سالگی خام حرف های ایمان شده و با عشق فراوان با او نامزد می‌شوند، اما رفتن ناگهانی ایمان ضربه هولناکی به او می‌زند، که روحش زیر آوارهای این عشق می‌میرد، اکنون که ارغوان سوگوار خواهرش است آن هم به دلیل تصادفی که مقصر خود ارغوان است، دوبار با ایمان رو به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مانلی
مانلی
2 سال قبل

فکر کنم رها دوست دختر اون پسره که دوست پسر اوا(اسمش یادم رفت 😂) بوده هست؟

Raha
Raha
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

عررر منم همین حدسو میزدم
امیر بود مرتیکه نکبت

یه بنده خدا
یه بنده خدا
2 سال قبل

احسنت👏👏

Sety
Sety
2 سال قبل

خیلی عالی ممنون فوق العاده است🤍
دمت گرم🌹

انیسا
انیسا
2 سال قبل

عالییییهه
راستی کی قراره با رسپینا ازدواج کنه اسمش چیه

hani
hani
پاسخ به  انیسا
2 سال قبل

رادان شمس

انیسا
انیسا
پاسخ به  hani
2 سال قبل

همون ک می خواد بره پیشش کلاس ؟

hani
hani
پاسخ به  انیسا
2 سال قبل

اره ، تو پارت 1 و 2 اسمشو اوردم ک

صدنا
صدنا
2 سال قبل

چ رمان خوشگلی قلمت زیباست

hani
hani
پاسخ به  صدنا
2 سال قبل

مرسی گلم

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x