رمان رسپینا پارت 35 - رمان دونی

 

مانتوم رو به چوب لباسی وصل کردم ، شالم رو روی سرم مرتب کردم و رفتم بیرون ، تنها جای خالیم کنار زندایی اولیم بود بالاجبار رفتم اون سمت و نشستم
_رسپینا خانوم ، افتخار دادین اومدین ، چه عجب ما شمارو دیدیم
لبخند تصنعی روی صورتم نشوندم
_درگیر دانشگاه و درس و … هستم و یه مدت سر نزدم و کوتاهی از من بوده
_اوضاع درسی خوبه الحمدلله ؟ چند سال دیگه از درست مونده؟
_خوبه ، ۲ سال دیگه باقی مونده .
_حالا که داری درستو میخونی یه نامزدی عقدی کن ، میمونی رو دست مامانت ایناها
منتظر همین جملش بودم ، همیشه خدا همین بود و کم کم زبونش نیش دار میشد
_ من فعلا قصد ازدواج ندارم ، درسم و آینده ای که میخوام بسازم برام مهمتره ، و اون قدیم بود که ازدواج دختر اگه دیر میشد عیب بود چون کمتر کسی درس میخوند و هدفدار زندگی میکرد .
در کمال ادب و احترام حرفی که لازم بود رو زدم تا بحث رو ادامه نده اما سخت در اشتباه بودم
_درسته ، اما قدیما همه دخترا نمیرفتن عمل زیبایی کنن و مصنوعی شن ، اینکه بمونی هم جای تعجب نداره .
کل این حرفا در کمال خونسردی بود اما این حرفش اشتباه محض بود ، همونطور که بلند میشدم برم یه جا دیگه بشینم آروم جواب دادم
_همونطور که سارا جان (دخترداییم) تونست ازدواج کنه با عمل و مصنوعی بودن منم میتونم .
لبخند زدم و فرصت تیکه پرونی رو ازش گرفتم و رفتم سمت ریما و کنارش رو دسته مبل نشستم و طوری رفتار کردم که انگار باهاش حرف دارم ، اما در واقع فراری بودم از حرفای فامیل.
تا آخر شب به همین روال گذشت و زودتر از همه بلند شدیم که بریم و باعث شد نفسی از آسودگی بکشم ، هرچند کاملا مشخص بود از فردا غیبت کردنا و حرفا پشت سر من شروع میشه و قرار نبود اهمیت بدم

روی تخت دراز کشیده بودم و پیام آرام نگاه میکردم ، ازشون خواسته بودم اگه چیز خاصی نبود کلا بهم خبری نرسونن و یه مدت در آرامش سر کنم اما حالا …
_رسپی امیر و رها اومدن تهران ، از مابین حرف عرفان فهمیدم ، دقیق نمیدونم چی شده اما رادان و امیر کلانترین .
اینکه رادان و امیر باهم درگیر شدن مثل روز روشن بود ، پوف کلافه ای کشیدم مثل اینکه آرامش به من نیومده بود .
خوب بود که تهران نبودم وگرنه امیر سراغ اولین کسی که میومد من بودم
گوشیمو رو حالت پرواز گذاشتم پتومو کشیدم روم که بخوابم ، همش سه روز دیگه قرار بود بمونم و میخواستم هم استراحت کنم هم کمی درسایی که جا موندمو بخونم و کلا دور باشم از گوشی، هر اتفاقی هم میوفتاد ترجیح میدادم خبر دار نشم ، خیلی زود خوابم برد °•°•°•°•°•

این سه روز مثل برق و باد گذشت و من درست رسیده بودم تهران ، این سه روز بابام کلی کمکم کرده بود برای تصمیم گیری ، سمت آژانس خوده ترمینال رفتم و وسایلم رو توی صندوق یه آردی گذاشتم و آدرس دادم ، بعد سه روز گوشیمو روشن کردم ، چندتا پیام از آوا و آرام داشتم و چندتا از بچه های دانشگاه ، این ترم هم زیادی غیبت داشتم هم زیادی درسو رها کرده بودم و باید درستش میکردم
پیاما رو نخوندم و گذاشتم برم خونه رو در رو ببینم جریان از چه قراره .
بعد از کلی ترافیک راننده جلوی در خونه توقف کرد هزینه رو پرداخت کردم و پیاده شدم ، با دیدن اسپورتیج اونم درست جلوی در خونه ، از حرکت ایستادم ، ماشینه امیر بود هم میخواستم بدونم اینجا چیکار داره هم نمیخواستم منو ببینه ، کنجکاویمو نتونستم سرکوب کنم و آروم در رو باز کردم وسایلم رو یه گوشه پنهون کردم و رفتم سمت در خونه تا صداهارو گوش بدم فقط …..
(بچه ها واقعا شرمنده ام ، دیروز گوشیم هنگ کرد و دادم فلش شه و امروز غروب به دستم رسید و دوتا پارت سریع نوشتم ، امیدوارم از این به بعد مشکلی پیش نیاد که مانع پارت گذاری من بشه و تمام سعی ام رو میکنم دوباره طبق روال پارت گذاری انجام شه🥺🥲🤍)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوگل
سوگل
2 سال قبل

بخشید عزیزم ولی همش با کنکور داری و نمیتونی پارت بدی یا گوشتی هنگ میکنه 😁

Hani
Hani
2 سال قبل

پارت گذاری میشه دو پارت در روز یکی ۱۰ شب یکی ۱۰ صبح

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x