رمان رسپینا پارت 55 - رمان دونی

 

فاصله کمی تا در خروجی مونده بود و من دیگه رمق و نایی واسم نمونده بود ریه ام از بی اکسیژنی به سوزش افتاده بود و گلوم راهش بسته شده بود و سعی میدونستم با دو سه بار دم و بازدهم بیهوش میشم و مرگم حتمیه ، تند تند سرفه میکردم ، بزور با تمام توانم در رو کشیدم و باز شد ، خودمو انداختم تو راهروی ساختمون و کمی راه نفسیم باز شد تند تند نفس کشیدم تا اکسیژن بهم برسه ، بدنم بی حس بود خودمو کشوندم سمت آسانسور اما چشام سیاهی رفت و دستمو آوردم بالا که دیوار رو بگیرم اما سرگیجه باعث شد اشتباه کنم و از ۴ پله کنار آسانسور بیوفتم پایین ، حالم خوب نبود باید خودمو به پایین میرسوندم و از نگهبانی میخواستم زنگ بزنه اورژانس
با هر سختی که بود خودمو به آسانسور رسوندم و قسمت پارکینگ رو انتخاب کردم و گوشه ای از آسانسور افتادم ، با اعلام شدن اینکه رسیدم با تمام تلاشم در رو باز کردم و تا اتاق نگهبانی خودمو رسوندم اما سرم سیاهی رفت و افتادم کنار اتاقک نگهبانی

~~

چشمام رو که باز کردم توی بیمارستان بودم دستگاه اکسیژن بهم وصل بود
_جناب سروان بهوش اومدن ، اما زیاد توانایی حرف زدن ندارن بهتره ازشون زیاد سوال نپرسید
مرد جوونی اومد سمتم
_سلام خانوم ، از دادگستری…. خدمت رسیدیم ، چه اتفاقی دقیقا براتون افتاد؟
_نصف شب احساس خفگی کردم وقتی بلند شدم در پنجره و بالکن باز نشد بزور خودمو به اتاقک نگهبانی رسوندم و بعدش رو دیگه نمیدونم
_به کسی مشکوک هستید ؟ کسی که باهاتون دشمنی داشته باشه یا تهدیدتو کرده باشه؟
بلافاصله امیر یادم اومد ، میتونست کار خودش باشه اما نخواستم فعلا بازگو کنم
سرمو تکون دادم
_خیر
_شماره تماس از خانوادتون آشنایی کسی بدید
_خانوادم شهرستان هستن نمیخوام نگرانشون کنم فردا بهشون اطلاع میدم ، میتونم با گوشیتون یه تماس بگیرم؟
_از پرستار بگیرید من باید برم خانوم ، امیدوارم حالتون زودتر بهبود پیدا کنه ، خدانگهدار
_مرسی خدانگهدار
منتظر موندم تا یه پرستار بیاد ، بالاخره بعد چند مین که برای من سخت گذشت اومد
_ببخشید میتونم با گوشیتون یه تماس بگیرم ؟
_حتما عزیزم ، فقط ماسک اکسیژن رو زیاد برندار تنفس عادی باعث درد تو قسمت ریه میشه برات
_مرسی
گوشیو گرفتم ، شماره رادان رو حفظ بودم شماره گیری کردم گذاشتم زنگ بخوره
برنداشت ، شماره غریبه بود و کم جواب میداد ، سه بار دیگه تماس گرفتم بار چهارم ناامید شده بودم که جواب داد
_الو
با صدایی که بزور درمیومد جواب دادم
_رادان منم رسپینا
صداش هول شد و نگران
_رسپینا؟ خوبی؟ این شماره کیه؟ کجایی تو؟
_بیمارستانم ، شماره یکی از پرستاراعه گوشیو میدم بهت آدرس بده .
نمیخواستم ماجرارو پشت تلفن بفهمه و هول شه و دست و پاشو گم کنه
پرستار هم متوجه خواستم شده بود و فقط آدرسو داد.
چشمام و بستم که استراحت کنم تا رادان بیاد ، ثانیه ثانیه اش عذاب کشیده بودم
من جز امیر دشمن دیگه ای نداشتم یقین داشتم کار اونه اما ممکن بود مشکل از ساختمون باشه .
در که با سرعت باز شد متعجب برگشتم سمت در و با دیدن رادان تعجبم چند برابر شد ، خیلی زود خودشو رسونده بود.
با دیدن من و ماسک اکسیژن فکر کنم یه سکته ای رو زد ، خودشو بهم رسوند و دستمو گرفت
_چیشده ؟ چه اتفاقی افتاده؟
ماسک اکسیژن رو برداشتم جواب بدم اما سرفه های مداومم اجازه نداد
پرستاری که تو اتاق بود با آرامش توضیح داد
_گاز گرفتگی ، نصف شب متوجه شدن و خودشونو به نگهبانی رسوندن اون اقا هم با اورژانس تماس گرفته ، میتونم بهتون بگم که خیلی شانس آوردن که الان نفس میکشن مثل معجزه میمونه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hani
Hani
2 سال قبل

پارتو با تاخیر فرستادم لطفا آپلودش کن 🥺

سوگل
سوگل
پاسخ به  Hani
2 سال قبل

به تأخیرای تو ما دیگه عادت کردیم نویسنده جان 😏 اگه به موقع میذاشتی تعجب میکردم😁

wicked girl
wicked girl
2 سال قبل

هر یه ساعت یه پارت بزار من حوصلم سره🤕😂

مانلی
مانلی
پاسخ به  wicked girl
2 سال قبل

هعیش، ای کاششش

Tina
Tina
پاسخ به  wicked girl
2 سال قبل

کاش همینطور بود

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x