رمان سال بد پارت 8

3.3
(4)

 

 

***

 

توی اتاقش نبود !

 

ساک ورزشی اش را که وسط اتاق افتاده بود برداشتم و کنارِ دیوار گذاشتم .

 

در بالکن باز بود و جریان هوای سرد به داخل اتاق می وزید ‌. جلو رفتم و پرده ی مقابل پنجره را پس زدم .

 

شهاب داخل بالکن … تکیه زده به دیوارِ کوتاه و خیره به آسمان شبی که هر از چند گاهی از نورِ فشفشه ها روشن می شد … و جا خوردم !

 

در دستش یک سیگار بود !

 

هیچوقت ندیده بودم سیگار بکشد !

 

احساس خیلی خیلی بدی درون قلبم بیدار شد و شروع کرد به رشد کردن . آن احساس کلافگی و تردیدی که داشتم باز با قوت تمام برگشت !

 

بی تاب دستی به پیشانی ام کشیدم . چرخیدم و لباس گرمکنش را از روی تخت برداشتم و بعد به بالکن رفتم .

 

– شهاب !

 

به نظر زیادی در افکارش غرق بود … آنقدر زیاد که با شنیدن صدایم جا خورد . چرخید و از روی شانه اش نگاهم کرد . گفتم :

 

– چشمِ عمو رضا روشن ! از کی تا حالا سیگاری شدی ؟!

 

لبخندِ کجی زد و نگاه کرد به آتش نارنجی رنگ سیگارش .

 

– از همین دو دقیقه ی پیش ! اولین سیگاریه که روشن کردم … باورت میشه ؟!

 

پووفی کشیدم ، جلو رفتم و سیگارِ نیمه سوخته را از بین انگشتانش گرفت و پرت کردم پایین .

 

– امیدوارم آخرین سیگارت هم باشه ! … نا سلامتی ورزشکاری ! … آخه این کارا چیه ؟!

 

چیزی نگفت … فقط عمیق نگاهم کرد . آنقدر عمیق که می توانستم توی نی نی چشم هاش غرق شوم !

 

بعد لبخند زدم :

 

– عب نداره ! شیطون گولت زده … دیگه تکرار نمی کنی !

 

روی نوک پنجه هایم بلند شدم و بلوز گرمکن را روی شانه های پهنش انداختم .

 

– این رو هم بپوش لطفا ! … تازه از حمام بیرون اومدی ها ! …

 

– بیا اینجا آیدا !

 

– کجا ؟!

 

– توی بغل من !

 

و دستش را دور کمرم حلقه کرد و من را کشید در آغوشش … .

 

 

 

از خدا خواسته در آغوشش فرو رفتم … روی نوک انگشتان پاهایم ایستادم و بینی ام را جایی نزدیک گردنش گذاشتم و بوی پوست گرم و صابون خورده اش را با اشتیاق نفس کشیدم .

 

دستِ شهاب دور کمرم بود و یک دست دیگرش موهای کوتاه هم را به بازی گرفته بود .

 

برای ثانیه‌هایی همه آدم های بیرون و تلخی هایشان را از یاد بردم .

 

شهاب لبهایش را به گوشم چسباند :

 

– هروئین منی !

 

نرمه ی گوشم را به بازی گرفت . باز گفت :

 

– بهت محتاجم !

 

و زیر گوشم را بوسید … و باز بوسید … و باز بوسید … .

 

خط بوسه هایش پایین تر آمد و روی استخوان فکم را بوسید و بعد … لبهایم !

 

نفسم از اشتیاق و لذت تند شد . بیشتر به او چسبیدم و انگشتانم چنگ زد به شانه هایش … و در عشق بازی لب هایمان با او همراهی کردم .

 

– دوست دارم آیدا … خیلی دوست دارم !

 

یک لحظه مکث و باز هم … .

 

– برای اینکه تو منو دوست داشته باشی … هر کاری می کنم ! هر کاری آیدا ! … میفهمی ؟ …

 

و لب زیرینم را میان دندانهایش کشید .

 

چیزی درون قلبم تکان خورد . شهاب عادت به ابراز علاقه های بی محابا داشت و این به گوش من عجیب نبود . ولی آن شب …

 

لحن درمانده … صدای خسته‌اش … درست مثل پسر بچه ی ترسیده ای که غمگین و ناامید از تمام عالم و آدم به گوشه ی امنش خزیده باشد …

 

و انگار من آن گوشه ی امنِ زندگی شهاب بودم !

 

– شهاب …

 

– جانِ شهاب !

 

باز من را بوسید .

 

دستهایم را بالا کشیدم و دو طرف صورتش گذاشتم . او را وادار کردم دست از بوسیدنم بکشد و به چشم هایم نگاه کند … ‌ .

 

توی آن شب سرد که هوایش بوی آتش و باروت می داد …

 

 

 

– همه چی خوبه قربونت برم ؟ … همه جا امن و امانه ؟

 

چند لحظه هیچ چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد و من هم …

 

انگشتانم روی شقیقه های گرمش را نوازش می کرد و چشم هایم انگار التماس می کرد که رو راست باشد و حقیقت را بگوید .

 

– آره ! … آره خیلی خوبه ! … اگه تو مال من باشی … مگه می شه بد بشه ؟!

 

گفتم :

 

– من مال تو هستم شهاب ! … تو هم مال منی ! همیشه باید به من راستش رو بگی ! … هر اتفاقی که بیفته … هر چقدر هم که بد باشه …

 

نمی دانستم چرا اینقدر به حرف های مجتبی فکر می کنم . شهاب تکرار کرد :

 

– همه چی خوبه ماه جان ! خیالت تخت … همه چی عالیه !

 

باز چند لحظه نگاهش کردم … و بعد خندیدم .

 

خب … اگر شهاب اینطور می گفت … پس همه چیز خوب بود ! شهاب که به من دروغ نمی گفت ! … ما از بچگی رازهایمان را بهم می گفتیم ! … شهاب از من چیزی پنهان نمی کرد !

 

باز دست هایم را دور گردنش حلقه کردم و در آغوشش فرو رفتم …

 

صدای کوبش قلبش … دیوانه وار بود ! …

 

***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
9 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
9 ماه قبل

چرا حس میکنم این دوتا قراره از هم جدا شن☹😕

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
9 ماه قبل

ارهمنم همین حس رو دارم 🥲

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  Ebrahim Talbi
9 ماه قبل

🥺

میمَم
میمَم
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
9 ماه قبل

چون احتمالا تو پارت یکش مقدمه رمانو خوندی:/

بی نام
بی نام
پاسخ به  میمَم
9 ماه قبل

خوب گفتی پارت اولش گفته دیگه این پسره یه گندی میزنه جدامیشن 🤗😂

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  میمَم
9 ماه قبل

😂😂😂اونجا نگفته قطعا جدا میشن گفته یه نفر سومی میاد

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x