12 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 18

4
(5)

 

 

دست دراز کردم یکی رو برداشتم درگیری صفحاتش بودم و گوشه اتاق نشسته بودم دیگه از بیرون خبر نداشتم دیگه نمیدونستم اونا رفتن موندن یا حتی اینجا چیکار داشتن مشغول خوندن این کتاب شدم

چقدر زمان گذشت که در اتاق باز شد و با صدای استاد که صدام می‌کرد سریع ایستادم و کتاب و بستم به کتابی که توی دستم بود نگاه کرد و گفت

_کتاب میخوندی ؟
شرمنده کتاب وبه سمتش گرفتم و گفتم معذرت می خوام دیدم اینجا حوصله ام سر رفت یکی از کتابا رو برداشتم
پشت میزش نشست و گفت

مهم نیست هر وقت خواستی میتونی بیای از این کتاب‌ها برداری

این کتابا برای خوندنن اینا حیفن خاک بخورن…
خوشحال از این اجازه که بهم داده به میز کارش نزدیک شدم و گفتم

_ اینجا چیکار داشتن چی میخواستن؟

دستی و ته ریشش کشید و گفت
_ این دختربچه موی دماغم شده منو توی رودروایسی گذاشتن
مجبور شدم توی خونه بهش درس بدم قرار هفته ای دو روز بیاد اینجا خصوصی بهش درس بدم

وارفته گفتم یعنی من هفته ای دو روز باید اینجا قایم بشم تا اون منو نبینه؟
شونه ای بالا انداخت و گفت

_خودت میدونی من خیلی راحت میتونم بگم ساغر توی خونه من کار میکنه و پرستار گیتی اما خودت نمیخوای پس مجبوری پنهان بشی چاره ای جز این نیست!

حق با استاد بود پس سکوت کردم و به سمت داره اتاق رفتم نمیدونم چی شد و چطور به خودم این اجازه رو دادم اما سوالی که بدجوری ذهنمو مشغول کرده بود و به زبون آوردم

شما مادر پدر خواهر برادرت هیچکس اینجا رفت و آمد نداره؟

انگار اونم انتظار این سوال را از من نداشت کمی بهم خیره شد لپ تاپش رو روشن کرد و گفت
_ ندارم

طوری عصبی و سریع این حرف زده بود که دیگه جرات نکردم حرف دیگه ای بزنم یا سوال دیگه بپرسم
اما مگه میشد یه آدم هیچ خانواده ای نداشته باشه حتی اگه پدر و مادر و خواهر و برادر نداره عمو و دایی و خاله و عمه ام نداره؟
خیلی مرموز بود این ادم ….

کم کم هوا تاریک شد
شام وآماده کرده بودم اما خبری از استاد نبود چندباری به گیتی سر زده بودم توی خواب عمیقی فرو رفته بود انگار خیال بیدار شدن نداشت

توی این خونه درن دشت برای اولین بار چرخ زدم همه اتاق ها سرک کشیدم پشت ساختمان توی حیاط همه جا رو نگاهی انداختم کامل هوا تاریک شده بود و توی حیاط روی یکی از پله ها نشسته بودم و منتظر استاد بودم وقتی بالاخره در باز شد و ماشینش وارد حیاط شد سر جام ایستادم و منتظر اومدنش شدم وقتی بهم نزدیک شد عصبی و ناراحت به نظر می رسید از کنارم گذشت بدون اینکه حتی کلمه ای باهام حرف بزنه منم پشت سرش وارد خونه شدم و بالا رفتم و با صدای بلندی گفت

_ مزاحمم نشو شام نمیخورم

 

این حرف زد و رفت و من این پایین کم مونده بود از خوشحالی قش کنم یعنی حالش خوب نبود و امشب کاری به من نداشت

میتونستم با خیال راحت بخوابم ک
تاب بخونم فیلم تماشا کنم یا هر کار دیگه ای سریع شام خوردم آشپزخونه رو مرتب کردم و بعد از مدت ها جلوی تلویزیون نشستم
اگر وقت میکردم فیلم دیدن و همیشه دوست داشتم
اما انقدر همیشه خسته بودم که وقت نکنم اینقدر شبکه های ماهواره رو بالا و پایین کردم که بالاخره یکی از شبکه ها یه فیلم پیدا کردم و مشغول دیدن شدم

غرق تماشا کردن بودم و ساعت از دستم در رفته بود اصلا نمی دونستم ساعت چنده فیلم تمام کرده بودم و الان داشتم دومی رو میدیدم بعد از مدتها حس و حال خوبی داشتم این که کار مورد علاقه خودمو داشتم انجام می‌دادم

با صدای عصبی استاد از جا پریدم به من و تلویزیون خیره شده بود

_داری چیکار می کنی ساعت ۲ نصف شب و تو هنوز اینجا نشستی وفیلم تماشا می کنی؟
مگه صبح کلاس و دانشگاه نداری؟

دنبال کنترل میگشتم تا تلویزیون خاموش کنم اما هرچی نگاهم و به اطراف می دادم پیداش نمی کردم کنترل و زیر میز برداشت و تلویزیون خاموش کرد سرمو پایین انداختم با ترس گفتم

معذرت می خوام خیلی وقت بود فیلم ندیده بودم معذرت می خوام

روی مبل نشست رو بهم گفت

_ برام یه قهوه درست کن بعد برو بگیر بخواب صبح اگه خواب بمونی من میدونم و تو

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230127 013928 0412

دانلود رمان خطاکار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۰ ۱۰۰۰۵۶۶۱۵

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه ……
IMG 20230129 003542 2342

دانلود رمان تبسم تلخ 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۲ ۱۵۵۸۴۷۶۳۹

دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۴۳۰۶۲

دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه…
IMG 20240717 155824 919 scaled

دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۳ ۱۵۱۴۲۱۶۳۷

دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا 2 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو…
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…

رمان بوسه گاه غم 4 (2)

14 دیدگاه
  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Delvin
Delvin
3 سال قبل

خب دارن واقعیت رو میگن تو این دنیا هر جور ادمی پیدا میشه مثل یه استاد خلافکارو یه زن هرزه خیلی خوبه رمانش ادمو با واقعیت اشنا میکنه تو توانایی خوندن نداری نه نویسندش خیلیم خوبه

لیلی
لیلی
3 سال قبل

وایییی😤سال به سال یه پارت کوچولو میزاری

Artamis
Artamis
3 سال قبل

افت قلم یه چیزی اون ور تره ایلین😂😂😂

____
____
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

خیلی بچه گانس
انگار به بچه ی 13\14ساله نوشته
این چه وضعیه
رمان هاتون همه در یه سبک و چرت و پرته
اگه توانایی نویسندگی ندارید بهتره دیگه ننویسید
فقط دارید هرزگی رو در رمان هاتون نشون میدید
که این توهین به زن هاست..
انگار این نوشته ، نویسندش تازه متوجه مسئله زناشویی شده
فکر میکنه با این فهم میتونه رمان بنویسه
کمتر چرت وپرت در این سایت بگذارید ممنون

Artamis
Artamis
پاسخ به  ____
3 سال قبل

بخدا نویسنده اش من نیستم ترنمه😂😂😂

____
____
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

میدونم
مشخصه نوشته ی چه کسی هست 😐
چهار تا بچه شدن نویسنده ی ما

Delvin
Delvin
پاسخ به  ____
3 سال قبل

هه انگار تو خیلی بهتر بلدی پس بنویس ببینم در چه حد بلدی

Soheila
Soheila
پاسخ به  ____
3 سال قبل

کاملا باهات موافقم

Sheida
Sheida
پاسخ به  ____
3 سال قبل

بخدا شان و شخصیت دخترا و زنان سرزمین ما اینا نیست ک بعضی نویسنده ها مثل نویسنده این رمان، تو رمانهاشون میارن.
متاهلی فقط این چیزا نیس!!!
اینقدر مرد سالاری رو رواج ندید ترخدا!!!!
وقتی ما خانوما هوای همو نداشته باشیم از بقیه چ توقع!!!؟؟؟

Helia
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

این چه رمانیه که نوشتین خیلی بیخوده
بچه 10/12ساله نوشته واقعا که اصلا یه ذره هیجان نداره این رمان
واقعا که زندگی زناشویی که فقط رابطه داشتن نیست درضمن با این رماناتون شخصیت زنا و دخترای سرزمینمو پایین نیاریین شاید بعضی از دخترا تن فروشی کنن ولی همشون اینجوری نیستن خیلی از دخترای سرزمینم هستن که توی شرایط شخصیت رمان شما (شخصیت ساغر) هستن اما نمیرن خودشونو بفروشن به این و اون دخترونگیشونو حفظ میکنن و روی پای خودشون می ایستن خیلی از دخترای سرزمینم دخترن ولی بهتر از صدتا مرد روی پاشون وایمیستن با این رمانای بیخودیتون وقت خودتونو و مارو و شخصیت دخترا و زنا نجیبمونو هدر ندین و زیر سوالم نبرین

Delvin
Delvin
پاسخ به  Helia
3 سال قبل

اره خب ولی فرض کن ساغر یکی از اون دختراییه که تن فروشی میکنه😐

ayliiinn
عضو
3 سال قبل

ترنم افت قلم پیدا کردی!

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x