رمان عشق با چاشنی خطر پارت 15

5
(1)

 
رسیدیم در خونه عسل اینا که دیدمش در خونشون وایساده بود.سریع اومد سوار شد
عسل:بیشعور حتما دوباره رفتی لباس عوض کنی و بعد سرت گرم شد و یادت رفت نهههه؟ دوساعته منتظرتم کله خراب.
حتما باید آبروی منو جلوی این اشکی ببره برای این که جمش کنم گفتم
_عسل ننه برگشته
اشکی راه افتاد
عسل:جون من
_آره
اشکی:سلام
عسل که انگار حضور اشکی و یادش رفته بود قشنگ جا خوردن
عسل:سل سلام آقا اشکی
🤦‍♀ آخه چرا من خل شدم زنگ زدم به این برگشتم سمتش که خودش فهمید چمه
عسل:ببخشید اشتب شد آقا اشکان
اشکی:مشکلی نیست اشکان صدام کن
سریع برگشتم سمت اشکی چقدر من زحمت کشیدم که با من رسمی حرف نزنه بعد تا عسل و دید اشکان صدام کن بیشعور
میخواستم یه چیزی بهش بپرونم که وایساد و ممد پرید تو ماشین
ممد:سلام بر برو بچ چطوری داداش
اشکی:خوبم
ممد :نمیخوای معرفی مون کنی بهم
اشکی:بغلیم آرام بغلیت عسل اونیم که پشت منه ممد
ممد:ممنون واقعا آخه این چجور معرفی کردنه؟
اشکی راه افتاد
ممد:چدا اینقدر سکوت بچه ها من بلد نیستم رسمی حرف بزنم ببخشید دیه آرام مواظب باش وقتی پیش اینی افسردگی نگیری
_حواسم هست اون آهنگه هم محشر بود
ممد:ما اینم دیه
بعدم یه فلش از تو جیب شلوارش در اورد و خودشو از وسط ماشین کشید جلو زد تو ضبط بعد یه چیزی در گوش اشکی گفتو خودشو کشید عقب ممد خوشتیب بود اما نه به اندازه اشکی. آهنگاش محشر بود رقصم گرفته بود داشتم همین جوری خودمو تکون میدادم که عسلم اسکل بازیش گل کرد و شروع کرد ممدم همکاری میکرد مخصوصا با کارها و حرکاتی که میکرد غش کرده بودم از خنده ولی اشکی قیافش مغرور بود و هیچ اثری از خنده تو صورتش نبود مطمئنم این اول غرور بوده بعد دست و پا در اورده تا رسیدنمون اون دو تا اسگل بازی در اوردنو من بهشون خندیدم عجیب این دوتا بهم میومدن بچشون دیه چی بشه ندانم.اشکی جلوی یه پاساز خیلی شیک نگه داشت
اشکی:پیاده شید تا پارک کنم
پیاده شدیم.
ممد:تو این پاساژ مغازه یکی از رفیقا مونه هر چی میخواید بخرید
اشکی برگشت و باهم رفتیم تو بعدم رفتیم تو یه مغازه که یه پسر جون فروشندش بودن
اشکی:سلام داداش
ممد:سلام چطوری کیان؟
کیان:سلام به به چخبر از اینورا
من و عسل رفتیم جلو و سلام کردیم که جوابه ماهم داد
اشکی:منم عینهو تو دم به تله دادم چهارشنبه عروسیمه اومدیم واس لباس
کیان:جون من تو هم دم به تله دادای نهههه توووو؟
اشکی یه سر براش تکون دادو چیزی نگفت
کیان:من که هر وقت خواستم عروسی بگیرم یه مشکلی پیش میاد
ممد:منم که میدونم آخرش سینگل به گور میشم
کیان:من یه دختر خوب برات سراغ دارم میخوای بهت معرفی کنم ممد
عسل خیلی آروم:تو غلط میکنی
_خوبه هنوز ۲۰مینم نیست که دیدیش
عسل:زیاد حرف میزنی بچه
ممد:برو بابا من هیچ درکی از زنا ندارم فقط تنها درکی که دارم اینه که این زنا یه موجوداتی هستن که در هر ماه یه هفته خون ریزی میکنند بعد نمیمیرند بعد حالا اگه اژدهای دو سرم بود بعد یه هفته خونریزی میمرد پس نتیجه میگیرم زنا از اژدهای دوسرم بدترن پس بهتره تا دیر نشده شما دوتا هم خودتون و بدبخت نکن..
عسل سریع رفت سمت ممد و گوششو کشید که حرفش نصفه موند بیشعور عجب درکیم از ما داره.کیان داشت زمین و گاز میزد اما اشکی دوباره همون قیافه مغرورشو به خودش گرفته بود پسره میرغضب
عسل:از ماچه درکی داری هان؟
ممد:این که شما خانما با کمالات بادرک و شعور
عسل گوششو محکم تر کشید
عسل:نه همون درک قبلیتو بگو
ممد:آی آی غلط کردم ولم کن زن داداش بهش بگو ولم کنه
_به نظر من که حقته
ممد یه نگاه مظلومانه به اشکی انداخت که اشکی هم رو برگردوند
عسلم تا این نگاهشو دید یه پوزخند زد و ولش کرد. گوشش واقعا قرمز شده بود.
رفتم سمت اشکی
_ما الان اینجا اومدیم چی کار لباساش خیلی زشته
اشکی:لباسای زنونش اره ولی مردونش خیلی خوبه اومدید اینجا واس من بخریم
ایشش همه جا به فکر خودشه فقط
اشکی:بسه دیگه کیان سلیقه من و که میدونی آمادش کن برام
کیان:چشم
کیان رفت و بعد از چند دقیقه برگشت داداش گذاشتم اتاق پرو اشکی راه افتاد سمت اتاق پروف و درشو بست. بعد از چند دقیقه اومد بیرون
اشکی:چطوره؟
خیلی خوب شده بود خوشتیپ بود خوشتیپ تر شده بود اما هیچی نگفتم
ممد:محشر شدی داداش
اشکی:نچ خوب نیست
دوباره رفت داخل و در و بست آخه مرض داری وقتی خودت دوست نداری میای نظر میپرسی. دوباره اومد بیرون.
چند دست لباس عوض کرد و هر کدوم از قبلی بهتر ولی سلیقه کوه غرورمون نبود. برای بار ۱۴ هم رفت تو اتاق پرو اومد بیرون وای این یکی دیگه تهش بود علاقه بر خوشتیپ شدنش غرورشو هم خیلی خوب به رخ میکشید اصلا این از سر و روش غرور میریخت مخصوصا زمانی که با غرور قدم بر میداشت انگاری این یکی مورد پسند خودشم بود که
اشکی:داداش همینو میبریم
اشکان همش با کت و شلوار بود اما هیج وقت کراوات نداشت
_صبر کن
رفتم پیش کیان
_کراوات هات کو
کیان:شرمنده آبجی اشکان کراوات نمیبنده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۹ ۲۱۱۶۴۸ scaled

دانلود رمان قصه مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان…
IMG 20240623 195232 003

دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر 4.3 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا…
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.9 (18)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۶ ۰۰۳۳۰۵۷۱۳

دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۸ ۲۳۳۸۵۰۰۶۹

دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۵ ۱۴۰۱۳۷۸۷۶

دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی 3.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل…
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…
IMG 20240620 153509 151

دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو 2.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به…
photo 2020 01 18 21 23 452

رمان آبادیس 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

 😃 

زهره
زهره
1 سال قبل

فکر کردم میخواد نظر ارامو بپرسه بعد فهمیدم غرورش انتها نداره🤨😬🤭

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

خیلی عالیه
فقط قسمت درکش و تاوانش خیلی خوب بود

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

سرعت صمیمی شدن شخصیت‌ها تو این رمان از سرعت نور هم بیشتره .

M.h
M.h
1 سال قبل

بازم عالی❤

M.h
M.h
1 سال قبل

نویسنده دختری یا پسر؟
اخه این چه درکیه که ممد از ما داره. درست تخریب مون کرد که🤣🤣🤣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط M.h
زهره
زهره
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

فک کنم چیز دیگه‌ای نداشته بنویسه 🙂

M.h
M.h
پاسخ به  زهره
1 سال قبل

نه بابا میخواست تخریب کنه

Nahar
Nahar
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

نویسنده دختره اسمشم مائد‌ه‌س همش حس میکنم نویسنده عضو اینجاس😂

M.h
M.h
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

خوبه خودش دختره بعد ما رو اینجوری تخریب میکنه

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x