رمان عشق با چاشنی خطر پارت 18 - رمان دونی

 
ننه اومد تو اتاق و نشست روی تخت
ننه:بیا بشین اینجا
و به بغلش اشاره کرد
_میخوام برم حموم
ننه:گفتم بشین اینجا
رفتم کنارش نشستم
ننه:چی شده؟
_هیچی
ننه:من که تو رو میشناسم الان اگه اتفاقی نیوفتاده بود الان داشتی سریالتو میدیدی نه اینکه بخوای بری حموم تو هر وقت ناراحتی بجای انجام کارای مورد علاقت میری حموم درضمن تو همیشه عاشق خریدی مخصوصا بعدش که بیای تمام چیزایی که خریدی رو به همه نشون بدی اما تو حتی خریداتو هم همراه خودت نیوردی پس بگو چته؟
_چی بگم که دارم خودمو دستی دستی بدبخت میکنم من هیچ علاقه ای به اون پسره ندارم حالا باید باهاش ازدواج کنم ننه من فقط چند ساعت کنارش بودم که دعوامون شد بعد ببین من باید باهاش برم زیر یه سقف زندگی کنم
اینقدر لحنم غمگین بود که دلم به حال خودم سوخت، سرم و انداختم پایین که این ننه دوباره گوشمو کشید و با اون یکی دستش یه نیشکون از دستم گرفت
ننه:مگه من صدبار به تو نگفتم به من نگو ننه
_آی آی ننه درک کن الان ناراحتم یه چیز گفتم دیگه
عجیب این ننه ی ما درک نداره
ننه:غلط کردی که ناراحتی مگه من چند سالمه که به من میگی ننه. با این ننه گفتنات باعث میشی که احساس پیر بودن بکنم بچه
بعدم بلند شد رفت بیرون که
ننه:بهتره خوب بخوابی که مامانت فردا برات نقشه ها داره
_چه نقشه هایی؟
اما بدون هیچ حرفی رفت بیرون همیشه منو میزاره تو خماری تو که نمیخواستی بگی پس چرا شروعش کردی آخه ننه؟
دوباره بلند شدم و رفتم حموم و زیر دوش وایسادم اینقدر اون زیر موندم که اعصابم آروم شد یکمی هم خودمو شستم و حوله مو پوشیدمو اومدم بیرون که دیدم این عسل روی تختم نشسته و نیششم تا بناگوش بازه. این اینموقع شب اینجا چیکار میکنه آخه؟ اما بدون این که بهش توجه ای کنم رفتم و روی صندلی میز آرایشم نشستم. سشوار و به برق زدم و شروع کردم به خشک کردن موهام
عسل:سلام
جوابی ندادم
عسل:قهری؟…. غلط کردم آرام نباید بهت میخندیدم ولی واقعا دست خودم نبود آرام خیلی بامزه شده بودی
بازم بهش جوابی ندادم حتی بهش نگاه هم نکردم که بلند شد و اومد پشت سرم وایساد و سشوارو با زور ازم گرفت و مشغول خشک کردن موهام شد
عسل:بعد از اون که تو اونجوری تاکسی گرفتی و برگشتی و اشکان این و فهمید یه لحظه فقط یه لحظه احساس پشیمونیو تو چشماش دیدم اما سری برگشت به همون حالت قبلش همون حالت مغرورش
تو سکوت به حرفاش گوش میدادم
عسل:بازم نمیخوای چیزی بگی؟……میدونستم قهر کردی به خواطر همین همون موقع زنگ زدم و به مامانم گفتم میام اینجا و میمونم که از دلت در بیارم بعدم به اشکان گفتم بیارتم اینجا بعدم خریداتو اوردم. الان همه نشستن دارن یکی یکی برسی شون میکنند
با این حرفش یهو یاد لباس زیرام افتادم
_وای نه لباس زیرام
عسل: نگران نباش اونا رو اوردم گذاشتم تو کشوی لباس زیرات
_آخیشش خیالم راحت شد
عسل:حالا آشتی تورو خدا
منم که دل رحم قبول کردم
_باشه
عسل بعد از اینکه کامل موهامو خشک کرد سشوار و گذاشت توی کشوی میزم و بعد شونه رو برداشتو مشغول شونه کردن موهام شد
عسل:خوب حالا که بخشیدیم. منم بهت میگم دانشگاه چخبر بود
سکوت کردم که به حرف زدنش ادامه بده
عسل:امروز یه دختره خوشگل البته نه به خوشگلیه ما (اعتماد به نفسو)اومده بود دانشگاه نمیدونی وقتی امیرت چشش خورد به اون چقدر ترسید و رنگش پرید بعدم دختره رو کشید یه گوشه منم دیدم اوضاع خیطه رفتم دنبالشون ببینم چخبره بعد که دیدن دور و برشون خلوته شروع کردن به حرف زدن ولی چه حرف زدنی بیشتر امیر براش خط و نشون میکشید آخرم ختم شد به یدونه زدن تو گوش دختره
_امکان نداره امیر آدمی نیست که دست روی یه دختر بلند کنه
عسل:اتفاقا خوبم هست عسل دارم میگم خودم دیدم من از همون اولم به این امیر مشکوک بودم و هستم امیر آدم درستی نیست آرام
_بس کن عسل(با داد)
عسل:چرا باید بس کنم آرام از قدیمم گفتن حقیقت تلخه امیر آدمیه که با بیشتر دختر های دانشگاه دوسته خودتم اینو خوب میدونی
_اما با هیچ کدومشون مثل من رفتار نمیکنه
عسل:اما اون پسریه که تا الان صدتا دوست دختر داشته و بعد از یه مدتم از تو خسته میشه و ولت میکنه
_من براش با بقیه فرق دارم
عسل:امیدوارم همین طور باشه اما اگر بخوای نظر منو بپرسی اشکان برای تو مناسب تره میدونی چرا چون مغروره آدمای مغرور همه چیزشون غرورشونه، برای ابراز علاقه به عشقشون باید تمام غرورشونو کنار بزارن تا بتونند عشقشون رو ابراز کنند و میتونم بگم شنیدنش حتی برای خودتم لذت بخش تره چون میدونی برای ابرازش پا رو تمام غرورش گذاشته و تیکه کلامش نیست ولی یکی مثل امیر تیکه کلامش دوست دارمه
خودمم حرفشو قبول داشتم اما نمی خواستم قبولش کنم قبول کردنش برام سخت بود
_عسل بسته توروخدا بس کن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

دقیقا 😔 حق با عسله

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

امیر هم قدر آرام رو نفهمید اه اه

آراد
آراد
2 سال قبل

به یک کشف قشنگ.رسیدم
اژدها ینفر دیگس
اشکان همون موتوریه
بعد این وسط اینا عاشق آرام‌میشن
ولی یه سناریو دیگه هم هست نویسنده خواسته اشکان رو یجوری معرفی کنه ولی بجای اینکه یکیشون‌رو بنویسه هردو رو نوشته و اشتباه کرده

M.h
M.h
پاسخ به  آراد
2 سال قبل

خب اژدها هم حتما یه ربطی داره

ریحان
ریحان
پاسخ به  M.h
2 سال قبل

چرا من فکرمیکنم تونویسنده‌ این رمانی 🤔

M.h
M.h
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

😶😶😶😶😶😶😶😶😶
نویسنده نیستم فقط از ادامه رمان تا یه جایی رو خبر دارم تو تلگرام هم چنل داره این رمان و کلی از اینجا جلوتره و نویسنده تو جنلش گفته اینجا هم بیایم ازش حمایت کنیم منم واس همین دیدگاه هاشو میبرم بالا همین

M.h
M.h
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

حالا چرا فکر کردی نویسندم؟؟؟

M.h
M.h
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

این هم گفتم چون تو پارت ۵۷ دوباره درمورد اژدها حرف میزنه واین که اژدها نمرده و زنده هست

M.h
M.h
2 سال قبل

جمله های که عسل به آرام درمورد اشکی گفت به دلم نشست بدجورم نشست❤

Nahar
Nahar
2 سال قبل

امیر چندش

M.h
M.h
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

آره در آینده یه جور مزاحمه برا اشکی

آراد
آراد
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

اوهوم‌خوشم نمیا ازش

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x