رمان عشق با چاشنی خطر پارت 24

5
(1)

 
اشکی:چته هی زنگ میزنی
_خودت بگو چته این چه طرز حرف زدنه چرا صدات اینجوریه خوبی تو؟
اشکی:آره چطور؟
_دروغ میگی پس آقاجون چی میگه که از پهلوت خون میومده. کیان زخمیت کرده؟
اشکی:هه اون جوجه حتی نمیتونست شلوارشو بکشه بالا بعد بخواد منو زخمی کنه
_پس اون خون های روی پیرهنت چی بودن
اشکی:به تو ربطی نداره
_درسته به من ربطی نداره اما بخواطر من زخمی شدی
اشکی:من قبلا زخمی شدم ن…..
بالاخره تونستم از زیر زبونش بکشم
_خب الان کجایی
اشکی:میخوای بدونی چیکار؟
_میگم کجاییی
اشکی:دارم میرم خونم
_آدرس بده بیام
اشکی:نمیترسی تنها باهام تو یه خونه باشی
_برای چی باس بترسم هاننن
اشکی:بالاخره یه دختر و پسر تنها شخص سومم که شیطونه نمیدونم چی پیش میاد
_ولی تو به من تعهد دادی که بهم دست نزنی
اشکی:اون تعهد برای بعد عروسیه در ضمن اون شب تعهد و با خودت نبردی و الانم تو ماشین منه
_برام مهم نیست آدرس بده
اشکی:نه
_میدی یا برم از مامانت بگیرم
اشکی:خیلوخب خیابان…………
سری لباسامو عوض کردم و دوییدم بیرون
آقاجون:کجا به سلامتی زنگ زدی؟
_آره الانم دارم میرم پیش اشکان خدافظ
و بدون اینکه منتظر حرفی باشم سری سوییچ ماشین آراد و برداشتم و با تمام سرعتم روندم سمت خونه اشکی.
خودم ماشین نداشتم. بابام همیشه بهم میگه من خیلی بد رانندگی میکنم و امنیت نمیکنه برام ماشین بخره
رسیدم به در آپارتمانش خواستم برم تو که نگهبان جلومو گرفت
نگهبان:کجا
_با آقای فروزنده کار دارم
نگهبان:اسمت چیه
_آرام…….آرام رستگار
نگهبان:بیا برو
انگاری اشکان از قبل بهش گفته بود که میام
سری رفتم پشت در خونش که از این دوربین هایی که تشخیص چهره میده بعد در باز میشه داشت ولی اسمشو نمیدونم چیه منم ازینا خیلی دوست دارم ولی خب از اونجایی که خونه مون تو باغ آقاجونه خب امکان پذیر نیست که ازینا داشته باشیم. زنگ و زدم که اشکی بعد از دو ساعت درو باز کرد
سرمو بلند کردم که اوه اوه بالا تنه لخته لخت عجب بدنی داره همینجوری داشتم درسته قورتش میدادم که
اشکی:خوردیم
سری چشمامو دزدیدم
_من که چیزی ندیدم
اشکی:آره جون عمت
_میخواستی اینجوری نیای دم در به من چه
اشکی:میخواستم زخمم و ببندم که اومدی
نگام کشیده شد سمت پهلوش که یه دستمال روش گذاشته بودو دستماله پر از خون بود
_نمی خوای بری کنار
اشکی رفت کنار منم رفتم تو و درو بستم اما این چه خونه ایه که هیچی توش نیست دارم میگم هیچی یعنی هیچییا. برگشتم سمت اشکی که ازش بپرسم ولی خبری ازش نبود
_کجا رفتی هوی؟
اشکی:بیا سمت راست تو اتاقم
رفتم همون سمتی که گفته بود و رسیدم به چند تا در که در یکیش باز بود رفتم تو اون اتاق که توش وسیله بودو اشکان روی تختش نشسته بود‌.
_خونت چرا اینجوریه؟چرا به جز این اتاق جاهای دیگه هیچی توش نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۹ ۱۳۳۱۲۳۴۴۸

دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد…
IMG 20230128 233546 1042

دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این…
IMG 20230128 233728 3512

دانلود رمان سمفونی مردگان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد…
IMG 20230123 235601 807

دانلود رمان به نام زن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۴۲۹۹۴۷

دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…  
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
رمان هکمن

رمان هکمن 1 (1)

8 دیدگاه
دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
IMG 20230123 235014 207 scaled

دانلود رمان سونات مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلی
لیلی
1 سال قبل

خوچرا پارت نمیزاری موندیم تو خماری

Nahar
Nahar
1 سال قبل

کاش عکساشونو میذاشتی🥺🥺

setareh amaneh
setareh amaneh
1 سال قبل

عااااااااااااااااااااااااااااالللللللللللللللللییی💃💃😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💃💃💃💃💃💃💃😍😍😍😍💃💃💙

Rebecca
Rebecca
1 سال قبل

میشه عکس زوج قشنگمون رو بزاری 🥰🥰
پلیززززززز

setareh amaneh
setareh amaneh
پاسخ به  Rebecca
1 سال قبل

راست میگه عکسشون بزار

بانو
بانو
1 سال قبل

هق پارت می خوم

M.h
M.h
1 سال قبل

اشکی رو خوردش بعد میگه من که چیزی ندیدم🤣

Rebecca
Rebecca
1 سال قبل

واااااااای عاشق رمانت شدم حرف نداره 😍😍❤❤❤❤🥰🥰

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Rebecca
زهره
زهره
1 سال قبل

چون مجردیه 😁😁😁😁😅😅😅🤭🤭🤭🤭

M.h
M.h
پاسخ به  زهره
1 سال قبل

خونه مجردی بیشتر بهم ریخته هست نه اینکه هیچی توش نباشه

زهره
زهره
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

وایی الفرار میدونم حرصی شدی 😁
خب یه چیزی پروندم خب پیش پدر مادرش زندگی میکنه

×\÷m
×\÷m
پاسخ به  زهره
1 سال قبل

حق😂

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x