رمان عشق با چاشنی خطر پارت 25

5
(1)

 
اشکی:شاهکار مامانم و مامانته. چند روز پیش اومدن همه ی وسایلم و جمع کردن و بردن که حالا می خوان فردا بیان جهیزیه تو رو بچینند فقط تنها لطفی که کردن دست به این اتاق نزدن
_مامان من کی جهیزیه خریده من نفهمیدم.
اشکی:نمیدونم
_وایی دوباره بلند فکر کردم؟
اشکی:اوهوم
خاک تو سرت آرام که همه جا گند میزنی. فعلا بیخیال این موضوع شدم و رفتم سمت اشکی
_اون دستمالو از روی زخمت بردار تا ببینم وضعش چه طوره
دستمالو برداشت و من مطمئن بودم این زخم چاقو هست و اینکه زخمش خیلی عمیق بود
_چطور زخمی شدی زخمت خیلی عمیقه
اشکی:رفته بودم سر ساختمون خیلی اتفاقی زخمی شدم
یعنی این اشکی پسر موتوریه نیست؟
_واقعا؟؟؟؟؟
نگاهی اندر سفیه ای بهم انداخت و گفت
اشکی:مثلا چرا باید بهت دروغ بگم
_هیچی بی خی خی بلند شو بریم بیمارستان
اشکی:مگه تو دانشجوی پزشکی نیستی خودت یه کارش بکن دیگه
_من نمیتونم بلند شو
اشکی:پس اومدی اینجا چیکار؟ اگه نمیتونی کاری کنی بلند شو برو بیرون خودم یه کارش می کنم
_چرا همچین میکنی؟ بخیه هات باز شده من الان با چی زخمتو بخیه بزنم؟. یکم درک داشته باش
اخم هاش در هم تر شد و بلند شد
اشکی:بلند شو برو بیرون
_اشکان حالت بده لج نکن بیا بریم بیمارستان.
واقعا حالش خوب نبود و زیادی ازش خون رفته بود و همین جورم داشت بی حال تر میشد. بدون توجه دوییدم سمت کمدش و یدونه تیشرت هاشو برداشتم و دادم دستش
_چون هر کی دوست داری بپوشش
اشکی:خیلی غر میزنی آرام، منه بدبختو فقط باید خدا به دادم برسه که قراره یه سال با تو یه جا زندگی کنم
هیچی نگفتم فعلا باید تحمل میکردم. اشکی هم سعی کرد تیشرتشو بپوشه اما خوب میدیدم که داشت درد میکشید
_کی زخمی شدی راستشو بگو
اشکی:همین چند روز پیش
اینو گفتو به نفس نفس افتاد انگار حتی حرف زدنم براش مشکل شده بود
_پس چطور این چند روز اینقدر عادی راه میرفتی یعنی درد نداشتی؟ واقعا نمیتونم درکت کنم
اشکی:نیازی به درکت ندارم
بالاخره لباسشو پوشید و سوییچ شو برداشتو سمت در راه افتاد. منم پشت سرش رفتم. اشکان جلوی دوربین وایسادو در باز شد بعدم سوار آسانسور شد منم از خونه اومدم بیرون و درو پشت سرم بستم
_من با پله ها میرم پایین
و بدون اینکه منتظرش باشم سریع رفتم پایین و قبل از اینکه اشکان برسه رسیده بودم
اشکان رسید و بدون نگاه کردن بهم رفت سمت فراریش. اونی که همیشه با غرور راه میرفت اما الان اونقدر درد داشت که حتی قدماش اونقدر آروم و ضعیف شده بود که هر لحظه میگفتم الانه که بیوفته.
_بده من میشینم تو حالت خوب نیست
اشکی بدون هیچ مخالفتی سوییچ و بهم دادم و رفت سمت در عقب. درو باز کرد و نشست روی صندلی های عقب و بعدم دراز کشید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
IMG 20230123 235029 963 scaled

دانلود رمان طالع دریا 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
Screenshot 20220919 211339 scaled

دانلود رمان شاپرک تنها 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۴ ۲۳۲۳۳۵۳۱۳

دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۲ ۱۲۰۱۲۴۶۴۹

دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۰۳۰۱۹۸

دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی…
IMG 20230127 013504 2292

دانلود رمان سعادت آباد 3 (1)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک…
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا

Rebecca
Rebecca
1 سال قبل

عالیییییییییییییی بود 😍💖❤
لطفا حجم پارت ها رو بیشتر کن

M.h
M.h
1 سال قبل

عالی❤

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چرا آرام نمیره دانشگاه؟ از اول رمان گف ت دانشجوی پزشکی هستی دانشجوی پزشکی هستی اما ما ندیدیم بره دانشگاه😐😐

زهره
زهره
1 سال قبل

خیلی کم شده پارت ها

زهره
زهره
1 سال قبل

خدایی نکرده تصادف نشه ها آرام مراقب باش

زهره
زهره
1 سال قبل

آرام جان مراقب باش نکشیش دختر

🍭GHAZAL💙
🍭GHAZAL💙
پاسخ به  زهره
1 سال قبل

تو منو یاد مامان بزرگم میندازی😂😂😂😂

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x