رمان عشق صوری پارت 242

 

تا اینو گفت باز مثل دیوونه ها از شدن غم شروع کردم خندیدن.گاهی مثل الان حس میکردم اون فکر میکنه من بچه ام!
حتی بدتر…یه احمق!
چه نقشه هایی می ریخت.
گمونش دختری که از خیلی وقت پیش دندون تیز کرده واسه خود فرهاد و خونه زندگیش به این سادگی ها ولش میکرد!

سرم رو با تاسف تکون دادم و گفتم:

-تو واقعا باخودت چی فکر کردی جناب آقای فرهاد معتمدی!؟ هاااان ؟
به خیالت دختری که واسه این شرایط دندون تیز کرده و از همین حالا داره منو مثل یه حریف از میدون مینداره بیرون بچه اش رو دو دستی تقدیم من میکنه و خودش از اینجا میره و پشت سرش رو هم‌نگاه نمیکنه ؟
نه اون اینکارو میکنه و نه من علاقه ای به نگهداری از بچه ی یکی دیگه دارم!

دستمو گرفت و با تنگ کردن چشمهاش پرسید:

-تو چرا به من اعتماد نداری؟

هه! حرف از اعتمادمیزد.
اشاره ای به دور و اطراف کردم و گفتم:

-وصغمو ببین !؟ ببین…دارم وسایلمو جمع میکنم تا برم جای دیگه و این اتاق رو واسه مادمازل خالی کنم بعد تو دم از خوب شدن اوضاع میزنی!؟
دم از اعتماد؟
اونم وقتی که دسته گلت واسه همه رو شد…یه زن باردار!
متاسفم…من به هیچکی اعتماد ندارم!خصوصا تو

خم شدم.حعبه ی وسایل و لباسهارو برداشتم و بعدهم از اتاق بیرون رفتم.
این شرایط مثل تن دادن به ذلت و خاری بود.
مثل که نه…واقعا تن دادن به ذلت بود و فقط نمیدونستم قراره چی پیش بیاد بعد از این و مرحله ی بعد از بیرون انداختنم از این اتاق چی هست!

4.2/5 - (67 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی
علی
6 ماه قبل

مدرسه‌ها باز شد و این رمان تمام نشد 🤣

فاطمه
فاطمه
6 ماه قبل

سلام عزیزان…. اگه دوس دارین رمان توپ بخونین و حالشو ببرین برید معجون رو بخونید ـدم این نویسنده گرم. ـواقعا رمان نوشته

♡♡♡
♡♡♡
6 ماه قبل

واقعا براوو عالی بود خسته نباشید دستت دردنمیگیره اینقدر تایپ میکنی😑😑😑 بعد از دوسال از اتاق رفت بیرون😐😐

Queen
Queen
6 ماه قبل

خاک تو سرتتتت شیدا خااااک به جای اینکه بمونه پیش اون فرزام یا واقعا فرار کنه مونده پیش اون بیشورر

بی اعصاب
بی اعصاب
6 ماه قبل

شیدا میگه فرهاد قکر میکنه من احمقم…خب هستی دیگه..احمقققق…والا …میگه چی قرار پیش بیاد…یه جوری میگه انگار دست و پاشو بستن نمی تونه بره طلاق بگیره…خودش عین کنه چسبیده به خونه فرهاد و ول نمی کنه

sanaz
6 ماه قبل

یعنی یکم عشوه خرکی این بلد نیست خاک تو سرش کنم😐💔

جانان
جانان
6 ماه قبل

فک کنم فرهاد سنتی و صنعتی با هم میزنه با این حجم از توهمات
بابا فرهاد ساقیتو عوض کن از موتوری جنس نگیر

نیلو
نیلو
6 ماه قبل

بعدش طلاق شیدای عزیز😂💔

Sheyda
Sheyda
6 ماه قبل

چقد احمقه شیدا من باشم رومخش راه میرم طلا ملا بخره خونه اینا بخره به اسمم با لوس شدنو اینا بعد بند و بساطمو جم میکردم ول مبکردم این پدر سگو

باز دوباره میره خونه فرزاد چسناله میکنه میگه عه برم پیش کی چیکار کنم برمیگرده باز شبیه جوجه اردکه والا

نویسنده ایسگامون کردی واقعا؟یا زیادی ساده ای؟😑

6 ماه قبل

ای ایشالا از این خونه هم بندازنت بیرون تادل من خنک شهههههه اخه احمقققق خل وضع حیفه این کلمه احمق رو بهت بچسبونن
ب جایی ک بری پیش اون فرزاد و زرتی بزنی زیر گریهههه میتونستی بری ی‌ شهر دیگه😐😐

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x