رمان مانلی پارت۳۱

 

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌#پارت‌_۳۱

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌

┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

پوفی کشیدم.

_اول این که یادآوری می‌کنم اسمم مانلیه جناب شهیاد بعدشم چرا واقعا داریم سر چنین چیزی کوچیکی بحث می‌کنیم؟

باور کن من حالا بزرگ شدم و این اون‌قدرها هم مسئله‌ی خاصی نیست!

 

تکیه‌اش را به صندلی داد.

_اتفاقا برعکس چیزی که فکر می‌کنی این برای من مسئله‌ی مهمیه آنا… اون هم خیلی زیاد!

نمی‌خوام چنین پیش زمینه‌ای نسبت به من داشته باشی این‌جوری همه‌چیز سخت می‌شه. من هیچوقت واقعا رهات نکردم!

 

پوفی کشیده و اجازه دادم به تصوراتش اصرار بورزد.

_باشه قبوله حالا بگو ببینم چیشده که بحث گذشته رو کشیدی وسط؟

 

دستی به صورتش کشید.

_نمی‌خواستم راجع‌به گذشته حرف بزنم. دلیل ملاقات امروز ما چیزیه که قراره در آینده اتفاق بیفته آنا و من باید بابت این آماده‌ت کنم.

 

ناخودآگاه با دلهره سرجایم نشستم.

_چه اتفاقی نامی؟ چیزی شده که به من نمی‌گید؟

 

سرش را به دوطرف تکان داد.

_نگران نباش. اتفاق بدی نیست بیا فعلا این‌جوری شروعش کنیم… دلت می‌خواد وارد دنیای من بشی؟!

 

مقداری از آبی که روی میز بود نوشیدم و به این فکر کردم چرا گارسون برای آوردن غذا انقدر دیر کرده بود.

 

انتظار سرویس دهی بهتری را داشتم.

 

سرم را بالا گرفتم و با دیدن چشم‌های منتظرش متوجه شدم منتظر جواب است.

 

گلویم را صاف کردم و تلاش کردم کمی مشتاق به‌نظر برسم تا تیریش قبایش بر نخورد.

_منظورت از دنیای خودت چیه؟ یه جورایی قراره بشم آلیس در سرزمین عجایب؟

 

کمی درمانده به‌نظر می‌رسید.

_سه‌شنبه شب یه مهمونی دعوتم از طرف رئیس شرکت دعوت شدم که حتما حضور داشته باشم میام دنبالت با هم بریم!

 

بی‌هوا خنده‌ام گرفت.

_شوخی می‌کنی دیگه؟

 

اخمی روی صورتش نشست.

_کاملا جدی‌ام آنا گفتم که می‌خوام با دنیای خودم آشنات کنم.

 

ابروهایم را بالا انداختم و خیره نگاهش کردم.

_عجیب رفتار می‌کنی پسرعمه یه‌هو بعد از همین سال جلوی راهم سبز می‌شی منو میاری به رستورانی که دلم نمی‌خواد توش حضور داشته باشم و بهم پیشنهاد رفتن به مهمونی می‌دی؟ اون وقت چی باعث شده فکر کنی ممکنه از این رفتار خوشم بیاد؟

 

جدی نگاهم کرد.

_وقتی وارد دنیای من بشی مطمئنم از همه‌چیز خوشت میاد انقدر سختش نکن مانلی آخرش مجبوری باهام راه بیای!

 

آمدن گارسون همراه با غذاها باعث شد وقفه‌ای در میان حرف‌ زدنم بیفتد.

 

همین که گارسون از میزمان دور شد قاشق و چنگال را در دست گرفتم و قبل از این که سالاد مکزیکی روی میز را ببلعم جواب دادم: مامانم اجازه نمیده!

 

نفس سنگینی کشید و منتظر ماند تا خوردنم تمام شود.

_اون با من!

 

ابرویی برایش بالا انداختم.

_والله اگه بتونی اونو راضی به کاری کنی تمام مشکلات زندگی من حل می‌شه ولی خب مشکل بعدی اینه که لباس چی بپوشم؟!

 

سریع جواب داد: اونم با من… اصلا نگرانش نباش.

 

لبم را تر کردم و به دنبال بهانه‌ی بعدی گشتم.

_یه پروژه دارم که باید پنجشنبه تحویل استاد بدم.

 

صورتش حسابی درهم شده بود.

_اونم با من… چرا انقدر لجبازی تو دختر؟

 

بشقاب برنج را جلو کشیدم و جواب دادم: خدا سایه‌ت رو کم نکنه پسر عمه. پس باشه باهات میام.

 

بالاخره نفس راحتی کشید.

_منت سر ما می‌ذارید خانم!

 

سریع سرم را به دوطرف تکان دادم.

_همچین بی قصد و نیتم نیست به‌جاش تو هم باید یه کاری واسه‌م انجام بدی.‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۲۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری ۲۴ ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آنتونی
آنتونی
1 سال قبل

نویسنده قلم قوی ای داره و اگر یه داستان جذاب انتخاب می‌کرد بهتر میشد

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

اللهی جانممم چقدر این دوتا خوبن😍😍🙃🙃

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x